برنامهی نیمهی شعبان سطح یک
موضوع کلی: ماجرای حضرت نرجس خاتون و ولادت امام عصر ارواحنا فداه – اشتراک بسیاری از مردم دنیا در اعتقاد به موعود و ایمان مسیحیان به حضرت مهدی بعد از ظهور – مهربانترین پدر، امام زمان (عج)
- اهداف:
- با توجه به عدم حضور بچه ها در یک زمان توصیه می شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده اند کاردستی و یا نقاشی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
- آشنا کردن بچه ها با اعتقاد به منجی در ادیان مختلف و ظهور ایشان از کعبه.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- کاغذ و مقوا به رنگ دلخواه
- خلال دندان
- برچسب گل و پروانه
- مدادرنگی
- قیچی
- چسب ماتیکی
- زمان : 30-40 دقیقه
از فایل تصاویر پرینت گرفته و دور آنها را قیچی کنید.
قطعه ای مقوا به رنگ دلخواه در ابعاد کاغذ A4 تهیه کرده و دو مستطیل در دو سمت آن رسم کنید. ابعاد این مستطیل ها باید به طور تقریبی برابر با تصاویری باشند که در مرحله ی یک آماده نموده اید.[1]
[1] اگر امکان پرینت گرفتن مستقیم بر روی مقوا را دارید می توانید مراحل 1 و 2 را حذف کنید. به این ترتیب که تصاویر را در فایل ورد در محل مناسب خود کپی کنید. سپس تصاویر را روی مقوا و نوشته را در پشت مقوا پرینت بگیرید. مقوای تهیه شده را در اختیار شرکت کنندگان قرار دهید تا بعد از رنگ امیزی و گذاشتن پرچم آن را تا کرده و تزیین کنند. به این ترتیب قیچی زدن و چسباندن حذف می شوند.
مستطیل کوچکی از کاغذ قرمز قیچی کرده و عبارت یا حسین را روی آن بنویسید. برای ساده شدن کار می توانید این عبارت را با فواصل مناسب در فایل ورد تایپ کنید و بر روی کاغذ قرمز پرینت بگیرید و قیچی کنید. گوشه ای از پرچم را چسب بزنید، خلال دندان را روی آن گذاشته و یک دور بپیچانید.
تصاویر را رنگ آمیزی کرده و پرچم را مانند تصویر در محل مناسب خود قرار دهید. نیازی به استفاده از چسب نیست می توانید از نوک تیز خلال دندان استفاده کرده و آن را مانند سوزن در کاغذ فرو کرده و بیرون بیاورید.
تصاویر رنگ آمیزی شده را در محل تعیین شده بچسبانید.
زمینه ی کار را با گل و پروانه تزیین کنید، سپس دو سمت مقوا را به سمت داخل تا بزنید به صورتی که این دو تصویر به صورت ایستاده و درست در مقابل یکدیگر قرار گیرند. سپس نوشته ی مورد نظر را در قسمت بیرونی در محل مناسب چسبانده و به سلیقه خود تزئین نمائید.
نکات اجرایی:
- قبل از آغاز برنامه حتما یک بار کاردستی را به طورکامل اجرا کنید. این کار با هدف درک کامل ریزه کاری های کاردستی و اجرای بهتر آن در روز برنامه می باشد. علاوه بر این می توانید از آن به عنوان مدل یا نمونه جهت نشان دادن به شرکت کنندگان استفاده نمایید.
- از آنجا که این کاردستی برای کودکان 4 تا 7 سال در نظر گرفته شده است، مراحل 1 تا 3 را قبل از آغاز برنامه انجام دهید.
- پس از اتمام زمان تعیین شده، نام هر یک از شرکت کنندگان را بر روی کاردستی نوشته، سپس آن ها را جمع آوری کرده و در پایان مراسم به آنها تحویل دهید. میتوانید عبارت ” گروه آموزشی باغ آسمانی، نیمه شعبان 1437″ را در کنار اسم آنها بنویسید. لطفا عکس های تهیه شده از کاردستی را به آدرس ایمیلی که در ادامه آمده است ارسال نمایید.
- از والدین آنها بخواهید در نگه داری آن دقت کرده و فرزند خود را تشویق نمایند تا دربارهی کاردستی و آنچه از برنامه آموخته است با دوستان خود صحبت کند.
- از شما دعوت میشود نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازنده خود را به آدرس ایمیل icraftforkids@gmail.com ارسال نمائید.
- اهداف:
- توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
- آشنایی و شناخت کتاب آسمانی قرآن
- آشنایی با سورهی عصر و معنی آن
- آشنایی با لفظ “و عجل فرجهم” و معنی آن
- زمان : 10 دقیقه
سلام بچهها خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ خیلی خوش اومدین به جشن ما. عیدتون مبارک. بچهها! ما خیلی خوشحالیم که امروز با شماییم و میخوایم خوش بگذرونیم. بذارین قبل از هر چیزی جشنمون رو با نام و یاد خدا و خوندن یه آیه ی زیبا از سورهای به نام انبیا یعنی پیامبران شروع کنیم. این آیه، آیه ی 105 این سوره ی که الان براتون میخونم و شمام سعی کنین با من هم خوانی کنین.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ﴿۱۰۵﴾
و در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد (۱۰۵) (برای مربی)
(آیه را شمرده، شمرده، 3 بار بخوانید تا بچه ها با آیه مأنوس شوند.)
خب در این آیه ی زیبا خداوند می فرماید که هم در کتاب آسمانی یهودی ها و هم در کتاب آسمانی مسیحی ها اومده که بندگان شایسته و خوب خدا زمین را به ارث خواهند برد. یعنی این که هر قدر هم که آدم های ظالم و بد در طول تاریخ به مردم ظلم کنن و آزار و اذیت کنن و مردم رو منحرف کنن و حق بندگان خوب خدا رو بخورن، این وضع یک روز برعکس میشه و خدای مهربون میخواد که زمین به بنده های خوبش به ارث برسه و کل زمین رو بندگان شایسته ی خدا در اختیار خواهندگرفت.
این روز، روزی نیست جز روزی که امام دوازدهم ما شیعیان یعنی امام زمان عزیز ما ظهور کنن و همه ی مردم دنیا خوشحال میشن، چون خدا قول داده که با ظهور امام زمان، دنیای ما پر از خوبی و زیبایی و خالی از بدی ها و زشتی ها میشه.
امروز هم که روز تولد این نجات دهنده ی زمینه. خیلییییییی روز بزرگیه و همه ی مخلوقات خداوند از این اتفاق بزرگ خوشحال و شادن. و کاش هر چه زودتر یه روز برسه که تولدشون رو با خودشون جشن بگیریم و توی چشمان پر از محبتشون نگاه کنیم و تولدشون رو بهشون تبریک بگیم.
اون روز، روزی خواهدبود که توی این دنیای به این بزرگی به جز خوبی، چیزی نخواهدبود و زمین به بنده های خوب خدا سپرده شده.
حالا یه صلوات بلند بفرستین (و عجل فرجهم) و دست مرتب بزنین تا بریم سراغ برنامه های متنوعی که براتون آماده کردیم.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پروژکتور یا وسیله ی پخش و بلندگو.
- زمان: 4 دقیقه
- اهداف:
- آشنایی با امام عصر سلام الله و دوران پس از ظهور ایشان و برطرف شدن ناملایمات در آن زمان
- اهمیت دعا برای ظهور امام زمان (عج)
- اهمیت انجام اعمال خوب و تلاش برای شاد کردن دل امام عصر سلام الله علیه و چگونه سرباز ایشان بودن
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- آشنایی با مهارت داستان گویی و جلب توجه بچهها
- زمان : 20-15 دقیقه
داستان اشتراک بسیاری از مردم دنیا در اعتقاد به موعود و ایمان مسیحیان به حضرت مهدی بعد از ظهور
امروز هم مثل هر روز هفته با این که خیلی دلش می خواست بازم توی تختخوابش بمونه و یه کم دیگه بخوابه، صدای ساعتش مجبورش کرد که با رختخواب عزیزش خدافظی کنه و بره به سمت دستشویی و بعدشم آشپرخونه و خودش رو برای رفتم به مدرسه آماده کنه.
مامان گلش هم مثل همیشه صبحانش رو آماده کرده بود و ناهارش رو آماده گذاشته بود دم در که یادش نره بَرش داره. با حس داشتن یه مامان خوب و مهربون پرید بغل مامانش و سفت بوسیدش و خداحافظی کرد و از خونه بیرون رفت و منتظر اتوبوس مدرسه ایستاد.
اتوبوس نارنجی مدرسه هم مثل همیشه سر ساعت جلوی پاش ایستاد و صدای راننده ی اتوبوس با لبخند همیشگیش بلند شد: بُن ژوق که در زبان فرانسوی به معنای سلام روز خوبی داشته باشی. مریم هم جواب داد و لبخند خودش رو به او هدیه کرد.
مریم همیشه با خودش میگه: باید از همه ی دوستاش خوش اخلاقتر و خنده روتر و با محبتتر باشه، چون همه میدونن که اون یه مسلمونه و اگه اینطوری نباشه، شاید فکر کنن همه ی مسلمونا اینطوری هستن و خُب بد باشه.
یادم رفت بگم که مریم چند سالی هست که به خاطر درس مامان و باباش به کانادا اومده و به یه مدرسه ی فرانسوی میره و دوستاش هم از کشورهای مختلف به کانادا اومدن. مریم خیلی حس خوبی داره که با آدم های مختلف با عقیده ها و فرهنگ های مختلف ارتباط داره با این که خیلی وقت ها هم حسابی دلش برای دوستای قدیمیش تنگ میشه.
اتوبوس به مدرسه رسید و مریم وارد مدرسه و بعد کلاسش شد. دوستی که در سمت راست مریم میشینه مسیحیه و از اسپانیا اومده و دوستی که سمت چپ مریم میشینه یهودیه که نمیدونه چند ساله تو کانادا زندگی میکنه. درسته که دوست صمیمی مریم یه شیعه هست که از لبنان اومده، ولی اون سه تا هم دوستای خوبی هستن و حرفای زیادی با هم میزنن و خیلی از حرفای هم رو قبول دارن و خیلی جاها هم به عقاید هم احترام میگذارن.
امروز زنگ تفریح اول یه بحث خیلی جالب بین مریم و دوستانش درگرفت. بحث بین دوستان، از غرغر آلیس درباره ی دزدیای که چند روز قبل توی محلشون شده بود و باعث شده بود خونوادش نگران بشن و نذارن آلیس برای اسکیت به کوچه بره شروع شد و بعد هم با غرغرهای بعدی الیانا و مریم درباره ی چیزای ناراحت کننده ای که در اطرافمون و در دنیا هست ادامه پیدا کرد.
جو یه کم سنگین شده بود و همه یه جورایی خسته بودن از این وضعی که خود آدمها درستش کردن که یه دفعه الیانا که همون دوست یهودی مریمه با یه حالتی که انگار داره افتخار میکنه و بادی به غبغبش انداخته بود گفت: میدونین بچه ها، ما اعتقاد داریم که یه روز این همه بدی و ناراحتی تموم میشه و یکی میاد که دنیا رو پر از خوبی ها میکنه و همه به اون ایمان میارن و اونهایی هم که ظلم میکنن و ایمان نمیارن و بد میمونن از بین میرن. مام همیشه منتظریم که زودتر بیاد. تازه پیامبر ما حضرت موسی هم باهاش میاد و برای همین ما لحظه شماری میکنیم که اون روز برسه.
جمله ی آلیانا که تموم شد، مریم و آلیس به هم نگاه کردن. هم متعجب بودن و هم انگار حرفی برای گفتن داشتن. مریم واقعا شوکه شدهبود، چون چیزایی که الیانا گفت، دقیقا چیزایی بود که ما مسلمونا بهش اعتقاد داشتیم. اصلا فکرشم نمی کرد که یهودی ها هم این اعتقاد رو داشته باشن و برای همین چند لحظه ای مبهوت بود که آلیس شروع به جواب دادن کرد. مریم، وقتی جواب آلیس رو شنید، بیشتر از قبل متعجب شد. آلیس گفت: واو الیانا، مام دقیقا یه همچین اعتقادی داریم و منتظریم که پسر آدم بیاد و ظلم و بدیها رو از روی زمین برداره و همه رو یکرنگ کنه. بعضی از مسیحیها اعتقاد دارن اون فردی که میاد پیامبرمون حضرت عیسی ست. بعضیها هم میگن بهترین مخلوق خدا و یک آدم دیگهاس ولی حضرت مسیح هم با اون میاد و مسیحیان واقعی منتظر اون هستن.
جمله ی آلیس که تموم شد، ناخودآگاه هر دوشون به مریم نگاه کردن و انگار که منتظر بودن که مریم از این اعتقاد اونا خوشحال شده باشه. البته خب مریم خوشحال شده بود ولی نه به خاطر اینکه یه چیز جدید و خوب شنیده بود، بلکه به خاطر اینکه فهمیده بود دین های آسمانی دیگه هم مثل ما معتقدن خدای مهربون بهترین بنده اش رو برای کمک به مردم زمین می فرسته و بالاخره روزی می رسه که زمین از بدی ها خالی میشه و همه چیز زیبا و خوب میشه.
مریم اونا رو منتظر نذاشت و ادامه داد که چه جالب! ما مسلمونا یا بهتره بگم شیعیان هم به اومدن یک شخصی که نجات دهندهی آدمها و مظلومان هست اعتقاد داریم، درست مثل شما! و باید اضافه کنم که این فرد که اسمش حضرت مهدی هست، الآن هم زنده هست و عمر طولانی داره، درست شبیه حضرت نوح، و وقتی که ظهور میکنه، یعنی خدا به ایشون اجازه میده که خودشون رو به مردم معرفی کنن، خیلی از مردم دینهای آسمونی مثل یهودی ها و مسیحی ها، وقتی اخلاق و رفتار و حرف های زیباشون رو می بینن، شیفته ی اسلام میشن و مسلمون میشن و حتی حضرت عیسی که پیامبر مسیحی ها هستن، میان در مسجد الحرام که محل ظهور حضرت مهدی هست، پشت سرشون می ایستن و به روش مسلمان ها نماز می خونن و خیلی از مسیحی ها هم همین کار رو می کنن.
مریم ادامه داد: بله بچه ها، اون زمان، آدم های خوب، هر دینی که داشته باشن به ایشون ایمان میارن و به کمک ایشون میرن تا همه با هم بدی ها و ظلم رو از بین ببرن و دنیا به وسیله ی ایشون پر از خوبی و سرسبزی و سلامتی و مهربونی بشه. و این هم خیلی مهمه که ما وظیفه داریم غیر از این که منتظر این نجات دهنده یا حضرت مهدی باشیم، باید با کارهای خوبی که انجام میدیم و دوری از کارهای بد، خودمون رو به ایشون نزدیک کنیم تا بتونیم اومدن ایشون رو جلو بندازیم و بعد هم یارشون باشیم.
حرف های مریم که تموم شد حس کرد آلیس و آلیانا یه کم، هم متعجب هستن و هم راضیترن. انگار فکرش رو نمیکردن مسلمونا همچین اعتقادی داشته باشن. خصوصا برای آلیس جالب بود که انگار یه ارتباط خاصی بین حضرت مهدی و مسیحی ها هست و خلاصه فضای محبت و مهربونیای که حضرت مهدی دارن و میخوان روی کره زمین بین همه آدم ها پخش کنن، براش خیلی جالب بود. خب اینم یکی دیگه از اتفاقات خوبی که بین مریم و دوستای جدیدش افتاد و حسابی حال هر سه تاشون رو خوب کرد.
- اهداف:
- تکه کوتاهی از انیمیشن شاهزاده ی روم.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پروژکتور یا وسیله ی پخش و بلندگو.
- زمان: 4 دقیقه
- اهداف
- آشنا کردن بیتشر بچه ها با امام زمان به عنوان مهربانترین پدر
- ایجاد ارتباط محبت آمیز با مهربانترین پدر
- آشنا کردن فرهنگ سلام کردن و به امام زمان (عج) و صدقه دادن برای سلامتی ایشان.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- بازیگران: راوی، نرگس، مادر نرگس، مهسا، یاسمن، نسترن، مادر نسترن، سه تا پنج نفر بچه های مدرسه
- کارت تبریک و بادکنک به تعداد بچه ها
- محل تزئین شده و تعدادی فشفشه
- کیک تولد
- زمان : 15 دقیقه
نمایش پدر مهربان
صحنه اول
– راوی: خورشید خانم آرام آرام همه جا را روشن کرد و گنجشک ها با نشاط و شادی جیک جیک کنان از لانه هایشان بیرون آمدند تا شروع یک روز جدید را به همدیگر خبر بدهند. نرگس با صدای گنجشک ها از خواب بیدار شد و مثل همیشه کنار پنجره اتاقش ایستاد و مثل هر روز به پدر مهربانش سلام کرد و بعد از شستن صورت و خوردن صبحانه اش رو به مادرش کرد:
– نرگس: مامان! امروز پول ندادین تا برای سلامتی پدر خوبم بندازم توی صندوق صدقه.
– مادر نرگس مقداری پول به نرگس میدهد: بیا دختر قشنگم. اینم پول صدقه. برو به سلامت. مراقب خودت باش و آیة الکرسی یادت نره.
– خداحافظ مامان
– خداحافظ دخترم
نرگس از خانه خارج می شود.صحنه دوم
– نرگس کنار صندوق صدقه می رود و می گوید: خدا جونم! خودت مواظب پدر مهربونم باش! هرجا هست سالم و سلامت باشه. (سپس پول را در صندوق می اندازد.)
– نرگس (چند لحظه منتظر می ماند و دائم به ساعت نگاه می کند و با نگرانی و دلهره می گوید): وای چرا نسترن نیومد؟ الان زنگ مدرسه میخوره. دیر شد. یعنی چی شده؟ (این پا اون پا می کند.)
– نرگس با نگرانی به در خانه نسترن (که در همان نزدیکی است) میرود. زنگ در را می زند. مادر نسترن در را باز می کند.
– نرگس: سلام خانم ناصری، خوبید؟ چرا نسترن نمیاد؟ من همینطور سر کوچه منتظرش ایستادم، نگران شدم. نمیاد مدرسه؟
– مادر نسترن: حال نسترن اصلا خوب نیست. مریض شده و تب کرده. باید ببریمش دکتر. می خواستم به مامانت زنگ بزنم بگم، ولی همش درگیر پاشویه نسترن بودم. حالام که داریم با باباش میبریمش بیمارستان.
– نرگس (چهره اش درهم و ناراحت می شود.) می گوید: آخی …خیلی ناراحت شدم. ان شاالله که زود خوب بشه. من براش دعا می کنم.مادر نسترن: ممنون نرگس جان! عزیزم تو برو مدرسه که خیلی دیر شده. خدا نگهدارت عزیزم! مام بریم که دیر شده.
نرگس: باشه. عصری میام سر میزنم به نسترن، لطفا بهش سلام منو برسونین. خداحافظ.
صحنه سوم
راوی: چند روز میگذرد و نسترن وارد مدرسه میشود.– یاسمن: بچه ها، بچه ها! اونجا رو ببینین. نسترن اومده. نسترن خوب شده.
– (بچه ها هورا می کشند و با خوشحالی به سمت نسترن میدوند.)
– نرگس: سلام نسترن. خدا رو شکر که خوب شدی! چقدر این چند روز جات خالی بود!
– مهسا: سلام نسترن. همه نگرانت بودیم!
(هم زمان چند نفر از بچه های دیگه با نسترن سلام و احوال پرسی کنند.)
– مهسا: این چند روزی که غائب بودی خیلی نگرانت بودیم. باز خدا رو شکر که نرگس نزدیک بود بهت و ازت برامون خبر می آورد.نرگس: ولی من مطمئن بودم که پدر مهربانمون برات دعا میکنن و حالت خوب میشه. پدرمون برای همه ی دوستاش و بچه هاش دعا میکنه تا هر مشکلی دارن حل بشه و دوباره لبخند روی لباشون بیاد.
-نسترن با خوشحالی: وای! راست میگی نرگس؟ ولی من نفهمیدم منظورت از پدر مهربونمون کیه؟بابات رو که میدونم خیلی مهربونن، ولی تو گفتی پدر مهربونمون! منظورت از این پدر مهربون کیه؟
– مهسا کنار نرگس و نسترن ایستاده: نسترن راس میگه، منم چن بار ازت درباره ی پدر مهربونت شنیدم. اینطوری که از تعریفات فهمیدم، پدرت بچه ها رو خیلی دوست دارن، حتی شنیدم یه بار بین حرفات گفتی که بهترین آدم دنیا هستن و با همه آدم ها مهربونن، باید قول بدی تا یک روز پدر مهربونت رو ما ببینیم. قول میدی؟
– نرگس لبخندی میزند و میگوید: باشه باشه حتما. اصلا الان یه فکری به سرم زد که بتونم شما رو با پدر مهربونمون آشنا کنم.(صدای زنگ مدرسه می آید)
نرگس: حالا بیاین بریم سر کلاس که خانم انصاری هم الان از دیدن نسترن حسابی خوشحال میشه. بچه ها همه با هم میخندند.)
مهسا با لبخند: راس میگه نرگس. خانم انصاری همش سراغت رو میگرفت. نه که شاگرد زرنگ کلاسییییییی (چشمک میزند.)
صحنه چهارم
– نرگس شاد و خندان با یک جعبه شکلات وارد کلاس می شود. همه با تعجب او را نگاه می کنند.
– نسترن: نرگس ماجرای این شکلاتا چیه؟ چه خبره؟
– مهسا از آخر کلاس: آخ جون شکلات. نرگس برای چی شکلات آوردی؟
– نرگس: این شکلات ها به مناسبت یک تولد خیلی خوبه! اجازه خانم، می تونم شکلات ها رو بین همه تعارف کنم؟
(نرگس به همراه هر شکلات یک کارت هم به بچه ها می دهد و بچه ها با تعجب نگاهی به کارت می اندازند.)– نرگس بعد از پذیرایی می گوید: خب، حالا اگه گفتین ماجرای این شکلاتا چیه؟
نسترن: تولد خودته؟
نرگس: نه.
مهسا: نکنه خواهردار شدی؟
نرگس می خندد و می گوید: نه بابا! (و میزند زیر خنده و بعد می گوید:) نه، تولد یکیه که شما خیلی دوست داشتین بشناسینش و ببینینش.
نسترن: اااااا نکنه تولد پدر مهربونته؟ یا پدر مهربونمونه؟ ما نفهمیدیم بالاخره تو کی رو میگی؟
نرگس: آفرین درسته. منم برای همین تو خونمون یه جشن بزرگ گرفتم و شما هم دعوتین.
مهسا و نسترن هورا می کشند و بالا پایین می پرند.
مهسا: آخ جون تولد.
نسترن: آخ جون بالاخره این معمای مهربونترین پدر برای ما حل میشه (و چشمکی به مهسا میزند.)
صحنه پنچم
روز جشن تولد
– مهسا و نسترن با هم وارد خانه ی نرگس می شوند و نرگس و مادرش به همه سلام و تبریک و خوش آمد می گویند.
(همه جا با پرچم و چراغ های رنگارنگ تزیین شده است.)
– سرود شاد پخش شود و از مهمان ها پذیرایی شود.
– نرگس به دوستانش بادکنک های رنگی هدیه می دهد.
(در این قسمت میشود یکی از برنامه های جشن اصلی پیش برود و یا هم زمان با پذیرایی از دوستان نرگس از بقیه حضار هم پذیرایی شود)
-(مجلس ساکت شود برای ادامه نمایش)
دوستان نرگس آرام و با هم صحبت می کنند:
– نسترن: پس چرا پدر نرگس نمیان؟
– مهسا: یاسمن راست میگه نرگس. کاش زودتر بیان و ما تولدشون رو تبریک بگیم.
– نسترن: آخ جوووون. بچه ها ببینید کیک رو دارن میارن. الان پدر نرگس هرجا که باشن برای خاموش کردن شمع ها حتما میان. هوراااااا
– (بچه ها دست می زنند و شاد و خوشحالند. فشفشه روشن کنند. شعر تولد تولد بخوانند یا صوت شاد پخش شود.)
– راوی کیک را می آورد و نرگس را صدا می کند تا کنار کیک بیاید.
– نسترن: بچه بیاید بریم کنار کیک بنشینیم تا وقتی پدر نرگس اومد حسابی دست بزنیم براشون.
(بچه ها کنار کیک روبروی نرگس می نشینند و منتظر هستند.)
– نرگس رو به بچه های حاضر و دوستانش می کند و می گوید:
پدر مهربانم سلام!
مامان و بابام همیشه میگن: امام زمان پدری مهربان برای همه مردم هستند. پدر همه بچه ها و بزرگترها.یک پدر مهربان تو کل دنیا!
بابای خوبم، مهدی جان! خیلی دلم می خواست امروز که تولدتون رو جشن گرفتیم شما هم در کنارمون بودین و شمع های تولدتون رو خودتون خاموش می کردین و ما به شما هدیه می دادیم. ای کاش شما رو می دیدیم و از نزدیک به شما تبریک می گفتیم. گرچه من هر روز حس میکنم کنارم هستین و مراقب منین. میدونم هر کجا که هستین صدای من رو میشنوین. من همیشه منتظر شما هستم. هدیه تولد ما بچه ها به شما پدر مهربونمون، دعا برای ظهورتونه و کارهای خوبی که هر روز سعی می کنیم انجام بدیم و کارهای بدی که سعی می کنیم ازش دور بشیم.
– خدایا ظهور امام زمان علیه السلام را هرچه زودتر برسون و دل پدر مهربونمون رو از بچه های بازیگوشش شاد کن.دوستای نرگس که تازه فهمیده بودن ماجرای پدر مهربون نرگس و همه ی اون ها چی بوده، دستهاشون رو بلند میکنن و آمین میگن و برای نرگس دست می زنند.
– نسترن رو به مهسا: خوش به حال نرگس که انقدر امام زمان رو می شناخته و باهاشون رابطه داشته. پس نرگس هرروز صبح داشت به امام زمان سلام میداد؟ هرروز برا امام زمان صدقه میداد؟ واااااای خدای من یعنی امام زمان برای من دعا کردن که مریضیم خوب شد؟
-مهسا: آره، کسی که با همه آدم ها مهربونه، همه ی بچه ها رو دوست داره، امام زمان ما هستن. منم دلم می خواد مثل نرگس به امام زمان بگم پدر! یا بگم بابا!
– و بعد مهسا و نسترن و نرگس و مادر نرگس با هم رو به بچه ها میگویند:
«پدر مهربانم تولدت مبارک!»راوی: بچه ها بیاین ما هم همه با هم تولد پدر مهربونمون رو به ایشون تبریک بگیم:
«پدر مهربانم تولدت مبارک!»
- اهداف:
- افزایش جذابیت جشن.
- نشان دادن اهمیت داشتن مشترکات معنوی و اعتقادی.
- توجه بیشتر به مشترکات بین بچه ها.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- هیجان در تن صدای مربی و رسا بودن صدا از ملزومات اجرای خوب این بازی میباشد.
- زمان : 20-10 دقیقه
بازی اهمیت اشتراکات روحی و عقیده در دوستیابی و نزدیکی افراد
خب بچهها! میخوایم با هم یه بازی دسته جمعی جالب انجام بدیم. کی دوست داره بازی کنیم؟ حالا کیا بازی تک نفره دوست دارن، کیا بازی دسته جمعی؟ چرا حالا؟ دلیلاتون رو بگین ببینم. خیله خب، حالا بریم سراغ بازی. بازیمون اینطوریه بچهها که شما رو به گروههای ۱۰ نفره (بسته به تعداد بچهها) تقسیم میکنم. هر گروه یه کنار میایسته و همهشون با هم فکر میکنن و خودشون رو بر اساس چیزای مشترکی که دارن تقسیم میکنن. مثلا ۳ نفر بلوز آبی دارن، ۲ نفر عینک دارن و ۲ نفر کفش کتونی سفید دارن، ۳ نفر خیلی مهربونن (یعنی هم خصوصیات فیزیکی و مادی و هم معنوی). پس این گروه ۱۰ نفره تقسیم شد به مثلا ۴ گروه (بلیز آبی، عینکی ها، کفش کتونی سفید و مهربون). بعد به آنها چنین بگوئید: خب بچهها کدومتون بر اساس این چیزای مشترکی که گفتین دوست پیدا میکنه؟ یا پیدا نمیکنه؟
سپس بچهها را به سمت اهمیت اشتراکات روحی و عقیده هدایت کنید. به طور مثال اگر مهربان باشد با او دوست میشوم یا اگر مسلمان باشد و مهربان هم باشد ترجیح میدهم، تا بیدین ولی مهربان باشد. این دلیل اهمیت اشتراکات روحی و عقیده را برای با هم بودن و در کنار هم بودن میرساند.
بچهها، موقع ظهور حضرت مهدی هم همچین چیزی پیش میاد که چون همهی مردم میرن زیر پرچم امام زمان و مسلمون میشن و همه یک عقیده و یک معلم رو خواهند داشت بنابراین همه با هم حتی از دوست هم صمیمیتر و مهربونتر میشن و همین یکی از بهترین زیباییهای دوران ظهور حضرت مهدی است. حالا قشنگ فهمیدین که چرا بیشتر مردم دنیا میرن کنار امام زمان؟ چون همه یه چیز مشترک دارن، عشق به نجات دهنده و فرستادهی خداوند مهربان و نیاز به خوب بودن و خوب شدن. اون روز انسانهای مختلف با رنگها و نژادهای مختلف و کسانی که دینهای مختلفی داشتن همه با هم به یاری امام زمان (عج) میرن. به امید اینکه ما هم جزء یاران ایشون باشیم و ایشون رو ببینیم.
- اهداف:
- آشنایی با مادر مکرم امام عصر ارواحنا فداه و چگونگی تزویج ایشان با امام حسن عسکری علیه السلام و ولادت امام زمان عجل الله فرجه الشریف.
- تقویت ارتباط بچه ها با امام زمان بعد از عینی شدن ایشان ضمن نقل ماجرای ولادتشون.
- آشنایی با دشواری های پیش روی امامان و ظلم و ستمی که توسط حاکمان به ایشان می شده.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- نیاز به پروژکتور و محل مناسب برای پخش پرزی
- زمان : 25-20 دقیقه
اسلاید 1:
سالهای دور کشوری به نام روم وجود داشت که خیلی بزرگ و قدرتمند بود. در آن زمان خداوند به فرمانده بزرگ کشور روم نوهای داد که نامش را ملیکا گذاشتند. پدر و مادر ملیکا برای رفاه و آسایش او همه چیز را برایش فراهم کردهبودند تا او روز به روز کامل و کاملتر بشه.
اسلاید 2:
ملیکا در ناز و نعمت و آرامش در قصر پدربزرگش زندگی میکرد ولی در درونش یه حس ناراحتی داشت که نمیدونست اون چه حسیه؟ وقتی که به سن هشت سالگی رسید کم کم حس کرد که دیگه دین پدر و مادرش یعنی مسیحیت جواب سؤالهاش رو نمیده و قلبش گمشدهای داره که باید هر طور شده دنبالش بگرده.
اسلاید 3:
هیچ کس حتی حدس هم نمیزد چرا ملیکا با این همه نعمتی که داره اینهمه غم و غصه توی چشماشه و از همه دوری میکنه و مثل بقیهی بچهها شاد و خوشحال نیست. برای همین هم فرمانده تصمیم بزرگی گرفت. اون تصمیم گرفت که ملیکا رو همسر پسر برادرش کنه تا شاید این اتفاق در روحیهی ملیکا تأثیر بذاره و حالش بهتر بشه. و به همه اعلام کرد که تدارک یه جشن خیلی خیلی بزرگ و باشکوه رو ببینن. ملیکا هم با شنیدن این خبر ناراحتیش چند برابر شد و اشکهاش از چشمش سرازیر شده بودن. هیچ کس نمیدونست که ملیکا شیفتهی دین اسلام و پیامبر اسلام شده و با همهی وجودش دوست داره که مسلمون باشه و نماز بخونه و با خدا راز و نیاز کنه.
اسلاید4:
خلاصه که روز جشن عروسی رسید و داماد وارد شد و روی تختی که با جواهرات تزئین شدهبود نشست و روحانی های مسیحی می خواستند عقد ازدواج اون ها رو ببندن که ناگهان زلزله ای ستون های قصر رو لرزوند و صلیب ها همه افتادن و داماد هم از روی تختش افتاد و همه ی شرکت کننده ها حسابی ترسیدن و پا به فرار گذاشتن. این روز تلخی برای پادشاه بود و برای اینکه این اتفاق بد خاطرهاش از بین بره، چند روز بعدتر، قصر رو تعمیر کردند و دوباره مراسم جشن ازدواج رو برقرار کردند. این بار هم درست موقعی که می خواستند عقد ازدواج رو برقرار کنن، همون اتفاق رخ داد و دوباره جشن عروسی به هم خورد، و خلاصه ملیکا ازدواج نکرد.
اسلاید 5:
ملیکا از این ماجرا حسابی خوشحال شد و برای خواب به رختخوابش رفت. اون شب ملیکا یک خواب عجیب دید. در خواب جایی رو دید که حضرت عیسی اونجا بودن، جانشین حضرت عیسی یعنی حضرت شمعون هم که پدربزرگ پدربزرگهای ملیکا بود، همونجا بودن.
بعد توی خوابش دید که اون طرفتر حضرت محمد (ص) پیغمبر ما مسلمونها هستند و کنارشون یکی از نوه هاشون یعنی امام یازدهم ما حضرت امام حسن عسکری هستند. حضرت عیسی (ع) به استقبالشون رفت و حضرت محمد (ص) فرمودن: ای روح الله! من به خواستگاری دختر وصی شما شمعون برای پسرم آمدم، و اشاره به امام حسن عسکری (ع) کردن. حضرت عیسی و شمعون بسیار از این خبر خوشحال شدن و موافقت کردن. بعد حضرت محمد (ص) خطبه ازدواج ملیکا و امام حسن عسکری رو خوندن.
وقتی که ملیکا از خواب بیدار شد از این خواب خیلی خوشحال شد، اما چون نگران بود که مشکلی پیش بیاد، خوابش رو برای کسی تعریف نکرد. ملیکا مدام به فکر خوابش بود و دوست داشت چیزی که خوابش رو دیده، زودتر در واقعیت هم اتفاق بیوفته ولی نمیدونست باید چی کار کنه؟ او مدام منتظر دیدن امام حسن عسکری (ع) بود و به همین خاطر از غذا و خواب افتاده بود و هر روز لاغر و لاغرتر میشد تا این که مریض شد و فرمانده بزرگ هر کاری برای سلامتی نوه اش انجام داد به نتیجه نرسید.
جالبه بدونین که ملیکا از پدربزرگش خواسته بود که اسیرهای مسلمون ها رو که در یکی از جنگ ها در اختیار سپاه پدربزرگش افتاده بودن، آزاد کنه و پدربزرگش قبول کرد، اما باز حال ملیکا خوب نشد!
در یک شب دیگه ملیکا در خواب حضرت فاطمه (ع) و مریم (ع) و حوریان بهشتی رو دید که به عیادتش آمدن و حضرت مریم به او فرمودن: این بانوی بانوان جهان و مادر شوهر تو است.
ملیکا دامن حضرت فاطمه (س) رو گرفت و با بغض از نیومدن امام حسن عسکری (ع) به دیدنشون ناراحتی کرد. حضرت زهرا هم به ملیکا فرمودن که امام حسن تا وقتی که او مسلمان نشده به دیدنش نخواهند رفت و حضرت مریم از ملیکا خواستن که شهادتین رو بگه و همون جا مسلمان بشه. و بعد حضرت زهرا فرمودن که از این به بعد امام حسن (ع) پیششون خواهداومد.
و همونطور شد که حضرت فرمودن و امام حسن (ع) هر شب به خواب ملیکا میاومدن.
اسلاید 6:
تا این که در یکی از شب ها در خواب، امام حسن عسکری (ع) به ملیکا فرمودن: در فلان روز پدربزرگت قیصر، لشکری به جنگ مسلمانان میفرسته، تو لباس خدمت کاران را بپوش و به طور ناشناس همراه با کنیزان و خدمتکاران داخل این سپاه باش تا مسلمونها به سپاه روم پیروز بشن و شما رو اسیر کنن. از طرف دیگه امام نامه ای به زبان رومی برای ملیکا نوشتن و همراه با کیسه ای سکه به یکی از یارانشون دادن و از او خواستن که به همون محلی بره که اسیرهای جنگ رو میبرن. به او نشونه های ملیکا رو گفتن و فرمودن: نامه رو به ملیکا بده تا ملیکا متوجه بشه که این شخص از طرف امام هست و قراره او رو پیش امام حسن عسکری ببره. و همینطور هم میشه و یار امام با نشونه هایی که امام حسن عسکری میگن، به راحتی ملیکا رو از بین اسیرها تشخیص میده، سکه های طلا رو به مسئول اسیرها میده و همراه با ملیکا به سمت امام حرکت می کنه.
اسلاید 7:
امام هادی پدر بزرگوار امام حسن (ع) ملیکا رو که نام جدیدش رو نرجس خاتون گذاشته بودن، به همسری امام حسن عسکری علیه السلام در میارن و از خواهرشون حکیمه خاتون میخوان که به نرجس قرآن و احکام یاد بده تا نرجس برای اتفاق مهمی آماده باشه.
از طرفی پادشاه ظالم اون شهر یعنی سامرا، امام هادی (ع) رو با سم به شهادت رسوند و چون به اون پادشاه خبر رسیده بود که قراره امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی داشته باشن که ظالم ها رو از بین ببره، او حسابی خونه امام حسن رو زیر نظر گرفته بود که فرزندی به دنیا نیاد و بارها امام حسن رو دستگیر کرد.
پادشاه ظالم به زنانی دستور داده بود که مدام به دیدن حضرت نرجس برن و اگر متوجه بشن که ایشون باردار شده و قراره فرزندار بشه، فوری به او خبر بدن تا پادشاه ایشون رو بکشه!
اسلاید 8:
ولی اون انسان های ظالم نمیدونستن که خداوند بزرگترینه و اگر بخواد که فرزندی متولد بشه که هیچ کس نفهمه اون کار انجام میشه، بدون اینکه حتی یک نفر با خبر بشه و بتونه به اون فرزند آسیب برسونه!
اسلاید 9 و 10:
در روزی از روزها امام حسن عسکری علیه السلام به عمه شون حکیمه خاتون گفتن که شب در خانه ی ایشون بمونن چون به زودی خورشیدی در خانه ی امام و در دامان نرجس به دنیا میاد. حکیمه خاتون خیلی تعجب کرد چون هیچ نشونه ای از بارداری در نرجس ندیده بود و متوجه نشده بود. ولی با گفته ی امام بسیار شاد شد و اون شب رو در منزل امام موند و در ولادت آخرین امام و کسی که همه منتظر او هستن، به مادر بزرگوارش یعنی نرجس خاتون کمک کرد. بالاخره امام زمان ما، حضرت مهدی به دنیا اومدن و دنیا رو نورانی کردن و در همان ابتدا سجده ی خداوند رو به جا اوردن.
ما از خدا می خوایم که ایشون زودتر ظاهر بشن و هم ما ایشون رو ببینیم و هم اینکه به ایشون کمک کنیم که دنیا رو پر از خوبی و روشنایی و مهربونی و دوستی کنن و بعد، در دوران زیبای پادشاهی ایشون زندگی کنیم و طعم واقعی زندگی رو در کنار ایشون بچشیم.
- اهداف:
- آشنایی با ظهور امام زمان (عج) و زمانی که ایشان بیایند.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پرژکتور و بلندگو و لب تاپ و پرده نمایش.
- زمان: 5 دقیقه
- اهداف:
- آشنایی با فرهنگ شعرسرایی و ادبیات فارسی در فضای دینی
- تشویق به حفظ مفاهیم دینی توسط بچهها در قالب شعر
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- مربی سعی کند قبل از مراسم، زیبا خواندن اشعار را تمرین کند و حتی المقدور اشعار را حفظ باشد.
- از بچهها بخواهید قسمتهای سادهتر اشعار را با هم بلند بخوانند و ایجاد فضای شادی بکنید.
- زمان : 10-5 دقیقه
شعر/سرود
http://www.aviny.com/madihe-shear/special/veladate-emam-zaman.aspx
می توانید از لینک بالا و شعرهایش نیز استفاده بفرمایید.
مژده مژده بچّه ها
عيد اومده غنچه ها
شده نيمه ي شعبان
اومد امام زمان
امام مهربوني
اون مرد آسموني
همون كه با ظهورش
دنيا مي شه نوراني
بيايد بيايد بچه ها
وقت نماز و دعا
ظهور حضرتش را
همه بخوايم از خدا (2 بار)
مادرم می گوید
یک نفر در راه است
از صدای پایش
دل من آگاه است
وقتی او می آید
قاصدک می خندد
راه های غم را
بر همه می بندد
ابرها می بارد
چشمه ها می جوشد
هر درختی در باغ
رخت نو می پوشد
مادرم می گوید
روی ماهش زیباست
گر چه از او دوریم
او همیشه با ماست
نیمه ی شعبان شده *** شکوفه باران شده
حضرت نرجس خاتون *** خوشحال وخندان شده
بوی گل و گلابه *** چشمه عجب پرآبه
هزار هزار فرشته *** زمین مثل بهشته
بچه ها جون بهاره *** غم دیگه جا نداره
مهدی زهرا اومد *** منجی دل ها اومد
با صد درود صد تا سلام *** همه می گیم با یک کلام
خوش آمدی به دنیا 2 *** فرزند خوب زهرا 2
امام خوب عسکری *** با دیدن گل نبی
به خنده گفت تو سروری *** اهل جهان را رهبری
- اهداف:
- بالا بردن سطح یادگیری و به خاطرسپاری بوسیله ی ادامه ی کار مرتبط با برنامه در منزل.
- مواد لازم/شیوه اجرا:
- پرینت از جدول آمده در انتهای فایل.
کار در منزل هدیه به مهربانترین پدر دنیا
جدولی در انتهای فایل تهیه شده است. آنرا پرینت بگیرید و در اختیار والدین بچه ها قرار دهید و (در صورت امکان) توضیح کوتاهی در مورد برنامه و محتوای آن بدهید که آن را برای بچه ها به صورت روزانه پر کنند و برایشان هر روز، یادآوری کنند که این کارهای خوبشان قرار است هدیه ایشان برای امام زمانشان باشد و کارهای خوب روزهای قبلشان را برایشان یادآوری و تشویق کنند.
در صورتی که این امکان وجود ندارد جدول را به بچه ها بدهید: بچه ها این جدول در حقیقت مثل یه هدیه ی خیلی خوب برای مهربانترین پدر دنیا یعنی امام زمانمونه. میدونین که هدیه فقط مادی نیست و خیلی وقتا بهترین هدیه ها معنویه یعنی بدون خرج کردن.
این هدیه ی ما هم معنویه. میدونین که امام زمان ما دوست دارن ما راه درست رو توی زندگیمون بریم و ایشون رو دوست داشته باشیم و بخوایم به وسیله ی امام زمان (عج) به خدای مهربونمون نزدیک بشیم و توی خوبی نمونه باشیم.
حالا ما با این جدولی که داریم هر روز تمرین میکنیم تا کارهای خوبمون رو زیاد کنیم و کارهای بدمون رو اگه یه موقع خدای نکرده اشتباهی انجام میدیم، کم کنیم و دیگه انجام ندیم و هر روز سعی کنیم مسلمون و انسان بهتر و بهتری باشیم.
این بهترین هدیه به امام زمانمونه و قلب امام عزیزمون رو خیلی شاد میکنه و حتی ظهور اماممون رو نزدیکتر میکنه. با این کار، و تلاش ما برای بهتر بودن، نه تنها به اماممون هدیه دادیم، بلکه خودمون هم سعی کردیم از یاران اماممون باشیم و در زیبا کردن دنیا نقشی داشته باشیم.
Loading...- اهداف:
- نتیجه گیری بحث و انتقال دوبارهی آموزه های برنامه شامل: داستان ولادت، اشتراک ادیان الهی در باور مهدویت و توجه به رابطه پدری امام عصر با شیعیان.
- پیوند قلبی با حضرت صاحب الزمان علیه السلام و دعا برای ایشان.
- ذکر این نکته که ما با کارهای خوب و دعا کردن مان میتوانیم باعث بشویم ایشان زودتر بیایند و دنیا را پر از مهر و محبت و خوبی بکنند.
- مواد لازم/شیوه اجرا:
- اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
- آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
- سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی همزمان با تلاوت، نمایش دادهشود.
پایان/ نتیجه گیری و دعا:
خب، جشن امروز مام دیگه داره تموم میشه. کی خوشحاله که امروز اومده اینجا تو جشن ما که جشن تولد امام زمان عزیزمون بوده شرکت کرده؟ خب خدا رو شکر که ما تونستیم این روزِ خیلی عزیز رو برای شما به یاد موندنی و شیرین کنیم تا خاطرهاش از یادتون نره و شیرینیش انشاالله زیر زبونتون باقی بمونه. حالا ببینم کیا خوب حواسشون به برنامهی ها بوده؟ کیا میتونن بگن امروز چی یاد گرفتن و ما چی توی جشنمون گفتیم؟ مثلا تو داستان، نمایش، پرزی و یا کلیپ چه چیزهایی یاد گرفتین؟
بله خیلی خیلی خوب دقت کرده بودین و چیزای قشنگی امروز یاد گرفتین و قلب امام زمانمون رو در روز تولدشون حسابی شاد کردین و این هدیهی خیلی خوبیه، آفرین!
ما امروز با داستان ولادت اماممون آشناتر شدیم. فهمیدیم که مادر اماممون از نوههای فرمانده قدرتمند روم بودن. و خونوادشون مسیحی بودن، ولی حضرت نرجس خاتون انقدر خوب و پاک بودن که خدا ایشون رو برای همسری امام حسن عسکری و مادری امام زمانمون انتخاب میکنه! به همین خاطر ما ایشون رو هم خیلی دوست داریم. بچه ها! یه صلوات برای حضرت نرجس خاتون بفرستین!
این نکتهی خیلی مهمی بود که ما امروز یاد گرفتیم و فهمیدیم که همهی پیامبران بزرگ خدا به مردم زمان خودشون این خبر خوش رو دادهاند که قراره کسی بیاد که بساط ظلم و بدی و بدجنسی و مریضی و خلاصه هر چی بدی هست رو جمع میکنه و دنیا رو خیلی خیلی زیبا میکنه. همه پیامبرها با دادن این خبر، هم از مردم خواسته اند که به اومدن وضع خوب توی دنیا امیدوار باشن و امیدشون رو از دست ندن، و هم اینکه با دونستن این خبر، از ته دل از خدا بخوان که اون روز زودتر برسه!
فقط چون دین اسلام کاملتر و آخرین دین خداوند برا هدایت آدمهاست، دقیقا گفته که اون شخص کسی نیست جز امام زمان ما که از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و یازدهمین اونها هستن و نامشون مهدی هست و الان هم غائب از نظرها هستن تا موقعی که خداوند بخواد و ایشون ظهور کنن. تا وقتی که تعداد یارانشون زیاد باشه و بتونن با کمک مردم و یارانشون دنیا رو پر از خوبیها و زیباییها کنن.
یه چیز خوب دیگه هم یاد گرفتیم. متوجه شدیم که امام زمان علیه السلام، مثل پدر هستند برای ما. بلکه از پدر هم مهربانتر. چطوره که ما پدرمون رو خیلی دوست داریم، چون او خیلی به ما مهربونه و به ما در کارهامون کمک میکنه و ما رو راهنمایی میکنه و به داشتن پدر خوبمون افتخار میکنیم؟ همین طوری، و حتی بیشتر و بهتر از این، میتونیم رابطه خوب و صمیمی با امام زمانمون داشته باشیم. با ایشون توی خونه کوچیک قلبمون صحبت کنیم. ازشون چیزهای خوب بخوایم و حتی به ایشون قول های خوب بدیم. بچه ها! اینقدر شیرینه اینکه آدم توی دلش با امامش صحبت کنه و درد دل کنه و ازشون کمک بخواد! خیییییلی!
بچهها! بیاین ما هم همین الان به امام زمانمون قول بدیم که شیعیان خوبی براشون باشیم و با خوب بودنمون، ظهور امام عزیزمون رو جلو بندازیم و قلبشون رو شاد کنیم. حالا هم پاشین رو به قبله بایستین و دستهاتون رو به سمت آسمون بگیرین تا دعای فرج رو همه با هم بخونیم.
* خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان