برنامه‌ی اربعین سطح یک

موضوع کلی: آشنایی با حضرت زینب علیها سلام، آشنایی با حضرت رقیه علیها سلام، مفهوم صبر و تحمل آزار دیگران، آشنایی با مراسم بزرگ زیارت اربعین

    • اهداف:
    1.  با توجه به عدم حضور هم­زمان بچه­ ها  توصیه می­ شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده ­اند کاردستی و یا رنگ­ آمیزی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. چسب
    2. خلال دندان
    3. پارچه برای تزئین
    4. تعدادی طرح برای پرینت گرفتن.
    • زمان: 20 دقیقه

    Loader Loading...
    EAD Logo Taking too long?
    Reload Reload document
    | Open Open in new tab
    • اهداف:
    1. توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
    2. آشنایی با سوره‌ی عصر و مفهوم کلی آن.
    3. اهمیت آگاهی داشتن از معانی آیات قرآنی.
    4. توضیح مختصری درباره اربعین برای ورود به بحث.
    5. مفهوم و اهمیت صبر با توجه به سوره ­ی عصر.
    6. معرفی حضرت زینب سلام الله علیها به عنوان نمونه­ ی صبر.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. استفاده از عکس های مربوط به پیاده روی اربعین
    • زمان: 20 دقیقه

    سلام بچه ­ها خوبین؟ خیلی خوش آمدین به جمع ما. امیدواریم دست پر از این جا بریم بیرون یعنی چی؟ یعنی اینکه یه عالمه چیزای یاد بگیریم و دونسته ­های جدید با خودمون از اینجا ببریم بیرون.

    اول برنامه مثل همیشه یه سوره از قرآن کریم رو می ­خونیم تا به یاد خدای مهربون باشیم و دل­هامون رو با یاد خدای مهربون نورانی و مهربون­تر کنیم و به امید خدا برنامه­ ی خوبی هم داشته باشیم.  حالا بگین ببینم سوره­ ی عصر رو کیا بلدن؟ آفرین. بچه­ هاییم که با این سوره آشنا نیستن اصلا اشکال نداره، همین الان با ما زمزمه کنن و به نظرم خیلی خوبه که تو خونه هم این سوره­ ی کوتاه رو تمرین کنن.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾

    إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾

    إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] (۱)

    كه واقعا انسان دستخوش زيان است (۲)

    مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده ‏اند (۳)

    {ترجمه ­ی سوره برای خود مربی نوشته شده است}

    بچه ­ها کی می­دونه قسم خوردن به چه دردی می­خوره؟ یا کی یکی قسم می­خوره و برای چی؟ بله وقتی آدم مثلا می­خواد یه چیز خیلی مهم رو بگه و به ما بقبولونه که این چیز خیلی مهمه و درسته قسم می­خوره. حالا خدای مهربون توی این سوره برای ما قسم می­خوره که یه نکته­ ی خیلی مهم رو به ما بگه. اون نکته چیه؟ این که آهای مردم بدونین و حواستون جمع باشه که آدما اگه 4 کار رو انجام ندن خیلی توی این دنیا و اون دنیا ضرر می­کنن و زندگی این دنیا براشون بی­ فایده می­شه. ضرر می­دونین یعنی چی؟ آفرین درسته، ضرر کردن یعنی یه چیزی که به نفع ما نیست و برامون خوب نیست. حالا اون 4 تا چیز که برای ما خوب نیستن چی هستن؟ اول اینکه به خدای مهربون ایمان بیاریم یعنی بدونیم که اونه که ما رو آفریده و به ما این همه نعمت داده، 2 این که کارهای خوب انجام بدیم و از نعمت­ هایی که داده خوب استفاده کنیم و به حرفاش گوش بدیم و 3 این که سعی کنیم به بقیه آدم ­ها حقیقت رو معرفی کنیم. مثلا به دوستامون و اطرافیانمون در همون حدی که می­ دونیم درسته بگیم. مثلا بگیم خدای مهربون ما رو آفریده، کارهایی که گفته انجام بدیم همش خوبه و برامون خوبه که به اون ها عمل کنیم و آخرین نکته یعنی چهارمین نکته اینکه صبور باشیم و به بقیه هم بگیم که صبر چیز خوبیه و اون ها هم صبر داشته باشند. حالا کی می دونه صبر یعنی چی؟ بله همتون درست دارین می­ گین. حالا من براتون یه توضیح کوچولو میدم:

    بچه ­ها زمستون هر چقدرم که سرد باشه بالاخره تموم می­شه و بهار میآد. شب هر قدر هم که طولانی باشه بالاخره تموم می­شه و صبح می­شه. هر سختی هر چقدرم که طولانی باشه بازم یه روز تموم می­شه. پس اگه چند روزی مریض یا تنها شدین غصه نخورین یا خونواده­ تون به اندازه­ای که دوست دارین پول نداشتن ناراحت و غصه­ دار نشین و به بقیه هم بگین که غصه نخورن و صبر داشته باشن و توکلشون به خدای مهربون باشه که همیشه بنده ­هاش رو کمک می­کنه. بچه­ ها، بدون صبر و تلاش کردن هیچ کس به موفقیت نمی­رسه. به نظرتون اگه کشاورز یا یه دانش آموز یا ورزشکار صبر نداشته باشه و هی تلاش نکنه به موفقیت می­رسه؟ بله درسته نه نمی­رسن.

    بچه­ ها امامان و پیامبر عزیز ما که بهترین انسان­ها بودن و هستن برای ما بهترین الگو هم هستن یعنی چی؟ یعنی اینکه ما می ­تونیم به کارهاشون نگاه کنیم و همون کارها رو انجام بدیم، به حرف­ هایی که زدن گوش بدیم، مثل وقتی که می­خوایم یه دایره بکشیم و یه چیز گرد می­زاریم و از روش دقیقا می­کشیم. پیامبر مهربون ما و اهل بیتشون به ما ثابت کردن که چقدر صبور هستند و توکلشون به خدا قوی هست. نمونه­ ی خیلی خوبش که همه ­ی شما می­شناسین حضرت زینب سلام الله علیها هستن که با همه­ ی سختی­ هایی که در روز عاشورا کشیدن مثل از دست دادن برادر عزیزشون که خیلی خیلی دوستشون داشتن و حتی یک روز هم دور از هم نبودن و همین طور از دست دادن فرزندانشون و بعد هم اسیر شدن خودشون و دختران خانواده­شون، صبرشون رو از دست ندادن و شکایت نکردن و راضی بودن به اون چه که خدا خواسته. حضرت زینب (س) می­دونستن که خدای مهربون برای اینکه ببینه چه انسان­هایی ایمان قوی به خداوند دارن اونها رو امتحان می­کنه و وظیفه ­ی ما آدم ­ها اینه که به خدای مهربون ایمان داشته باشیم و صبر کنیم و کارهای خوب بکنیم و از خدای مهربون ناراحت نشیم. حضرت زینب (س) یه الگوی خیلی خوب برای ما هستن. ما یادمون می­مونه که با هر مشکل کوچیکی که برامون پیش اومد یا هر چیزی زود ناراحت نشیم و براش داد و بیداد و اوقات تلخی نکنیم. مثلا اگه چیزی می­خواستیم نتونستیم داشته باشیم و جایی خواستیم بریم نشده که بریم و یا هر چیز دیگه. صبر بهترین چیز برای ماست.

    خب، خیلی از شما بچه ­های عزیزم، حتما چیزهای زیادی درباره واقعه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام شنیدید، ولی درباره اربعین حسینی هم کسی براتون حرفی زده؟ بچه ­ها، بعد از اتفاقاتی که در روز عاشورا برای اهل بیت پیامبر (ص) یعنی امام حسین (ع) و فرزندان و دوستان و یارانشون افتاد، یزید که دشمن دین خدا بود، دستور داد تا امام سجاد (ع) که بسیار بیمار بودند و نتونسته بودن بجنگن و به خواست خداوند زنده مونده بودن و زن­ ها و کودکان کاروان امام حسین (ع) رو اسیر کنن. یعنی دست­هاشون رو ببندن و به زور به شهر شام که کاخ یزید بود ببرن. بعد از اینکه باقیمانده ­ی کاروان امام حسین (ع) به شام رسیدن حضرت زینب و حضرت سجاد (ع) برای مردم سخنرانی­ هایی رو کردن و بهشون گفتن که واقعا چه اتفاقی افتاده و کسانی که شهید شدن فرزندان پیامبر (ص) بودن و بهترین انسان­های روی زمین بودن و مردم کم کم متوجه حقیقت و داستان درست شدن و از یزید بدشون اومد و فهمیدن که گولشون زده. بعد از این ماجراها و قدرت حضرت زینب کبری خواهر عزیز امام حسین (ع) و فرزند عزیزشون امام سجاد (ع) در هدایت کردن مردم، یزید تصمیم گرفت تا اونها رو به مدینه که خونه ­ی امام بود بفرسته. در بین راه حضرت زینب سلام الله علیها از خواستن که به کربلا برن تا اهالی کاروان که امام حسین (ع) و عزیزانشون رو در کربلا از دست داده بودن بتونن مرقد پاک اون ها رو زیارت کنند. اونها چهل روز بعد از روز عاشورا که به عربی میشه اربعین، به کربلا رسیدند.

    پس بچه ­ها، اربعین روزیه که حضرت زینب و دیگر اسیران بعد از چهل روز که از عاشورا می­گذشت، دوباره به کربلا اومدند و مرقد امام حسین علیه السلام و یارانشون رو زیارت کردن. در اون روز، حضرت زینب علیها سلام وقتی به مزار برادرش امام حسین علیه السلام رسید، به یاد روز عاشورا افتادن و اشک ریختن و با برادرشون از اذیت­ هایی که شده بودن و ظلم­ هایی که مردم و دشمنانشون به اونها کرده بودن درد و دل کردن.

    بچه­ های عزیزم! ما هم برای زنده موندنِ نام امام حسین علیه السلام و هدف امام حسین (ع)، هر سال عاشورا و اربعین رو خیلی بهتر از هر سال مراسم برگزار کنیم تا همه ­ی دنیا بدونن ما چه امام خوبی داشتیم و چه کسایی الگوهای ما هستن. احتمالا شما عکس­ ها یا خبرهایی از زیارت اربعین رو دیدین که مرد و زن و کوچیک و بزرگ با پای پیاده به سمت کربلا و حرم امام حسین علیه السلام حرکت می­کنن. عشق به امام حسین علیه السلام تو دل بچه­ ها و بزرگا و حتی غیر مسلمونا هست و اون­ها رو به زیارت ایشون می­بره. خوش به حال کسانی که اربعین به زیارت امام حسین (ع) می­رن. (پخش تصاویری از حرکت زوار به سمت کربلا در روز اربعین)

    خب حالا بریم سراغ برنامه ­ی امروزمون.

    • اهداف:
    1. آشنایی با زیارت امام حسین در اربعین و چگونگی مناسک آن.
    2. انتقال عشق به اباعبدالله و زوار ایشان.
    • زمان : 10 دقیقه

    داستان بهترین سفر

    دیروز از شهر نجف راه افتادیم. یک کوله پشتی کوچیک برداشتیم که توش یک دست بلوز و شلوار بود و یک ژاکت سبک. یک بطری آب هم گذاشتم تو جیب بغل کوله. یک پرچم یا حسین شهید هم از پشت چسبوندم بهش. دیگه تکمیل بود.

    من و برادرم به سختی تونستیم از مامان و بابا اجازه بگیریم تا با پدر بزرگ بیاییم کربلا. ولی بالاخره راضیشون کردیم. امروز صبح هم با پای پیاده همراه جمعیت راه افتادیم به سمت کربلا. توی مسیر پیر و جوون و زن و مرد و حتی بچه کوچیک هم دیده میشد که داشتند پیاده روی می کردن تا روز اربعین برسند به کربلا.

    محمد برادرم از من قوی­تره و خیلی راحت داره راه میره ولی من کم کم دارم خسته میشم. تا نزدیک ­های غروب راه رفتیم.

    همین طور که می رفتیم یک دفعه یک زن عرب جلوی ما رو گرفت و شروع کرد با گریه و زاری یک چیزهایی گفت. محمد بهش می­گفت چی شده اتفاقی افتاده؟ کاری از دست ما برمیاد؟ ولی اون که زبان ما رو نمی­ فهمید. پدر بزرگ که کمی اون طرف­تر بود به سمت ما اومد و با زن صحبت کرد. ما نمی­ دونستیم که پدر بزرگ انقدر خوب عربی بلده و خیلی شوکه شده بودیم و خوشمون اومده بود. پدر بزرگ گفت که این زن داره از ما می­ خواد شب رو بریم خونه اون بخوابین. بنده خدا التماس می­کرد و می­ گفت شماها زائر امام حسین هستید و من دوست دارم به شماها خدمت کنم.

    حسابی گیر کرده بودیم. پدر بزرگ حرفی نداشت ولی محمد می­خواست چند کیلومتر دیگه هم بریم و بعد یک جایی وایستیم برای خواب. اما این زن دست بردار نبود. نوه ­اش هم اونور خیابون داشت به چند نفر التماس می­ کرد و اون­ ها رو دعوت می­ کرد به خونشون.

    به محمد گفتم بیا بریم دیگه. بنده خدا خیلی داره اصرار می­ کنه. شب رو خونه اینها بخوابیم. بالاخره محمد قبول کرد. پیرزن تا فهمید ما می­ ریم خونش از خوشحالی فریادی زد و با مهربانی ما رو به سمت خونش برد.

    وقتی وارد حیاط خونش شدیم. یک طرف یک حوض کوچیک بود و بغلش هم چند تا درخت خرما. این طرف حیاط هم دو تا نیمکت گذاشته بود و سه تا مرد همراه یک پسر بچه نشسته بودن روش یک پسر حدودا 15 ساله داشت پای یکی از آقاها رو ماساژ می داد. بعدا فهمیدم اون پسره هم یکی از نوه ­های اون پیرزن بود.

    ما رو برد توی یک اتاق کوچیک و برامون چایی آورد با یک شیرینی عربی خوشمزه. بعدش هم دست و پاشکسته فارسی و عربی بهمون گفت قدم رو چشم من گذاشتید. من رو خوشحال کردید.

    اون شب اون خانم و خانواده ­اش از ما و چند نفر دیگه حسابی پذیرایی کردند و برامون از خاطرات روزهای اربعین سال­ های پیش و پذیرایی از زائران امام حسین علیه السلام گفتند. اون پیرزن گفت ما بیست ساله که این خونه رو این جا خریدیم تا هر سال اربعین بتونیم از زوار امام پذیرایی بکنیم. گفت که این روزها خودش و خانواده ­اش در خدمت زائران امام حسین علیه السلام هستیم و هیچ کار دیگه­ ای نمی ­کنیم. گفت انقدر مهمونای امام حسین (ع) رو دوست داره که از وقتی که اربعین تموم میشه روز شماری می­ کنه که اربعین سال بعد زودتر برسه تا بتونن دوباره به کسایی که امام حسین (ع) رو در روز اربعین زیارت می­ کنند خدمت کنه.

    اون شب و اون سفر یکی از پر­خاطره­ ترین و شیرین­ ترین شب ­های زندگیمون بود. شبی که یک خانواده با جون و دل از ما که زائر امام حسین علیه السلام بودیم پذیرایی کردن. عشق به امام حسین (ع) در روز اربعین در راه کربلا یکی از زیباترین صحنه ­هاییه که می­شه توی این دنیا دید و لمس کرد.بهش افتخار کرد. همیشه دعا می­ کنم دوباره سال بعد بتونم به این سفر نورانی و مهربانی برم.

    • اهداف:
    1. آشنایی با وقایع عاشورا از زبان حضرت رقیه علیها سلام
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. بلند گو و پروژکتور یا صفحه­ ی نمایش.
    • زمان : 5 دقیقه

    قصه صوتی حضرت رقیه علیها سلام

    http://tebyan.net/videoplayer.aspx?MusicID=143486

    • اهداف:
    1. آشنایی با وقایع عاشورا از زبان حضرت رقیه علیها سلام در غالب شعر.
    • زمان: 20-15 دقیقه

    پرزی حضرت رقیه (س)

    https://cutt.ly/Gw701Zc

    تصویر 2:

    یکی بود یکی نبود

    غیر خدا هیچ کس نبود

    کنار گنبد کبود

    این قصه رو نوشته بود

    یه دختر کوچیکی بود

    که اسم اون رقیّه بود

    کنار خوانوده­اش

    اصلا به فکر غم نبود

    خوبی رو از باباش گرفت

    چیزهای تازه یاد گرفت

    قصه­ های خوب می­ شنید

    کارهای خوب یاد می­ گرفت

    تصویر 3:

    یاد می­ گرفت که شکر کنه

    خدای مهربونشو

    هیچ وقت فراموش نکنه

    اول وقت نمازشو

    رقیّه چون سه ساله بود

    نماز به اون واجب نبود

    اما پشت سر باباش

    می ایستاد و نماز می­ خوند

    تصویر 4:

    اما حالا ای بچه­ ها

    بشنوید از شاه بدا

    هم دشمن بچه ­ها بود

    هم دشمن بزرگترا

    یه شاه بد ادا و زشت

    می­ گفت مردم نرن بهشت

    مردمو هی کتک می­ زد

    زشتی تو نامه ­اش می­ نوشت

    تصویر 5:

    یزید کور بی­ خدا

    نامه ­ای داد به سربازا

    تا بابای نماز خونو

    از دخترش کنن جدا

    چون که تمام شیطونا

    می­ترسن از نماز ما

    دوست ندارن که ما باشیم

    برا خدامون با وفا

    تصویر 6:

    وقتی که دختر و بابا

    به زور شدن از هم جدا

    رقّیه رو کردن اسیر

    با مادر و با خواهرا

    رقّیه ­ی قصّه ما

    گریه می­ کرد. می­ گفت خدا

    یزید و آدماش بدن

    منو ببر پیش بابا

    تصویر 7:

    خدای خوب و مهربون

    چون رفیقه با هممون

    حرف رقّیه رو شنید

    داد یه هدیه ­ای به اون

    امام حسین (ع) که پر­کشید

    یزید ظالم ور پرید

    رقّیه رفت پیش بابا

    بچه­ ها اون شده شهید

    • اهداف:
    1. آشنائی با اربعین و عزاداری برای امام حسین (ع).
    2. تذکر به نیکی و خوبی در حق دوست و این نکته که با هم شاد و خوشحال باشیم بهتر است از شادی در تنهایی.
    3. کمک به مسجد برای سیاهی زدن و مشکی پوشیدن در محرم و اربعین.
    4. اهمیت کمک به دیگران و شاد کردنشان.
    5. توجه دادن به این نکته که در زمان کم پولیه خانواده مهم است که ما صبر داشته باشیم و خانواده را تحت فشار قرار ندهیم. خدای بزرگ اجر صبر ما را یا در این دنیا مثل دوست علی یا در آن دنیا به ما می دهد و خدا از ما راضی خواهد بود.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پرژکتور و بلندگو و لب تاپ و پرده نمایش.
    • زمان : 13 دقیقه

    انیمیشن هوهو خان باد مهربان

    http://film.tebyan.net/film/128586

    • اهداف:
    1. آشنایی با فرهنگ شعر سرایی و ادبیات فارسی در فضای دینی.
    2. آشنایی با حضرت رقیه (س).
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. هیجان در تن صدای مربی و رسا بودن صدا از ملزومات اجرای خوب  می‌باشد
    • زمان : 10-5 دقیقه

    آی قصه قصه قصه؛ ای بچه های قشنگ

    برای قصه گفتن؛ دلم شده خیلی تنگ

    من حضرت رقیه ؛ یه دختر سه ساله ­ام

    همه میگن شبیه گل­ های سرخ و لاله ­ام

    گل­ های دامن من؛ سرخ و سفید و زردن

    همیشه پروانه­ ها دور سرم می­ گردن

    از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی

    میان به دیدن من تو گریه و تو شادی

    هرکسی مشکل داره می ­زنه زیر گریه

    مشکل اون حل می شه تا میگه یا رقیه

    خلاصه ای بچه ­ها اسم بابام حسینه

    به یادتون میمونه؟ بابام امام حسینه

    پدر بزرگ خوبم امیر مومنینه

    اون اولین امامه؛ ماه روی زمینه

    تو دخترای بابام از همشون ریزترم

    خیلی منو دوس داره؛ از همه عزیزترم

    مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم

    گردن بند ستاره به گردنم می بستم

    یه روزی از مدینه؛ سواره و پیاده

    راه افتادیم و رفتیم همراه خونواده

    به سوی مکه رفتیم؛ تو روز و تو تاریکی

    تا خونه خدا رو ببینیم از نزدیکی

    چن روزی توی مکه موندیم و بعد از اونجا

    راه افتادیم و رفتیم به صحرای کربلا

    به کربلا رسیدیم؛ اونجا که دریا داره

    اونجا که آسمونش پر شده از ستاره

    تو کربلا بچه­ ها سن و سالی نداشتم

    بچه کبوتر بودم؛ پر و بالی نداشتم

    همیشه عمه زینب می ­گفت دورت بگردم

    به حرفای قشنگش همیشه گوش می­ کردم

    تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیم

    با این که تنها شدیم ولی نمی­ ترسیدیم

    تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من

    سبد سبد گل سرخ ریخت روی دامن من

    بزرگا که جنگیدند با غولای بد و زشت

    ما توی خیمه موندیم؛ بزرگا رفتن بهشت

    گل­ های دامن من از تشنگی می­ سوختن

    به گریه کردن من چشماشونو می ­دوختن

    تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته

    مخصوصا اونجایی که خشکه و بی درخته

    دامنم آتیش گرفت مثل گلای تشنه

    به سوی عمه زینب دویدم پا برهنه

    خواستم که صورتم رو با چادرم بپوشم

    خوردم زمین در اومد گوشواره از تو گوشم

    غولا منو گرفتن؛ دست و پاهامو بستن

    خیلی اذیت شدم؛ قلب منو شکستن

    خلاصه ای بچه­ ها تو صحرای کربلا

    وقت غروب خورشید شدیم اسیر غولا

    پیاده و پیاده همراه عمه زینب

    راه افتادیم و رفتیم؛ از صبح زود تا به شب

    تا این که ما رسیدیم به کشور سوریه

    از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه

    توی خرابه شام ما رو زندونی کردن

    با ما که بچه بودیم نا مهربونی کردن

    فریادم زدم آی مردم؛ عموی من عباسه

    بابام امام حسینه. کیه اونو نشناسه؟

    سر غولا داد زدیم؛ اونا رو رسوا کردیم

    تو قلب مردم شهر خودمون و جا کردیم

    بابام یه شب به خوابم اومد توی خرابه

    گفت که: بابا حسینت می خواد پیشت بخوابه

    دست انداختم گردنش؛ تو بغلش خوابیدم

    خیلی شب خوبی بود؛ خوابای رنگی دیدم

    صبح که بلند شدم من دیدم که یک فرشته­ ام

    مثل داداش اصغرم ؛ منم توی بهشتم

    یک لحظه ببند چشم خود را

    تا قصه­ ای آشنا ببینی

    پایان قشنگ کربلا را

    از دختر کربلا ببینی

     

    پس خوب ببین که دختر آنجاست

    بالای سر پدر نشسته

    از لرزش شانه هاش پیداست

    بغضی که به حنجرش شکسته

     

    گقتی که چقدر کوچک است او

    افتاده به خاک از غم و درد

    ای کاش کسی می آمد او را

    از روی زمین بلند می­ کرد

     

    حالا تو ببین ادامه ­اش را

    پایان قشنگ قصه اینجاست

    او نیز ادامه حسین است

    دیدی که خودش چگونه برخاست

     

    برخاست به جنگ دشمنان رفت

    این بار خودش بدون بابا

    برخاست به دیگران بگوید

    فریاد بلند کربلا را

    زینب که بوده؟

    دختر زهرا

    بوده پرستار

    در دشتٌ صحرا

    زینب که بوده؟

    یار یتیمان

    اُسوه­ ی صبرُ

    مظهر ایمان

    زینب که بوده ؟

    معنای یک زن

    آتش زده او

    بر قلب دشمن

    زینب که بوده ؟

    برای جهان

    نوری خدائی

    نوری زیزدان

    • اهداف:
    1. توضیحاتی در ارتباط با حضرت زینب سلام الله علیها و نقش ایشان در شناساندن یزید و یارانش به مردم.
    2. آشنایی با زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین
    3. اهمیت دعای بعد از نماز
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. سه بازیگر دختر (یا پسر).
    • زمان : 20-15 دقیقه

    نمایش پس از عاشورا

    سارا و زهرا در حال حرف زدن و راه رفتن به سمت نرگس میان. نرگس یک گوشه نشسته و غمگین دست­هاش رو زده زیر چونه­ اش و به یک جا خیره شده.

    زهرا: سارا این نرگسه؟

    سارا: آره چرا اینطوری نشسته اینجا؟

    زهرا: بیا ببینیم چی شده؟

    سارا: نرگس سلام اتفاقی برات افتاده؟

    زهرا: نرگس کسی چیزیش شده اینقدر ناراحتی؟

    نرگس: یک دفعه سرش رو بر می­ گردونه و آهی می­ کشه و می­گه : نه چیزی نشده، داشتم فکر می­ کردم.

    زهرا: به چی داری فکر می­ کنی که اینقدر مهمه و حواست پرت شده؟

    نرگس: داریم به روز اربعین امام حسین علیه السلام نزدیک می­شیم. تازه فهمیدم که اربعین یعنی چی. شما می­ دونستین؟

    سارا: نه.

    زهرا: آره منم تازه فهمیدم، یعنی چهل روز بعد از شهادت امام حسین (ع).

    نرگس: آره درسته. حالا من داشتم فکر می­ کردم به خواهر امام حسین حضرت زینب. یعنی چطوری این 40 رو رو گذروندن. چقدر سخت بوده براشون. می­دونین که حضرت زینب خیلی زیاد امام حسین رو دوست داشتن. هیچ وقت از امام حسین جدا نشده بودن.

    سارا: راس میگیا. یادم میاد چند سال پیش که داییم فوت کرد مامان و خاله­ ام تا چند ماه خیلی حالشون بد بود. تازه همش همه دورشون بودن. هی مهمون میومد. همه حواسشون بود مامان و خاله جون تنها نمونن که غصه بخورن.

    نرگس: دقیقا. منم به همینا فک کرده بودم و حسابی برای خواهر و دخترای امام حسین و خانومشون دلم سوخت. مردم به جای این که بهشون دلداری بدن و مواظبشون باشن دست و پاهای نازنینشونو با زنجیر بستن و تو کوچه ­ها راه بردنشون. آخه مگه میشه آدما انقد سنگ دل باشن.

    زهرا: منم خیلی از وقتی اینارو شنیدم ناراحت شدم و همش می­ گم کاش بودم کمکشون می کردم. ولی تا جایی که من فهمیدم بجز ناراحتی و اذیت شدن یه اتفاقای خیلی مهم هم توی همین 40 روز افتاد.

    سارا با تعجب: چی؟

    زهرا: حضرت زینب نشون دادن که مادر و پدرشون حضرت زهرا و حضرت علی (ع) هستن. می­دونین چطوری؟ نشون دادن چقدر قوی هستن. چقدر خوب بلدن صحبت کنن و قشنگ حرف بزنن. حضرت زینب (س) با سخنرانی ­هایی که در این 40 روز در راه و در بین مردم و دشمناشون انجام دادن به همه راست و حقیقت واقعه­ ی کربلا رو گفتن.

    سارا: اااااا جدی می­ گی؟! واییییی چه خوب که یه خانوم انقدر قوی بوده. خوش به حالشون. اگه من بودم فک کنم فقط گریه می­ کردم. من واقعا افتخار می­ کنم به حضرت زینب.

    نرگس: آره مامانم دیروز می­ گفتن که با حرف­های ایشون و حضرت سجاد علیه السلام بود که مردم کم­کم فهمیدن یزید دروغ می­گه و این­هایی که مثل اسیر داره از این شهر به اون شهر می­بره خاندان و اهل بیت پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم هستن که پیامبر (ص) و خدای مهربون اون­ها رو خیلی خیلی دوست داره. مامانم می­ گفت خیلی از مردم تازه با صحبت­ های حضرت زینب (س) فهمیدن که یزید با چه کسایی جنگیده و یزید بهشون نگفته بوده که داره با نوه­ ی پیامبر (ص) می­ جنگه. من موندم که چقدر یزید ظالم بوده، ولی از طرفیم با خودم می­گم چه طور آخه خود اون آدم ­ها نرفتن تحقیق کنن و بفهمن اوضاع از چه قراره تا این جوری گول نخورن! واقعا که (با تعجب و ناراحتی).

    زهرا: بچه ­ها ما دیشب رفتیم مسجد. اون حاج آقایی که نماز می­ خونه بین نماز مغرب و عشا حرف های جالبی می ­زد. وقتی برگشتیم خونه مامانم داشت کلی وقت با بابام حرف می ­زد و هی می­ گفت منو بفرست کربلا.

    نرگس: چی می­ گفت اون حاج آقا؟

    زهرا: می­ گفت از نشانه های آدم با ­ایمان زیارت اربعین هست. یعنی این که آدم روز اربعین کربلا باشه و بره زیارت امام حسین علیه السلام و یه عالمه درباره ­ی زیارت امام حسین (ع) و این که چقدر ثواب داره و برای ما خوبه حرف زد. فکر کنم مامانم برای همین اصرار داشت بره کربلا.

    نرگس: منم خیلی دوست دارم برم کربلا، برای همین همیشه بعد از نمازم دعا می­ کنم تا مامان و بابام منو ببرن کربلا. می­ دونم دعام یه روز مستجاب میشه و من با ذوق و شوق می­رم حرم امام حسین عزیزم.

    سارا: بچه ­ها! من یه فیلم قشنگ از مردم دارم که روز اربعین پیاده می­رن زیارت امام حسین (ع) میاین بریم خونه ­ی ما بهتون نشون بدم؟

    نرگس و زهرا: ااااا چه خوب، بذار بریم از مامانامون اجازه بگیریم و بیایم.

    سارا: باشه برین منم می­رم خونه به مامانم بگم شاید شما بیاین. پس فعلا خدافظ.

    نرگس و زهرا: خدافظ.

    • زمان : 5 دقیقه

    http://www.hodhodfarsi.tv/play_movie.php?montajatmove_id=529

    • اهداف:
    1. بالا بردن سطح یادگیری و به خاطر­سپاری بوسیله­ ی ادامه ­ی کار مرتبط با برنامه در منزل.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پرینت از جدول آمده در انتهای فایل.

    Loader Loading...
    EAD Logo Taking too long?
    Reload Reload document
    | Open Open in new tab
    • اهداف:
    1. نتیجه گیری بحث و انتقال دوباره‌ی بحث.
    2. پیوند قلبی با حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام و دعا برای ایشان.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
    2. آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه­ ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان عج.
    3. سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی همزمان با تلاوت، نمایش داده شود.
    • زمان: 10-5 دقیقه

    خوب دوستای عزیزم، این هم از برنامه اربعین امام حسین علیه السلام. امیدواریم چیزهای جدید و خوبی یاد گرفته باشین و بتونین به دیگران هم یاد بدین.

    مثلا این که صبر چقدر مهمه و صبور بودن و از طرفی توکل و اطمینان به خدا کاری بوده که پیامبران و امامان ما و اهل بیتشون انجام می­دادن و اون ها بهترین الگو برای رفتار و زندگی ما هستن. پس ما یاد می­ گیریم اگه چیزی کم داشتیم یا اتفاق سختی برامون افتاد صبر کنیم و داد و بیداد راه نندازیم و از خدا بخوایم کمکمون بکنه مشکلمون حل بشه.

    چون خدا بزرگترینه و اونه که اگه بخواد هم ما به همه چی می ­رسیم هم مشکلاتمون حل میشه. مثلا صبر حضرت زینب (س) در روز عاشورا با همه­ ی اون اتفاقات ناراحت کننده­ای که برای خونواده­شون که خیلی دوستشون داشتن اتفاق افتاد،

    برای ما درس مهمیه که توی زندگی بهش عمل کنیم و صبور باشیم و توکلمون به خدا باشه. خوبه که از این جا که بیرون می­ریم سعی کنیم به این نکته ­ها عمل کنیم تا یادمون نره. یه جوری بشیم که مامان و بابامون بفهمن ما از حضرت زینب (س) یاد گرفتیم و اخلاقمون خیلی بهتر شده.

    دیگه این که ما با روز اربعین آشنا شدیم که اصلا چه روزی هست (40 روز که از شهادت امام حسین (ع) گذشت و حضرت زینب و بقیه­ ی کاروان به کربلا برگشتند و برای شهدا عزاداری کردند) و این که در اربعین هر سال شیعیان پای پیاده به زیارت امام حسین (ع) می­رن.

    بچه­ ها، این روزها برای امام زمان ما خیلی سخته و ایشون به یاد حضرت زینب (س) و دخترای کوچولو  امام حسین (ع) که انقدر سختی کشیدن و دشمنا اونها رو توی راه اذیت کردن هستن و غصه می­خورن. البته که ما هم با دونستن این چیزا ناراحتیم و برای همین به امام عزیزمون دلداری می­دیم و دوست داریم یه کاری کنیم که دل ایشون شاد شه و ناراحتیشون کمتر شه.

    ما می­ تونیم با زیاد کردن صبرمون مسلمونای قوی ­تری باشیم که به راحتی شیطون نتونه ما رو گول بزنه و کارهایی که خدا و امام عزیزمون دوست ندارن انجام بدیم. مثلا وقتی عصبانی می­شیم یا ناراحتیم یا چیزی می­خوایم ولی نداریم یا مامان بابامون چیزی از ما می­خوان و ما رو شیطون می­خواد گول بزنه که انجام ندیم یا مثلا باید راست بگیم ولی باز شیطون می­خواد گول بزنه که دروغ بگیم و 1000 تا مثال دیگه که باید برای اون­ها صبر کنیم و کمک خواستن از خدا و امام زمانمون در اون لحظه ما رو خیلی قوی می­ کنه و کمکمون می­ کنه که بتونیم خوب صبر کنیم.

    حالا که قرار گذشتیم این کارو از این به بعد تمرین کنیم و بیشتر با اماممون حرف بزنیم پاشین که با هم رو به قبله دعای فرج رو بخونیم، به امید این که اون امام بزرگ هر چه زودتر ظهور کنند و ظلم و ستم رو از بین ببرن و دنیا رو از همه­ ی بدی ­ها و ظلم ­ها و جنگ­ ها خالی کنن و همه جا رو پر کنن از مهر و محبت و زیبایی.

    • خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان