برنامه­‌ی عاشورا سطح یک

موضوع کلی: تاریخی (رخدادهای روز عاشورا و شهادت حضرت عباس و امام حسین) – انکار حق – حضرت علی اصغر

    • اهداف:
    1. با توجه به عدم حضور هم­زمان بچه ­ها توصیه می­ شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده ­اند کاردستی و یا رنگ ­آمیزی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. مداد رنگی سبز
    2. ماژیک قرمز و سبز
    3. مقوای سیاه در سایز 22×14 سانتی متر
    4. چوب بلند
    5. تصویر خیمه و “یا حسین”
    • زمان: 25 دقیقه

    طرز تهیه­ی کاردستی پرچم:

    وسایل و ابزار مورد نیاز :

    1. مداد رنگی سبز
    2. ماژیک قرمز و سبز
    3. مقوای سیاه در سایز22،14 سانتی متر
    4. چوب بلند
    5. تصویر خیمه و یا حسین

    image001

    اول تصویر یا حسین را با ماژیک قرمز رنگ می کنیم.

    image002

    سپس با ماژیک سبز دور خط های عکس خیمه را پر رنگ می کنیم.

    image003

    بعد با مداد رنگی سبز داخل خط ها خیمه را (به جز بین رد ها) را رنگ می کنیم.

    image004

    با چسب نوار مقوای عرض مقوای سیاه را به چوب وصل می کنیم.

    image005

    با چسب نوار مقوای عرض مقوای سیاه را به چوب وصل می کنیم.

    image006

    و در آخر با چسب مایه نوشته ی یا حسین را در بالای پرچم و خیمه را در پایین پرچم می چسبانیم.

    image007

    • اهداف:
    1. توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
    2. آشنایی با معنای حق و ضرورت قبول حق صاحبان حق.
    3. توجه به غصب حق جانشینی پیامبر که متعلق به اهل بیت بوده و ظالمان از ایشان گرفته­ اند.
    4. توجه به اینکه امام عصر علیه السلام بعد از ظهورشان حق مظلومان را به ایشان بازمی­ گردانند.
    • زمان: 15-10 دقیقه

    آغاز: آیه 42 سوره بقره

    سلام بچه ­های عزیز

    ان شاء الله که حالتون خوب باشه و از کاردستی قشنگتون خوشتون اومده باشه.

    بچه­ ها! فکر می­ کنم که همه ­ی شما تا حدودی بدونین که چرا امروز دور هم جمع شدیم. درسته؟ (اجازه دهید بچه­ ها نظراتشان را بگویند و با آن ­ها ارتباط برقرار کنید).  درسته، ما امروز به مناسبت این ایام که اسمش محرم و روز عاشورا هست دور هم جمع شدیم تا بهتر بدونیم که واقعا این روزها چه روزهایی هستن و دلیل برنامه ­هایی که هر سال در این روزها برگزار می­شه و بزرگترهای ما و ما در اون­ها شرکت می­ کنیم چیه.

    همتون گفتین که این روزها متعلق به امام حسین (ع) هست و به خاطر ایشون و یارانشون هست که ما هر سال برنامه داریم. حالا بذارین شما رو بیشتر با این امام عزیزمون آشنا بکنم.

    بچه ­ها، روزی که امام حسین علیه السلام به دنیا اومدن، حضرت علی علیه السلام ایشون رو می­ گذارن توی آغوش مهربون پیامبر. رسول خدا (صلوات) تا چشمشون به نوزاد تازه به دنیا اومده افتاد، گریه کردند و گفتند که آدم­ های بدی که دشمن ما اهل بیت هستند، چقدر در حق امام حسین در آینده ظلم می­ کنند.

    سال­ ها گذشت و بعد از اینکه پیامبر از دنیا رفتند و حضرت زهرا هم شهید شدند و بعد هم امام علی و امام حسن توسط آدم ­های بد شهید شدن، مردم انگاری دیگه کمتر یاد خدا و پیامبر بودن و بیشتر به فکر زندگی خودشون بودن که خوش بگذرونن! خلاصه، توی اون زمان، امام مردم، امام سوم ما شیعه ­ها، یعنی امام حسین بودن، ولی یه پادشاه ظالمی بود که هم خیلی گناه می­ کرد و هم نمی­ذاشت امام حسین، امام مردم باشن و مردم بتونن از راهنمایی ایشون برای زندگیشون استفاده کنن. اسم این پادشاه ظالم یزید بود.

    یزید که دشمن امام حسین بود، توی یک جایی به اسم کربلا، با امام حسین و خانواده­ شون جنگید. سپاه یزید خیلی بزرگ بود و کلی آدم توی سپاهش بودن، اما سپاه امام حسین خیلی کوچیک بود ولی عوضش آدم­ های خوب و خدایی توی سپاه امام حسین بودن.

    ما و خیلی دیگه از مردم دنیا، هر سال این موقع، یعنی روز شهادت امام حسین، که اسمش روز عاشورا هست، دور هم جمع می­شیم و برای شهید شدن امام حسین و برادرشون حضرت عباس و بچه­ های امام حسین عزاداری می­ کنیم، یعنی ناراحت هستیم و گریه می­ کنیم.

    حالا قبل از این که برنامه ­های مختلفی که براتون آماده کردیم رو شروع کنیم، اجازه بدین که مثل همیشه و مثل بقیه­ ی کارهامون، این برناممون رو هم با نام و یاد خدای مهربون شروع بکنیم و از خدای مهربون کمک بگیریم که برناممون خوب باشه و ازش استفاده کنیم. پس اول همه با هم بلند می­گیم:

    ِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    یعنی: از اسم خدای من که بخشنده و مهربان است، کمک می­ گیرم.

    خب، حالا امروز می ­خوایم یک آیه از سوره بقره با هم یاد بگیریم که به برنامه­ ی امروزمون هم مربوطه. همه با هم گوش کنیم. من این آیه رو بلند می­ خونم و بعد هم معنیش رو بهتون میگم:

    وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏ (سوره بقره آیه 42)

    و حق را با باطل مخلوط نكنيد [تا تشخيص دادنشان بر مردمِ جوياي حق دشوار نشود]، وحق را [كه قرآن و پيامبر است] در حالي كه مي دانيد [و مي­ شناسيد، از مردم] پنهان نكنيد.

    {ترجمه­ ی سوره برای خود مربی نوشته شده ­است}

    بچه­ های گلم، می ­دونید حق یعنی چی؟ یعنی درستی و راستی. مثلا وقتی می­گیم: یه چیزی حق یه نفری هست، یعنی مال اون هست. مثلا اگر توی صف ایستاده ­ایم، حق نفر جلویی هست که زودتر از ما کارش رو انجام بده، یا توی خیابون، ماشین­ هایی که چراغشون سبزه، حق دارن رد بشن.

    مثلا وقتی وسیله ­ای مال کسی هست، مثل یه اسباب بازی، اون وقت حق اون هست که باهاش بازی کنه، و ما حق نداریم بدون اجازه ­ی او ازش استفاده کنیم. ولی گاهی اوقات ممکنه شیطون کسی رو گول بزنه و حق کسی رو از بین ببره یا قبول نداشته ­باشه.

    مثلا اگر چیزی مال کسی باشه و یکی بهش بگه که مال تو نیست، یعنی حقش رو از بین برده. و این کار خیلی بدیه. به همین خاطر خدا در این آیه ­ای که خوندیم به ما می­گه: حق کسی رو از بین نبرید و یه کاری نکنید که حق کسی معلوم نباشه، مثل این که آدم توی صف نوبت رو رعایت نکنه و صف رو به ­هم بزنه که معلوم نشه که حق کی بوده که جلوتر باشه.

    خب، حالا که معنی این آیه رو فهمیدیم و درس خوبی از این آیه گرفتیم، خوبه بدونیم که یزید که دشمن امام حسین بود، حق امام حسین رو از بین برد. یعنی این حق امام حسین بود که جانشین پیامبر باشن، ولی یزید با دشمنی و زور، نذاشت که امام حسین رهبر و امام مسلمون­ها باشن.

     این خیلی دردناکه که کسی حق آدم رو از بین ببره یا قبول نداشته­ باشه. فکرش رو بکنید که یکی بیاد مثلا یه اسباب بازی شما رو که خیلی دوستش دارید، به ­زور از شما بگیره و بگه که مال خودشه و به شما اجازه نده ازش استفاده کنید!

    یکی از کارهایی که امام زمان ما وقتی که ظهور بکنن، انجام می­دن اینه که حق هر صاحب­ حقی رو به خودش برمی­ گردونن، یعنی اون کسانی که مظلوم بودن و حقشون از بین رفته، دوباره به کمک امام زمان به حق خودشون می­رسن. به همین خاطر، ما از خدا می­ خوایم که زودتر به امام زمانمون اجازه بده ظاهر بشن و هم خودشون به حق خودشون برسن و هم حق بقیه­ ی مظلوم­ ها رو بهشون بدن.

    بچه­ ها! راستی، حق امام زمانمون چیه که بهش نرسیده ­اند؟ کی می ­دونه؟ آفرین، حق ایشون اینه که امام ما باشن و بتونن به­ راحتی بین ما باشن و ما رو راهنمایی کنن و به ما کمک کنن.

    اما حالا که به خاطر آدم­ های بد، غایب هستند، یعنی از حقشون دور مونده ­اند. ما برای ظهورشون خیلی دعا می ­کنیم و دوستشون داریم، خیلی خیلی!

    • اهداف:
    1. آشنایی با وقایع روز عاشورا.
    2. نشان دادن اهمیت خوب بودن، طرف حق را گرفتن، مطیع امام بودن و مهربان بودن.
    3. معرفی حضرت عباس علیه السلام و ماجرای شهادت ایشان.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. آشنایی با مهارت داستان­گویی و جلب توجه بچه‌ها
    2. در صورت امکان، بعضی از اشیایی که در داستان به آنها اشاره شده را همراه داشته­باشید، تا ضمن نقل داستان، در مواقع مناسب، با استفاده از آنها، نمایش هم بازی کنید.
    • زمان: 15-10 دقیقه

    داستان روز عاشورا

    کاروان امام حسین (ع) به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ­ها از روی شترها و اسب­ ها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ­ها را برپا کردند. بچه ­ها خیلی خوشحال شدند. امشب می­ توانستند توی خانه ­های چادری بخوابند.

    آن طرف­تر یک رودخانه ­ی پر از آب بود. بچه ­ها عاشق آب بودند. بچه ­ها دوست داشتند مثل بزرگترها مشک­ هایشان را پر از آب کنند. مشک ­ها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ­ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. کربلا زیبا و پر از هیاهو شد. اما آن طرف­تر …

    آن طرف­تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته ­بود. سپاهی که هیچ کدام از آدم­هایش خوب نبودند. سپاهی که پر از مردهای بدجنس و عصبانی بود.

    اما امام حسین علیه السلام از هیچ کس نمی­ترسید. او قویترین و شجاع ­ترین انسانِ روی زمین بود و یارانش هم تربیت شده ­ی او بودند و قوی و شجاع و با ایمان. بچه ­ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می­ کردند و امام مواظب بچه ­ها بود.

    تا این که چند روز مانده به دهم ماه محرم، دشمنان جلوی کاروان امام را برای برداشتن آب گرفتند. هوا گرم بود و بچه­ ها تشنه می ­شدند، آب را می­ دیدند ولی نمی­ توانستند مثل چند روز قبل به سمت آن بروند و آب بنوشند و بازی کنند. همه با مقدار کمی آب که نگه ­داشته ­بودند، در آن گرمای سخت، تشنگی و کم ­آبی را تحمل کردند تا بالاخره روز دهم محرم رسید.

    روز دهم محرم، لشگر دشمن می­ خواست جنگ را آغاز کند و با بهترین و مهربان­ترین انسان­ های روی زمین که به دعوت خودشان و برای کمک به خودشان آمده­ بودند، بجنگد.

    امام حسین علیه السلام چندین بار برای آن­ها صحبت کرد. به آن ­ها خدای مهربان را یادآوری کرد. پیامبر عزیز و مهربانی که فقط پنجاه سال بود از بین آن­ها رفته ­بود را به یادشان آورد. آن­ ها هر چه داشتند از پیامبر بود.

    به آن ­ها گفت که مگر نمی­ دانید که من نوه­ ی او هستم و این کاروان از خانواده­ ی او هستند. یادتان هست همیشه پیامبر مهربانی به شما می ­گفت با ما مهربان باشید و ما را دوست داشته­ باشید؟ همه­ ی آدم­ های عصبانی و گول­ خورده­ ی آن لشگر بزرگ به امام نورانی ما نگاه می­ کردند و همه ­ی این­ ها را به یاد می ­آوردند، ولی آن قدر دل­ هایشان سنگ شده ­بود و از خدا دور شده­ بودند که دست از آن ظلمی که می­ خواستند بکنند بر نداشتند.

    امام مهربان ما چندین بار به آن ها گفت که ما نمی­ خواهیم با شما بجنگیم ولی زیر بار ظلم شما هم نمی ­رویم. آن­ها حتی نمی­ گذاشتند امام و کاروان ایشان برگردند، چون می­ خواستند امام را مجبور کنند که پادشاه ظالم آن زمان یعنی یزید را قبول کند.

    اما امام هیچ وقت از آن­ها نمی­ ترسید و کارهای بدشان را قبول نمی­ کرد چون او راهنمای مردم بود و باید همه می­ فهمیدند که پادشاه، ظالم است. با این حال، امام و کاروانش هیچ وقت آن جنگ را شروع نکردند ولی…

    بالآخره دشمن جنگ را شروع کرد و سپاه بزرگ آن مردمان بد، به امام حسین و خانواده و دوستانشان حمله کردند و حتی به بچه ­های کوچک و نوزاد هم رحم نکردند!

    دیگر همه جوانان و مردان سپاه امام شهید شده ­بودند و فقط امام حسین مانده­ بودند و برادر ایشان: حضرت عباس. حضرت عباس که عموی بچه ­های امام حسین بود، از این که بچه ­ها خیلی تشنه بودند ناراحت بود.

    ایشان از امام حسین علیه السلام اجازه گرفت که به سمت رودخانه رود و با دشمنان بجنگد تا بتواند قدری آب برای بچه­ ها بیاورد. عموی شجاع و قوی بچه ­ها با امید زیاد به سمت رودخانه حرکت کرد و با دشمنان بسیاری جنگید و آن­ها را از بین برد، ولی دشمنان او که آب را در دست او دیدند و نمی ­توانستند با او که خیلی قوی بود از جلو بجنگند، از پشت به او حمله کردند و عموی مهربان، دیگر به خیمه ها باز نگشت. چشم بچه ­ها به دنبال عمو می­ گشت و در دلشان با بغض و گریه می­ گفتند: کاش ما آب نمی­ خواستیم.

    هیچ کدام از یاران وفادار امام حسین (ع) و فرزندان و خانوادشان نگذاشتند که امام زمانشان یعنی امام حسین (ع) زودتر از آن­ها به جنگ بروند و شهید بشوند، پس امام حسین (ع) آخرین مرد کاروان بود که به جنگ با آن سپاه شیطانی و سنگدل رفتند. امام از بچه­ ها خداحافظی کردند و به جبهه­ ی جنگ رفتند.

    امام حسین (ع) با اینکه بسیار خسته و غمگین و تشنه بودند، ولی با شجاعت و قدرت زیاد، با آن سپاه بدجنس جنگیدند. خیلی از دشمنان سنگ دلشان را کشتند، اما دشمنان امام خیلی خیلی زیاد بودند و بالاخره امام را با نامردی به شهادت رساندند. 

    بچه ­ها و زن­ های کاروان بعد از امام حسین (ع) خیلی ناراحتی و سختی تحمل کردند. سپاه دشمن با آن­ها که همه ناراحت از دست دادن اعضای خانواده خود و مهمتر از همه امام مهربانشان بودند، بسیار بد رفتار کردند و قلب آن­ها را شکستند. اما آن­ها همیشه بچه ­های خوب و مهربانی باقی ماندند.

    بچه­ ها، ما هم از شیعیان امام عزیزمون هستیم و باید دنباله ­روی ایشون و امام زمانمون باشیم. باید همیشه با مهربانی و اخلاق خوب سعی کنیم مسلمونای خوبی باشیم و دل امام زمانمون رو از خودمون و کارهامون راضی نگه داریم.

    همه ­ی آدم ­های اطراف ما چه مسلمان چه غیر مسلمان باید از رفتار ما بفهمند که: شیعه­ ی امام حسین (ع) مهربانه، خوش اخلاقه، طرف حق رو می­گیره. ما وقتی این کار ها رو انجام می­دیم و مهربونیم و به کارایی که خدا و اماممون گفته عمل می­ کنیم، بقیه هم از ما و دین ما خوششون میاد و سعی می­کنن که مثل ما عمل کنن. اون وقت این طوری، هم امام زمان از ما راضی می­شن، هم تونسته ­ایم در راهنمایی دیگران هم سهم داشته باشیم.

    • اهداف:
    1. سوگواری محرم
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پروژکتور یا وسیله­ ی پخش و بلندگو.
    • زمان: 4 دقیقه

    کلیپ پرچم مشکی

    http://film.tebyan.net/film/127993

    • اهداف:
    1. یادآوری اهمیت زود قضاوت نکردن و انکار نکردن حق و حقیقت.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. 4 بازیگر برای نقش 4 دختر و یا 4 پسر.
    2. یک میز و 4 صندلی و تعدادی کاغذ و مداد رنگی.
    3. یک مداد زیبا.
    • زمان: 20 دقیقه

    نمایش انکار حق

    بچه ­ها خوب دقت کنین به 2 تا نمایشی که الان برای شما اجرا می­شه تا بعد بتونین به سؤالای من جواب بدین.

    نمایش اول:

    سحر و معصومه و نسیم و هدی با هم مشغول نقاشی کردن هستند.

    سحر: بچه ها! بگین می­ خواین چی بکشین؟ می­گما، می­ خواین اصلا هممون یه چیز بکشیم ببینیم مال هر کدوممون چه جوری می­شه؟

    نسیم: آره من موافقم. فکر خوبیه.

    معصومه و هدی هم اعلام رضایت می­ کنند و معصومه می­ گوید:

    معصومه: به نظرم یه جنگل بکشیم با چند تا حیوون.

    هدی: نهههه. من حیوون خوب بلد نیستم بکشم. من می­گم یه دشت یا یه باغ میوه بکشیم. ساده ­ترم هست. قبوله؟

    بقیه قبول می ­کنند و بله و باشه می­ گویند.

    معصومه: خیله خب، پس شروع کنیم.

    چند ثانیه که می­ گذرد سحر به نسیم می­ گوید:

    سحر: نسیم، این مدادت رو تازه خریدی؟

    نسیم: آره، مامانم برام خریده. قشنگه؟ من خیلی دوسش دارم.

    معصومه: آره خیلی قشنگه.

    سحر: آررره، خیلی بامزس، چه خوش رنگه!

    هدی هم سر تکان می­ دهد و تأیید می­ کند.

    لحظه­ ای بعد نسیم برای نوشیدن آب از جمع خارج می­ شود.

    نسیم: بچه ­ها! من تشنمه می­ رم آب بخورم.

    هدی: برو.

    معصومه مدادش بر روی زمین می ­افتد و خم می­ شود تا آن را بردارد.

    در این میان سحر مداد نسیم را یواشکی بر می­ دارد و در جیبش می­ گذارد.

    هدی او را می­ بیند ولی به رویش نمی ­آورد و هر سه به نقاشی ادامه می ­دهند و نسیم خیلی زود بر می­ گردد.

    نسیم: اااا بچه­ ها، مداد من رو ندیدین؟ همین جا بود که!!

    بچه ­ها: نه.

    معصومه: مگه می ­شه گم بشه. مگه این که بال در آورده باشه و پریده باشه (با شوخی)

    نسیم ناراحت می­ شه و با ناراحتی رو به معصومه می­ کنه و می ­گه:

    نسیم: نکنه خودت برداشتی معصومه؟ تو خیلی دوسش داشتی نه؟

    معصومه خیلی ناراحت می ­شه و با بغض اون جا رو ترک می­ کنه.

    سحر و هدی هم هیچی به روی خودشان نمی ­آورند و هر 3 ناراحت می­ نشینند.

    اتمام بخش اول نمایش

    خب بچه ها بگین ببینم چه کار بدی توی این نمایش انجام دادن بچه ­ها؟

    آفرین، فک کنم همتون درست گفته­ باشین. حالا قبل از این که من بهتون جواب خودم رو بگم، نمایش دوم رو نگاه کنین.

    نمایش 2

    عیناَ نمایش قبلی تکرار می­ شود تا جایی که نسیم به اتاق باز می­ گردد و به معصومه آن حرف را می ­زند.

    نسیم ناراحت می ­شود و با ناراحتی رو به معصومه می­ کند و می­ گوید:

    نسیم: نکنه خودت برداشتی معصومه؟ تو خیلی دوسش داشتی نه؟

    معصومه خیلی ناراحت می­ شود و با بغض آن­جا را ترک می­ کند.

    هدی که دیده ­بود سحر مداد را برداشته ­است، با خود کلنجار می­ رود که چه کند؟ و می­ گوید:

    هدی: نسیم جون، من مطمئنم که معصومه برنداشته. به نظرم خیلی بد باهاش حرف زدی و باید بری ازش عذرخواهی کنی. به نظرم خیلی زود قضاوت کردی و بدون این که مطمئن باشی، بهش تهمت زدی. بدو برو ازش معذرت­ خواهی کن.

    نسیم با حالت شرمندگی قبول می­ کند و از اتاق خارج می­ شود.

    هدی سریع رو به سحر می­ کند و می­ گوید:

    هدی: سحر! چرا این کار رو کردی؟ من دیدم که تو مداد رو برداشتی. چرا نگفتی که برداشتی؟ من نمی ­تونم نگم که تو برش داشتی، چون دیدم و می­ دونم حق با معصومه و نسیمه. الان که برگردن، مجبور می ­شم که بهشون بگم.

    ولی راه دیگه اینه که خودت مداد رو روی میز بگذاری که خیال نسیم راحت بشه و دیگه مشکلی نباشه.

    من هم نمی­ خوام آبروی تو بره، ولی نمی­ تونم هم حقیقت رو نادیده بگیرم.

    سحر (با شرمندگی): ببخش هدی جون. من اصلا نمی­ خواستم برش دارم. فقط می­ خواستم ببینمش. نمی­دونم چرا یهو گذاشتمش توی جیبم. خودمم ناراحت شدم و می­ خواستم پسش بدم، ولی دیگه روم نشد. مرسی که کمکم کردی و آبروم رو نبردی.

    سحر زود مداد نسیم را روی میز قرار می­ دهد (به طور طبیعی لابه ­لای مدادها، نه این که برای این کار وقت بگذارد.)

    نسیم و معصومه دست در گردن هم وارد اتاق می­ شوند و سر کاغذشان می ­نشینند که نسیم مدادش را می­ بیند و می­ گوید:

    نسیم: ااا ببینین: این جاس مدادم. و رو به معصومه می­ کند و دوباره از او معذرت می­ خواهد و او را می ­بوسد.

    نسیم: معصومه جون، ببخش من رو که زود قضاوت کردم و عصبانی شدم. خیلی ناراحتم واقعا. واقعا منو می ­بخشی؟

    معصومه (با خوش رویی): حتما نسیم جونم؛ اشکال نداره. خدا رو شکر زود این قضیه تموم شد و ما دوستیمون خراب نشد.

    و به نقاشی­ شان ادامه می­ دهند.

    خب بچه ­ها! چه طور بود نمایش دوم؟ متوجه کارهای خوب این نمایش شدین؟

    بله، این که ما زود قضاوت نکنیم و تا از چیزی کاملا مطمئن نشدیم، حرفی نزنیم. زود قضاوت کردن بیشتر وقتا اشتباه از آب در میاد و فقط اثرات بد داره مثل چی؟ مثل غیبت، تهمت، دل شکستن …

    دیگه این که طرفداری کردن از حق و حقیقت کار خیلی خوبیه و اگه ما حق و حقیقت رو بدونیم ولی به روی خودمون نیاریم و کاری براش نکنیم و طرفداری ازش نکینم و بذاریم حق کسی پایمال بشه، این خیلی خیلی بده. ما انسانیم و اگه می­ خوایم انسان ­های خوبی باشیم و دوستم نداریم حق خودمون ضایع بشه، باید همیشه به دنبال حق و طرفداری از اون باشیم.

    متأسفانه خیلی از مردم کوفه می­ دونستن که امام حسین (ع) نوه­ ی پیامبر (ص) هست و اون افرادی که به کربلا اومدن، اهل بیت پیامبر هستن و حق با اون­هاست و خدا با اون­هاست و اگه به حرف اون­ها گوش بدن کار درست رو انجام دادن، ولی حق رو انکار کردن، یعنی این که طرفداری از حق و از امام حسین (ع) نکردن که هیچ، طرفداری و کمک یزید ظالم رو کردن تا به پول و مقام برسن، نه این که آدم­ های خوب و درستکاری باشن. و این شد که به این کار بد دست زدن و اهل بیت پیامبر عزیز ما رو شهید و اسیر کردن.

    بچه ها بیاین یادمون باشه زود قضاوت نکنیم و همیشه طرفدار حق و حقیقت باشیم.

    • اهداف:
    1. آشنایی با رخدادهای ماه محرم و روز عاشورا از زبان حضرت علی اصغر.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پروژکتور یا وسیله­ ی پخش و بلند گو.
    • زمان: 20 دقیقه

    تصویر 1و2و3:

    سلام سلام بچه ­ها

    آی تپلا وُ لاغرا

    به من بگید خوب هستید؟

    چطوره حال شما؟

    اگه یه قصه بگم

    گوش می­ کنید بچه­ ها؟

    خیلی قشنگ و خوبه

    قصه­ ی امروز ما

    اول بگم من کیم

    مثل کبوترم من

    یه بچه ­ی شش ماهه

    علیّ اصغرم من

    تصویر 4:

    اسم مامانم رُباب

    امام حسین (ع) بابام بود

    اونو خیلی می ­خواستم

    خیلی عزیز برام بود

    توی قنداقم می­ ذاشتن

    وقتی کوچولو بودم

    من وسط گهواره

    یک گل خوشبو بودم

    عموی من ابوالفضل (ع)

    رُقَیّه خواهرم بود

    حضرت علی اکبر

    اسم برادرم بود

    اسباب بازی­ های من

    انگشتای بابام بود

    غنچه سرخ خنده

    همیشه رو لبام بود

    تصویر 5:

    یه روز بابام به خونه

    زود اومد از سر کار

    نمازشو خوند و گفت:

    خدا می­ خواد که انگار

    بریم به سوی مکه

    به شهری که قشنگه

    به شهری که واسه اون

    دل باباتون تنگه

    تصویر 6:

    آدمای اون زمون

    تو اون روز و روزگار

    شتر سوار می­ شدن

    جای ماشین و قطار

    راه افتادیم و رفتیم

    از بیابون گذشتیم

    با شترا شهرا رو

    یکی یکی می­ گشتیم

    تصویر 7:

    تا این که ما رسیدیم

    به یه شهر قدیمی

    پرنده ­های اون شهر

    با هم بودن صمیمی

    به مکه که رسیدیم

    بابام خیلی دعا کرد

    دستاشو بالا بُردو

    هی خدا رو صدا کرد

    تو دل شهر مکه

    یه خونه سیاه بود

    تو ناودون طلایی­ش

    شر شر نور ماه بود

    تصویر 8:

    می­ گن که هر کی بیاد

    این خونه رو ببوسه

    خیلی خیلی ملوسه

    وقتی که بوسیدمش

    اصلا دلم نمی­ خواست

    از خونه بشم جدا

    تصویر 9:

    بابام یه روز تو مکه

    همه­مونو صدا کرد

    برای تک تک ما

    یه عالمه دعا کرد

    اون گفت: یه عالمه غول

    دارن میان به اینجا

    باید بریم به جنگ

    هر چی غوله تو دنیا

    بعدش عمو عباسم (ع)

    شترها رو قطار کرد

    یکی یکی ماها رو

    رو شترا سوار کرد

    تصویر 10:

    چند روزی که راه رفتیم

    تشنه شدیم و خسته

    دیدیم یه عالمه غول

    جلوی آب رو بسته

    رسیدیم آخرِ سر

    به صحرای کربلا

    خیمه زدیم و موندیم

    تشنه کنار دریا

    بزرگترامون اون جا

    خیمه زدند و موندن

    وضو گرفتند و بعد

    نمازشون رو خوندن

    چند روز بعد یادمه

    عموم یه مشک و برداشت

    رفت کمی آب بیاره

    عموم دل شیری داشت

    عمو ابوالفضل (ع) من

    با مشک پر آب اومد

    عموی من کشته بود

    یه عالمه غول بد

    تصویر 11:

    یه صبح زود بزرگا

    رفتن به جنگ غولا

    همه رفتند و موندم

    من توی خیمه تنها

    حریف ما نبودند

    غولای بدجنس و زشت

    اهل جهنم بودن

    ولی ما اهل بهشت

    تصویر 12:

    وقتی بابام تنها شد

    اومد به خیمه ­ی من

    گفت پسرم می ­آیی؟

    بریم به جنگ دشمن

    با این که بچه بودم

    دلم می ­خواست بجنگم

    دشمنای بابام رو

    تا بیارم به چنگم

    آخه بابام گفته ­بود

    از همه بهتر می ­شه

    هر کی با غول بجنگه

    مثل کبوتر می ­شه

    من با غولا جنگیدم

    از همه بهتر شدم

    رفتم به آسمونا

    مثل کبوتر شدم

    • اهداف:
    1. آشنایی با واقعه ­ی کربلا و شهادت حضرت عباس (ع) و امام حسین (ع) با لبان تشنه.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پروژکتور یا وسیله­ ی پخش کلیپ، بلندگو.
    • زمان: 8 دقیقه

    انیمیشن شهادت امام حسین (ع)

    http://film.tebyan.net/film/128447

    • اهداف:
    1. آشنایی با فرهنگ شعر سرایی و ادبیات فارسی در فضای دینی.
    2. آشنایی با امام حسین (ع) و عطش کاروان ایشان و وقایع عاشورا و عزاداری برای ایشان در قالب شعر.
    3. آشنایی با مفهوم سینه ­زنی. (از بچه­ ها بخواهید همراه با شعر آرام سینه بزنند. تذکر دهید که سینه ­زنی حالت عزا را می­ رساند، و نباید محکم به سینه زد که باعث درد شود.)
    • زمان: 10-5 دقیقه

    فکر بچه­ ها

    مثل باد در صحرا

    در شتاب بودی تو

    سوی نهر می ­رفتی

    فکر آب بودی تو

    تشنه بودی و لب را

    ذره­ای نکردی تر

    از تو تشنه­ تر بودند

    بچه­ های پیغمبر

    ناله هایشان از دور

    می­ رسید بر گوشت

    سوی خیمه­ ها رفتی

    مشک آب بر دوشت

    دشمنان ولی ناگاه

    بر تو حمله آوردند

    لحظه­ های آخر هم

    گرچه بی­ صدا بودی

    باز غصه می­ خوردی

    فکر بچه ­ها بودی

    مربی: بگید علی اصغر

    بچه ­ها: علی اصغر

    مربی: داداش بزرگش اکبر (ع)

    مربی: بگید تشنه ­لبانِ بی­ آب

    بچه ­ها: تشنه لبان بی­ آب

    مربی: جانم فدای ارباب

    مربی: بگید کنار نهر علقمه

    بچه ­ها: کنار نهر علقمه

    مربی: تنهاست، حسین فاطمه

    مربی در مورد علقمه توضیح بدهد برای مثال: نهر به معنی رود هست و علقمه اسم دیگه رود فرات هست که آدم بدها آب اون رو بر سپاه امام حسین (ع) بستند.

    مربی: بگید سوسن و سرو و لاله

    بچه­ ها: سوسن و سرو و لاله

    شهید شده سه ساله

    مربی: بگید عطر گل یاس

    بچه­ ها: عطر گل یاس

    مربی: جانم فدای عباس

    مربی: بگید هزاران گل پر پر

    بچه­ ها: هزاران گل پر پر

    مربی: فدای علی اکبر

    مربی: بگید پدر بزرگ طاهر

    بچه ها: پدر بزرگ طاهر

    مربی: حبیب بن مُظاهر

    مربی باید توضیح دهد که طاهر در این جا یعنی پاک و حبیب بن مُظاهر یکی از یارهای امام حسین (ع) بود که با وجودی که پیرمرد بود، خیلی خیلی با وفا بود و در کربلا جانش را فدای امام حسین کرد.

    • اهداف:
    1. آشنایی با حرکت اباعبدالله از مدینه به مکه و نینوا از نگاه حضرت رقیه (س).
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. وسیله­ ی پخش، بلند گو.
    • زمان: 7 دقیقه

    قصه­ ی صوتی حضرت رقیه در نینوا

    http://tebyan.net/videoplayer.aspx?MusicID=143351

    • اهداف:
    1. بالا بردن سطح یادگیری و به خاطر­سپاری به وسیله ­ی ادامه­ ی کار مرتبط با برنامه در منزل.

    کار در منزل

    مریم به درختی تکیه داده­ است و بچه ­ها را که در حال سرسره بازی هستند تماشا می­ کند. نازنین در صف سرسره بازی ایستاده ­است و همسایه­ شان هدی پشت او می­ آید ولی وقتی نازنین به خود می­ آید، می­ بیند: هدی جلوی او است! به نظر شما وظیفه­ ی مریم چیست؟ از بچه­ ها بخواهید در منزل برای پدر و مادر خود این مسأله را مطرح کنند و پاسخ صحیح را بیابند.

    • اهداف:
    1. نتیجه­ گیری بحث و انتقال دوباره‌ی مفهوم کلی مبحث.
    2. تذکر به وجود مقدس صاحب الزمان (عج) به عنوان معلم و امام زمان ما.
    3. پیوند قلبی با حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام و دعا برای ایشان.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
    2. آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه ­ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان (عج).
    3. سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی هم زمان با تلاوت، نمایش داده­شود.
    • زمان: 15-10 دقیقه

    پایان/ نتیجه گیری و دعای فرج:

    خب بچه­ها برنامه چطور بود؟ می­خواین یه ذره فکر کنین و دونه دونه بگین که امشب چیا یاد گرفتین؟

    • با خوندن آیه 42 از سوره­ی بقره یاد گرفتیم که باید به حق دیگران احترام بگذاریم و حق کسی رو نگیریم. باید اگر کسی حقش داره ضایع می­شه، ما بهش کمک کنیم و به دیگران بگیم که حق او بوده. و این که خدا فقط حضرت علی و فرزندانشون رو جانشین پیامبر کرد و بعضی از کسانی که شیطون گولشون زده­ بود و دوست داشتند پادشاه بشن و به مردم ظلم کنن، حق اونها را خوردن و نذاشتن که اونها حاکم مردم بشن و مردم دوران خوبی داشته ­باشن.
    • امروز یه ذره بیشتر فهمیدیم که در روز عاشورا چه اتفاقی افتاده­ بوده و چی شده که ما به خاطرش هر سال دور هم جمع می ­شیم و عزاداری می­کنیم. اون مردمای ظالم و کسایی که گول شیطون رو خورده ­بودن با امام عزیز و مهربون ما و خونواده و دوستان و یارانشون چه کردن که ما انقدر براش ناراحتیم. ما می­ تونیم از این اتفاق درس بگیریم که ایمانمون به خدای مهربون و عشقمون به امامای عزیزمون رو زیاد کنیم تا به­ راحتی گول شیطون رو نخوریم.
    • یکی از مواقعی که امکان داره ما کار درست رو انجام ندیم و گول شیطون رو بخوریم وقتیه که از یک حقی اطلاع داشته باشیم ولی به خاطر نفع شخصی و یا ترس به روی خودمون نیاریم. همون کاری که خیلی از مردم در روز عاشورا انجام دادن و حق و حقیقت رو با این که می­دونستن با امام حسین (ع) و یارانشون هست، انکار کردن و اون واقعه رخ داد که ما هر ساله غصه ­اش رو می­ خوریم.

    بیاین همه با هم به امام زمان خودمون قول بدیم که ایمان­هامون رو قوی کنیم و با عشق بهشون خودمون رو از شر شیطان دور نگاه داریم و حق رو بشناسیم که چیه و با کیه و بدونیم که حق همیشه با قرآن و پیامبر و امامانمون هست و هر چی بگن و انجام بدن درست هست چون خدا این طور گفته، پس ما هم اینو قبول داریم و همیشه طرفدارشون هستیم و تنهاشون نمی­ذاریم.

    بیاین برای اماممون دعا بکنیم و قول بدیم همیشه همراهشون خواهیم ­بود و ازشون دفاع خواهیم ­کرد. سعی کنین تا دفعه­ ی بعدی که همدیگر رو می بینیم این چیزایی که یاد گرفتیم رو یادتون باشه و با خودتون تمرین کنین و بهش عمل کنین و قلب امام زمان (عج) رو شاد کنین تا یارای محکمی برای حق و حقیقت که امام زمانمون هستن باشیم.

    • خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان