برنامه‌ی اربعین سطح دو

موضوع کلی: اهمیت و ثواب زیارت امام حسین (ع) و امامان، آشنایی با برخی مفاهیم زیارت عاشورا، مفهوم لعن و برائت از دشمنان از دید قرآن

    • اهداف:
    1. با توجه به عدم حضور هم­زمان بچه ­ها توصیه می­ شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده­ اند کاردستی و یا رنگ ­آمیزی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پرینت طرح پاپ آپ حرم
    2. مقوای نازک یا کاغذ ضخیم برای سطح بیرونی کارت
    3. چسب ماتیکی
    4. مداد رنگی
    • زمان: 25 دقیقه

    طرز تهیه­ ی کاردستی پاپ آپ حرم امام حسین (ع):

    1. پرینت طرح حرم (روی کاغذ زرد یا سفید)
    2. کاتر
    3. چسب ماتیکی
    4. مداد رنگی
    5. کاغذ کلفت یا مقوای نازک برای چسباندن طرح پاپ آپ بر روی آن.

    image001

    image002

    image003

    image004

    image005

    image006

    – جمله ی زیر را نیز پرینت کرده در اختیار بچه ها قرار دهید تا در زیر حرم بچسبانند.

    السلام علیک یا اباعبدالله

    • اهداف:
    1. توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
    2. اهمیت آگاهی داشتن از معانی آیات قرآنی.
    3. آشنایی با مفهوم لعن بر مبنای آیات قرآن، و این که چرا ما دشمنان خدا و پیامبر و اهل بیتشون رو لعنت می­ کنیم.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. استفاده از عکس ­های مربوط به پیاده­ روی اربعین
    • زمان: 20 دقیقه

    سلام بچه­ ها! خوبین؟ خیلی خوش آمدین به جمع ما و ما امیدواریم که لحظات خوبی رو با هم داشته ­باشیم. لحظات خوب، یعنی وقتی که در کنار هم، طوری باشیم که می­دونیم خدا دوست داره! چنین لحظاتی هم به ما احساس آرامش می­ده، و هم باعث نزدیک شدن ما به خدا و به پیامبر و امامانمون می­شه که خیلی خوب و باارزشه!

    اول برنامه مثل همیشه چند آیه از قرآن کریم رو می­ خونیم تا به یاد خدای مهربون باشیم و قلب­هامون رو با کلام خدا روشن کنیم و از قرآن درس­های خوبی بگیریم.

    در سوره احزاب آیه ۵۷ خداوند می­فرماید:

    إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً

    (ترجمه صرفا برای اطلاع مربی: آنها که خدا و پیامبرش را آزار مى‏دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده ­است.)

    خدای مهربون در این آیه می­ فرماید: از میون انسان­ها، بعضی آدم­ها بد هستند و با خدا و پیامبر خدا دشمن هستند و می­خوان اونها را اذیت کنن. خدا چنین آدم­های بدی رو به سزای اعمالشون می­رسونه و در جهان بعد از این دنیا، اونها رو در عذاب آتش دردناکش وارد می­کنه.

    این مطلب نشون می­ده که خدایی که اینقدر مهربونه که به همه بنده­ هاش این همه نعمت داده، اینقدر اون آدم­ها بد هستند و دشمن خوبی­ ها هستند، که خدا اونها را لعنت کرده، یعنی اونها را دوست نداره و از اونها بیزاره!

    در سوره بقره آیه ­های 159 تا 161 هم درباره ­ی کسانی که لعنت خداوند و حتی مردم به اونها می­رسه صحبت شده. در اونجا خداوند می­فرماید: کسانی که با من و با پیامبرهای من به دشمنی می­پردازن و راه درستی که ما به مردم نشون می­دیم رو می­پوشونن تا کسی از مردم نتونه نجات پیدا کنه و به بهشت بره، خدا و مردم این افراد بدکار رو لعنت می­کنن و اونها از رحمت و مهربانی خدا دور می­شن!

    بچه­ ها! هیچ می­دونین که پیامبرهای خدا و امامان ما چقدر در کاری که به عهده­ شون بوده، دچار زحمت و اذیت بعضی از آدم­های بد شدن؟! مثلا پیامبر ما که مهربون­ترین مرد دنیا بودند، با وجود اینکه به همه مهربونی می­کردند، باز بعضی ­ها ایشون رو اذیت می­کردن. مثلا وقتی داشتند توی کوچه راه می­رفتن، روی سرشون سطل آشغال خالی می­کردن! یا حتی بدتر از این، بعضی ­ها بودند که چند بار خواستند پیامبر رو بکشند، مثلا روی سرشون یه سنگ بزرگ بندازن که پیامبر کشته بشن، اما خدا به پیامبر خبر داد که از اونها دور بشن!

    همین شرایط سخت، هم برای حضرت زهرا بود که ایشون رو شهید کردن، و هم برای حضرت علی که توی مسجد و هنگام نماز خوندن با شمشیر به ایشون حمله کردن! امام حسن مجتبی، امام دوم ما، اینقدر مظلوم بودند که اصلا یار و یاوری نداشتند، جز چند نفر خیلی کم! تازه وقتی معاویه نقشه­ای کشید و ایشون رو به شهادت رسوند، باز اینقدر مظلوم بودن که بعضی از مردم به دستور یکی از دشمنان خدا، جنازه امام مهربان ما رو تیربارون کردن، یعنی از هر طرف، با تیر و کمان به بدن امام حسن تیر پرتاب کردن!

    یکی از دردناکترین حادثه­های تاریخ، اتفاقات خیلی ناراحت­کننده­ای هست که برای امام حسین، خانواده و یارانشون افتاده. یزید که باباش یعنی معاویه دشمن امام حسن و حضرت علی بود و حتی پدر پدرش یعنی ابوسفیان، دشمن پیامبر بود و چند بار خواسته­بود پیامبر رو شهید کنه اما خدا ایشون رو حفظ کرده­بود، بله، این یزیدی که خدا لعنتش کنه، دستور داد که لشکرش آب رو روی امام حسین و زن­ها و بچه­های کاروان امام حسین بستن تا همه از تشنگی بمیرن! بعد هم به بدترین شکل ممکن، امام حسین و خانواده و یارانشون رو شهید کردن! و زن و بچه­هاشون رو اسیر کردن و توی شهرها چرخوندن!

    می­ بینید بچه­ ها: تاریخ شاهد بوده که گاهی اوقات یه آدم­های خیلی بدی به دنیا آمده ­اند و دوست داشتن که بقیه رو از بین ببرن! مثلا بعضی از پادشاه ­های بد که خونریز هستند و تعداد زیادی مردم بی­گناه رو می­کشن! توی خیلی از جنگ­ها، حتی جنگ­هایی که متأسفانه همین الآن توی دنیا برقرار هست، بچه ­ها، پدرهاشون رو از دست می­دن و این بچه ­های یتیم و پردرد، ناچار هستند با مادرشون و خواهر برادرهاشون، بدون اینکه پدر داشته­ باشند، زندگی کنن و به همین خاطر، پول کافی برای زندگی­شون ندارن، از اون مهم­تر، خود پدر عزیزشون، از این نعمت بزرگ محروم هستند! چه کسی این پدرها رو می­کشه؟ بله، همون آدم­ های خیلی بد که خدا لعنتشون کرده!

    خب، پس متوجه شدیم که ما نه ­تنها از دشمنان خدا و پیامبر خدا بیزار هستیم، بلکه اونها رو لعنت می­کنیم، یعنی از خدا می­خوایم که اونها در اجرای نقشه ­هاشون و کارهای خیلی بدی که برای نابودی انسان­ های خوب می­کنند، ناتوان و ناموفق بشن. یکی از کسانی که خدا او رو لعنت کرده و ما هم او رو لعنت می­کنیم، خود شیطون هست که باعث گمراهی مردم می­شه و دوست داره همه رو از راه خدا دور کنه و فریب بده. خدایا شیطان رو لعنت کن و ما رو از شرش در امان نگه دار!

    بچه ­ها، حواسمون باشه فقط که اینجا یه اشتباهی نکنیم! لعنت کردن، مخصوص دشمن­ های خداست، نه هر کسی که ما مثلا از دستش ناراحت می­شیم. ما دوستان خوبی داریم، یا مردمی که دور و برمون زندگی می­کنن، ممکنه کارهای بدی انجام بدن، یا کاری بکنن که ما دوست نداشته­ باشیم، در این صورت ما اجازه نداریم که اونها رو لعنت کنیم. ما می­تونیم به اونها تذکر بدیم که کارتون خوب نیست، می­تونیم دعاشون کنیم که خدا کمکشون کنه که گول شیطون رو نخورن، می­تونیم حتی اگر خیلی از دست کسی ناراحت هستیم، ازش فاصله بگیریم، اما اجازه نداریم که کسی و خصوصا اگر مسلمون شیعه­ای باشه، لعنت کنیم!

    خب، حالا که این مطالب رو درباره لعنت کردن یاد گرفتیم، خوبه بدونیم که ما از دشمنان خدا و پیامبر خدا (صلوات!)، حضرت فاطمه زهرا دختر پیامبر، و دشمنان امامانمون و حتی دشمنان شیعیان، بیزاریم و اونها رو لعنت می ­کنیم. مثلا در زیارت عاشورا که امروز باهاش بیشتر آشنا می­شیم، ما یزید و پدرش معاویه و بقیه دشمنان امام حسین علیه السلام رو لعنت می­کنیم و از خدا می­خوایم که اونها رو در جهنم عذاب کنه و به­سزای اعمال بدشون برسونه تا حق مظلوم­ ها گرفته بشه.

    • اهداف:
    1. آشنایی با ماجرای کاروان اهل بیت بعد از عاشورا تا بازگشت به مدینه.
    2. ایجاد حس بی­زاری نسبت به یزید و یزیدیان.
    3. بیان ارزش زیارت امام حسین (ع).
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. بیان با هیجان داستان همراه با حرکت اندام ­ها
    • زمان : 15-10 دقیقه

    داستان کاروان اسیران کربلا

    احمد از مدرسه برگشت خونه. به مامان و بابا سلام کرد و مستقیم رفت توی اتاقش. مامان و بابا نگاهی بهم کردن. این پسر، پسر همیشگی نبود. شاید اتفاقی براش افتاده؟

    پدر احمد رفت دم اتاقش و در زد. صدای احمد از پشت در اومد: بفرمایید. پدر وارد اتاق شد و دید پسر ۱۰ ساله­اش روی تخت زانوی غم بغل گرفته.

    پدر رفت پهلوی او و روی تخت نشست و گفت: چی شده باباجان، مشکلی برات پیش آمده؟

    احمد گفت: نه، ممنون بابا.

    بابا گفت: ولی مثل همیشه سرحال نیستی؟

    احمد گفت: چند روز دیگر تا اربعین مونده و امروز معلم­مون درباره اتفاقاتی که بعد از شهادت امام حسین علیه اسلام برای خانوادشون افتاد برامون حرف زدن. من خیلی ناراحت شدم.

    پدر لبخندی زد و گفت: آره عزیزم! اتفاقاتی که برای خانواده امام حسین افتاد، خیلی تلخ و ناراحت­کننده بود و البته خیلی هم در تاریخ مسلمون­ها تأثیر گذاشت.

    احمد گفت: بابا می­شه شما هم برام این ماجرا رو توضیح بدید تا بیشتر و بهتر بدونم؟

    پدر روی تخت جابجا شد و گفت: روز یازدهم محرم، یعنی فردای عاشورا که جنگ تموم شده­ بود و امام حسین و یارانشون شهید شده­بودند، لشکر یزید، خانواده امام حسین رو به عنوان اسیر گرفتند. می­دونی که: اسیر توی جنگ، یعنی کسانی که از طرف شکست­ خورده، زنده مونده ­اند رو دستگیر می­کنن و با دستبند و زنجیر، اونها رو به هم می ­بندند و بعد، سپاهی که پیروز شده، اونها رو می­برن به شهر خودشون و ازشون به عنوان خدمتکار استفاده می­ کنن. یزید به لشکرش سفارش کرده ­بود که با این اسیرها به شکل خیلی بدی رفتار کنن، اونها رو بزنن، بهشون توهین کنن، اذیتشون کنن، و حتی جلوی چشم مردم، اونها رو نگه دارن تا اونها آبروشون بره!

    خلاصه، خانواده پیامبر رو، یعنی بهترین آدم­های اون روز که باید بیشترین احترام رو پیش مردم می­داشتن، سوار شتر کردن و با آزار و اذیت فراوان، اونها رو به شهر کوفه بردن. شهر کوفه، همون شهری بود که تا چند سال قبلترش، محل حکومت حضرت علی علیه السلام بود. خب، حضرت زینب هم که سرپرست این کاروان اسیرها بودن، دختر حضرت علی بودن و این خیلی براشون سخت بود که پیش مردم این شهر، این طوری باهاشون برخورد می­شد!

    احمد با ناراحتی گفت: آخه یعنی چی؟ اینها فرزندان پیامبر بودن! چرا باهاشون اینطوری برخورد کردن؟! آنوقت حضرت زینب هیچی بهشون نگفتن؟

    پدر گفت: چرا پسرم! وقتی اسیران به بازار شهر کوفه رسیدن، حضرت زینب با دست اشاره کردن و همه ساکت شدند، بعد شروع کردن به صحبت کردن. اینقدر محکم و باصلابت، که مردم فکر کردن انگار حضرت علی علیه السلام دارند حرف می­زنن. ایشون فرمودن:

    ای مردم کوفه! ای اهل نیرنگ و فریب! هرگز نمی­توانید این لکه ننگ را از دامان خود پاک نمایید، چون شما نوه پیامبرتان را کشتید، کسی که سالار و سرور جوانان اهل بهشت بود…….

    سخنرانی حضرت زینب سلام الله علیها باعث شد که مردم همه ساکت بشن و شروع به گریه بکنن. ابن زیاد یعنی حاکم کوفه که شاهد این صحبت­ها بود، برای اینکه وضع رو تغییر بده و حضرت زینب رو در نظر مردم کوچیک کنه گفت: خدای را شکر که شما رو رسوا نمود و مردان شما را کشت!

    حضرت زینب با صدایی محکم و با نگاهی تحقیرآمیز به او پاسخ دادن: خدا را سپاس که ما را به وسیله پیامبرش گرامی داشت. این شخص دروغ­گو و بدکار است که رسوا می­شود. و ما هر چه از جانب خدا دیدیم خیر بوده­است.

    احمد گفت: بابا جان، تنها مرد باقیمانده از خاندان امام حسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام پسرشون بودن. چطور شد که ایشون رو نکشتند؟

    پدر گفت: چرا عزیزم، چند بار خواستن اون حضرت رو بکشن ولی خداوند اجازه این کار رو بهشون نداد. می­دونی چرا؟ برای اینکه امام سجاد، امام بعد از امام حسین بودند و خدا خواسته که همیشه یک امام برای مردم روی کره زمین باشه. مثلا در قصر، ابن زیاد یک­دفعه نگاهش به امام سجاد افتاد و گفت: تو کیستی؟ حضرت فرمودند: من علی فرزند حسینم. ابن زیاد گفت: علی بن الحسین را که خدا کشت؟ امام فرمودند: او برادر دیگر من بود که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه خدا او را کشت. امام آیه­ای از قرآن تلاوت کردن. ابن زیاد عصبانی شد و گفت: چطور روی حرف من حرف می­زنی؟! و دستور داد آن حضرت را نیز بکشند. حضرت زینب سلام الله علیها پسر برادرشون رو بغل کردند و فرمودند: این همه که از ما خاندان خون ریختی برای تو کافی نبود؟! به خدا قسم اگر بخواهی یادگار برادرم را بکشی، اول باید من را بکشی! و بدین ترتیب ابن زیاد از کشتن امام سجاد علیه السلام منصرف شد.

    احمد از روی تخت بلند شد و آمد روبروی بابا و گفت: بابا جان! معلممون گفتن: بدترین جا برای خاندان رسول خدا و قافله اسیران، سوریه بوده. مگه اونجا چه اتفاقی افتاد؟

    پدر آهی کشید و گفت: ابن زیاد دستور داد غل و زنجیر به پای اسیران بستند و اونها رو به شام که اسم الآنش همون کشور سوریه هست، فرستادن. توی شهرهای میان راه، هرکسی که می­فهمید اینها خاندان پیامبر هستند، به­شدت ناراحت می­شد و با سربازهایی که همراه این کاروان بودن خیلی بد برخورد می­کرد که چرا دارین با خانواده رسول خدا این چنین رفتار می­ کنین؟! و بر یزید و ابن زیاد لعنت می­فرستادن.

    وقتی به شام رسیدن پشت دروازه شهر شام اونها رو نگه داشتن تا شهر رو چراغونی کنن و آذین ببندند. در محله­های مختلف شهر دسته­های آوازه­خوان و نوازنده راه انداختن انگار که دارن یه روز بزرگ رو جشن می­گیرن! مردم شهر شام از شهر پیامبر اکرم مدینه خیلی دور بودن، برای همین هم خیلی از جریان این جنگ خبر نداشتن و فکر می­کردن یه عده آدم بی­دین بر ضد یزید قیام کردن و یزید اونها رو کشته؛ برای همین حسابی پایکوبی و شادی می­کردن.

    احمد گفت: بابا! خیلی ناراحت­کننده است: فرزندان پیامبر خدا، خاندان وحی، کسانی که به گردن همه عالم حق دارند و بزرگ­تر و بلندمقام­تر از اونها در عالم وجود نداره، به جای آدم­های بی­دین معرفی شدنند. چقدر یزید آدم بد و ظالمی بود!

    پدر گفت: بله عزیزم، خیلی سخت و دردناک بود. وقتی کاروان اسیران وارد شهر شام شدن، همه شروع کردن به هلهله و شادی. پیرمردی اومد نزدیک یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام و تکه نانی به اون داد. حضرت سجاد علیه السلام نان را گرفتن و به او پس دادن و فرمودند: صدقه بر ما خاندان حرام است. اون مرد تعجب کرد و گفت: مگه شما از کدون خانواده هستین؟! امام فرمودند: من نوه پیامبر اسلام حضرت محمد صلوات الله علیه هستم و اینها هم خاندان و ذریه آن حضرت! پیرمرد فریادی کشید و به مردم گفت: اینها خاندان پیامبرمون هستن!

    احمد گفت: پس مردم شهر شام هم کم­کم فهمیدن که یزید سرشون کلاه گذاشته و بهشون دروغ گفته!

    پدر ادامه داد: بله عزیزم! در مجلس یزید حضرت زینب سلام الله علیها بهش فرمودن: ای یزید! اگر جد ما محمد مصطفی ما رو به این حالت ببینه و از تو بپرسه که عترت من رو چرا به این حال به این مجلس وارد کردی، چی جواب می­دی؟

    یزید وقتی این سخن رو شنید، دستور داد که غل و زنجیر رو از پای اون حضرت و بقیه باز کردن. در مجلس یزید امام سجاد و حضرت زینب سخنرانی کردن و ظلم و ستم اون رو برای مردم افشا کردن.

    احمد پرسید: بابا! قافله اسرا چند روز تو شام موندن؟

    پدر جواب داد: یه خرابه­ای بود نزدیک کاخ یزید که یزید، اهل بیت رو فرستاد اونجا و می­خواست حسابی اونها رو خوار و حقیر کنه. ولی با رفت­وآمدهای مردم و سخنرانی­های افشاگرانه امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها، نتونست اون طوری که می­خواست از این فرصت استفاده کنه. یه شبی همسر یزید گفت: من برم این اسرا رو ببینم.

    همسر یزید در سال­های اولیه زندگیش در شهر مدینه و زیر دست حضرت زینب سلام الله علیها تربیت شده­بود و خاندان وحی رو دوست داشت. یزید به اون اجازه داد. روی تخت روان قرارش دادن و بردنش به خرابه­ای که اسرا اونجا بودن. تا رسید به حضرت زینب، از حال و اوضاع اونها خیلی ناراحت شد و گفت: شما از کدوم شهر هستید؟

    حضرت زینب فرمودند: از مدینه رسول خدا.

    زن از تخت پایین اومد و روی زمین نشست. حضرت به او فرمودند: چرا از تخت پایین اومدی؟

    گفت: به احترام شهر رسول الله. بعد رو به حضرت کرد و گفت: آیا در محله بنی هاشم گذر داشته­ای؟

    حضرت فرمودن: من در محله بنی هاشم بزرگ شدم.

    زن مضطربانه گفت: تو را قسم می­دهم تا به حال به خانه مولایم علی رفته­ای و خانوم زینب را ملاقات کرده­ای؟

    حضرت زینب سلام الله علیها با گریه فرمودند: حق داری زینب را نشناسی! من زینبم.

    زن تا این سخن را شنید فریادی زد و گفت: اگر تو زینب هستی، پس حسین کجاست؟ شما هیچوقت از هم جدا نمی­شدید!

    حضرت زینب فرمودند: آن سری که سر در خانه یزید است، سر حسین علیه السلام است.

    زن گریه­ کنان و شیون­ کنان پیش یزید برگشت و به او گفت: سر پسر پیامبر خدا را بر در خانه گذاشتی؟! و فریاد وا حسینا وا مظلوما وا غریبا سر داد، طوری که همه فرزندان و غلامان یزید بر علیه او شوریدند.

    یزید هم حسابی دست و پای خودش رو گم کرد و به زنش گفت: برو اونها رو از خرابه ببر به یه جای بهتر.

    زن اومد و زیر بغل حضرت زینب رو گرفت و گفت: ای کاش من کور می­شدم و شما رو به این حال نمی­دیدم. اهل بیت رو به خانه­ای برد و بعد فریاد زد: ای زنان مبادا دیگر خنده کنید، مبادا دیگر شادی کنید، اینها نامسلمان نیستند. اینها ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و علی مرتضی هستند و مجلس عزا برای امام حسین علیه السلام ترتیب داد.

    احمد گفت: بعد یزید اجازه داد که اونها به شهر خودشون مدینه برگردند؟

    بابا پاسخ داد: بله پسرم! بعد از این جریان یزید خیلی دست و پاش رو گم کرد، هی وانمود می­کرد: من این کار رو نکردم و ابن زیاد کرد و از این حرف­ها. ولی دیگه همه فهمیده­بودن که یزید این کار رو کرده. اونم دید: اوضاع داره خیلی خراب می­شه، دستور داد: با احترام خاندان نبوت رو به شهر مدینه برگردونن.

    در وسط راه، کاروان به یه دوراهی رسید که یکی می­رفت به سمت مدینه و یکی به سمت کربلا. اهل کاروان تصمیم گرفتند که برای زیارت قبر امام حسین و یارانشون به کربلا برن و خلاصه در روز اربعین، یعنی 40 روز بعد از شهادت امام حسین به کربلا رسیدند. باز مجلس عزا برپا شد و هر کسی بر سر قبر عزیزی که از دست داده­بود رفت و یاد خاطرات دردناک روز عاشورا کردن. این اولین زیارت روز اربعین بود که انجام شد و سال­های سال هست که شیعیان در این روز به زیارت امام حسین و شهیدان کربلا می­رن. بعد کاروان دوباره راهش رو به سمت مدینه ادامه داد.

    وقتی حضرت زینب سلام الله علیها و امام سجاد علیه السلام به شهر مدینه رسیدن، بیرون شهر چادر زدند و یکی از یارانشون رفت داخل شهر و خبر داد که قافله امام برگشتند. وقتی خبر رسیدن کاروان اهل بیت اون هم بدون امام حسین و بقیه مردان کاروان به گوش مردم مدینه رسید، همگی گریه­کنان و شیون­کنان به استقبال خاندان وحی رفتن و اونها رو با احترام وارد شهر مدینه کردن و همه مردم شهر شروع به عزاداری برای اون حضرت و یاران باوفاشون کردن.

    احمد پیش پدرش نشست و گفت: خیلی داستان غم­انگیزی بود بابا جون! من یه  نتیجه­ای از وقایع بعد از شهادت امام حسین علیه السلام گرفتم. به نظر من اگر حضرت زینب سلام الله علیها نبودن مردم متوجه ظلم و ستم یزید نمی­شدن. مردم نمی­فهمیدن چه اتفاقی افتاده و حضرت زینب با سخنرانی­هاشون تونستن راه امام حسین رو زنده نگه­دارن و اجازه ندن خون اون حضرت پایمال بشه.

    پدر دستش رو گذاشت پشت احمد و گفت: بله عزیزم! اگر امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب کبری نبودن، اگر سخنرانی­ها و افشاگری­های آنها نبود، اگر مبارزات و صبرهای اونها نبود، هیچ­وقت نهضت خونین کربلا این طور جاودانه باقی نمی­موند و به نسل­های بعدی نمی­رسید و شاید ما هم از این ماجرا باخبر نمی­شدیم.

    احمد آهی کشید و گفت: فردا قراره بمونیم مدرسه و نمازخونه مدرسه رو برای اربعین پارچه سیاه بزنیم، اجازه می­دین؟

    پدر با خوشرویی گفت: بله پسرم حتما. ما هم وظیفه داریم داستان شهادت امام حسین علیه السلام رو به بقیه بگیم و مجلس عزاشون رو برپا کنیم. حالا پاشو با هم بریم یه چایی بخوریم.

    • اهداف:
    1. آشنایی با اربعین حسینی و آنچه به حضرت زینب (س) گذشت.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. بلندگو و پروژکتور یا صفحه­ ی نمایش.
    • زمان : 4 دقیقه

    • اهداف:
    1. آشنایی با مفهوم دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و برائت از آنها.
    2. آشنایی با مفهوم عبارت إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم وَ وَلیٌّ لِمَن والاکُم وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداکُم.
    3. آشنایی با صفت بخشش از گناه یا کار نادرست افراد پیرامونمان.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. دو بازیگر مادر و فرزند.
    2. یک قابلمه و یک ملاقه و قاشق.
    • زمان: 20 دقیقه

    نمایش دوستی با دوستان خدا

    راوی: آن روز یک بعدازظهر سرد ولی آفتابی زمستان بود. علی تازه از مدرسه به خانه برگشته بود. وقتی علی به خانه رسید، مادرش در آشپزخانه مشغول هم­ زدن قابلمه­ ای بزرگ بود.

    صحنه: آشپزخانه، که می­تواند یک اتاق کوچک باشد.

    علی (کمی اخم ­آلود، رو به مادر): سلام مامان، چی دارین می­ پزین؟

    مادر: سلام پسرم، دارم شله­ زرد نذری برای امام حسین می­ پزم.

    علی (کمی اخم ­هایش باز می­شود): آخ جون! پس وقتی آماده شد، منم برای تزئين کردنشون کمکتون می­کنم تا تو ثوابش شریک بشم، دیگه هنرمندم دیگه، چه می­شه کرد!

    مادر (با لبخند): ممنون پسرم، عالیه، خب، شما تعریف کن، چرا اخمات تو هم بود اومدی؟ اتفاقی افتاده؟

    علی (دوباره اخم ­هایش توی هم می­رود): راستش امروز تو مدرسه با رضا دعوام شد.

    مادر (با تعجب): با رضا؟! ولی شما دوتا که با هم دوست بودین!

    علی (با کمی عصبانیت): از امروز دیگه نیستیم!

    مادر (با ناراحتی): آخه چرا؟! اصلا چی شد که دعواتون شد؟

    علی: می­دونی مامان، رضا همش خودش می­خواد کاپیتان تیم فوتبالمون باشه. امروز دیگه نوبت من بود، ولی اون می­خواست نوبت من رو هم بگیره، برای همین با هم دعوامون شد. اصلا رضا دیگه دوست من نیست!

    مادر (دست از کار کشید و به علی نگاه کرد): علی جان، پسرم، من تا جایی که یادم میاد، تو همه­اش از رضا تعریف می­کردی، که بهترین بچه مدرسه است و با همه مهربونه و درسش خوبه و به دیگران کمک می­کنه و خلاصه همه­اش ازش خوبی می­گفتی! چی شد یوهو این طوری شد؟ شاید این کار رضا دلیلی داشته؟

    علی (با عصبانیت): نخیر مامان، شما چرا اصلا طرف رضا رو می­گیرین؟ این کار رضا خیلی بد بوده و من هم دیگه باهاش دوست نیستم.

    مامان (با مهربانی لبخند می­زند): علی عزیزم، من که نمی­خوام طرف رضا رو بگیرم، من فقط خواستم بگم شاید منظوری داشته. اصلا فکر کن منظوری هم نداشته و او اشتباه کرده، بازم با همچین پسر خوبی که مایه افتخاره و یه بچه مسلمون و شیعه درست و حسابیه، که هم متدینه و هم کارهاش خیلی خوبه، و هم توی کارهای دینی خیلی فعاله، درسته که تو قهر کنی؟! خب، آدمیزاده و جایز الخطا، همه ما خطا می­کنیم، اینکه نباید باعث قهر کردن بینمون بشه! دوستی و دشمنی واقعی ما باید برای خدا باشه نه برای مسائل شخصی!

    علی: من منظورتون رو نفهمیدم مامان، این دوستی و دشمنی برای خدا که گفتین یعنی چی؟

    مادر (دوباره قابلمه را هم می­زند): ببین پسرم، دوستی و دشمنی برای خدا یعنی اینکه ما کسانی رو دوست داشته­باشیم که دوست خدا باشند و کارهای خوب انجام بدن، و همین طور برعکس، یعنی کسانی که دشمن خدا هستن رو دوست نداشته­باشیم. خب؟

    علی: خب، پس باید با دوست­های خدا دوست باشیم و با دشمن­های خدا هم دشمن.

    مادر (با هیجان): آفرین! حالا یه سؤالی پیش میاد: چه کسایی دوست خدا هستن که ما بدونیم که خوبه باهاشون دوستی کنیم؟ و چه کسانی دشمن خدا هستند؟

    علی (در حالت فکر کردن): فک کنم کسی که کارهای واجب رو انجام می­ده و کارهای حرام و گناه رو انجام نمی­ده دوست خداست و اگر اینطوری نباشه نه، درسته؟

    مادر: راستش دوست خدا همین طوریه که گفتی، ولی دشمن خدا نه. هر کسی که کار بدی می­کنه که نمی­شه: دشمن خدا! خیلی از بنده­های خدا، با وجود اینکه خدا رو دوست دارن، ولی گاهی پیش میاد که اشتباه می‌کنن، ولی این طوری که نمی­شه گفت: دوست خدا نیستن یا دشمن خدا شدن!

    علی: پس چه کسایی دشمن خدا هستن؟ این طوری که شما می­گین: ما نمی­تونیم به این راحتی کسی رو دشمن خدا بدونیم و باهاش دشمن بشیم.

    مادر: بله پسر گلم، خدا به ما اجازه نداده که با دیدن کارهای آدم­ها بگیم: این بنده خدا، چه آدم خوبیه و خدا دوستش داره و اون بنده خدا، چه آدم بدیه و خدا دوستش نداره. چون فقط خداست که از دل آدم­ها و همه­ی کارهاشون خبر داره، نه ما. ما فقط می­تونیم در مورد اون کارش نظر بدیم و مثلا بگیم: خب این کاری که ایشون کرد رو خدا دوست داشته یا نه!

    علی: خب شما گفتین که ما خوبه که با کسانی که دوستان خدا هستن دوست باشیم. وقتی فقط درباره‌ی خوب و بد بودن کارهاشون می‌تونیم نظر بدیم چطوری باید دوست و دشمن خدا رو بشناسیم؟

    مادر: بله درسته. ولی یه نشونه­هایی هم وجود داره. کسانی هستند که براشون خدا و پیامبر و اهل بیتشون خیلی مهمه و سعی می­کنن به خاطر خدا و پیامبر خدا آدم­های خوبی باشن. سعی می­کنن با کارهای خوبشون، آبروی شیعه­ها رو حفظ کنن و هر کی که می­فهمه اینها دوستدار امام زمان هستن، چون خیلی اهل کار خوب هستن، این باعث می­شه که به دین و ائمه علاقمندتر بشه. انگار یه جورایی می­خوان یار امام زمان باشن.

    علی: خب، کیا می­شن دشمن خدا؟

    مادر (یک همی در قابلمه می­زند و می­آید کنار علی می­نشیند): ببین پسرم: خدای مهربون که ما رو آفریده، مهمترین چیزی که براش هست اینه که ما آدم­ها بدونیم چطوری باید خوب زندگی کنیم و آدم‌های خوبی باشیم. برای همینم، دشمن­های خدا کسانی هستن که نمی­خوان ما راه درستِ زندگی رو بشناسیم یا دوست ندارن که ما درست زندگی‌کنیم، همونطوری که خدا راضیه. بعضی وقت­ها هم کسانی بدون اینکه حواسشون خیلی جمع باشه، می­شن کمک­کار شیطون و به گمراه شدن مردم کمک می­کنن. به همین خاطر، خدا به ما گفته: مواظب باشیم که گول کسانی که ما رو گمراه می‌کنن و از راه خدا دور می‌کنن رو نخوریم.

    علی (با علاقه گوش می­دهد و با کنجکاوی می­پرسد): مامان می­شه یه مثال بزنین بگین مثلا کیا دوست خدا و دشمن خدا حساب می­شن؟

    مادر (با هیجان): چه سؤال خوبی پرسیدی علی جون! به نظر خودت کی؟

    علی: مثلا به نظر من امامامون یا دوستاشون، دوست­های خدان چون هم آدمای خیلی خوبی بودن هم به ما یاد می‌‌دادن که چطوری باید خوب باشیم. درسته؟

    مادر (به سمت قابلمه می‌رود و دوباره شروع به هم­زدن آن می‌کند و با رضایت می‌گوید): آفرین آره درسته. دقیقا همینطوره. حالا پس ما از چه کسایی باید دوری کنیم و چه کسایی دشمن خدا حساب می­شن؟

    علی: کسانی که دشمن امام­های ما بودن و اذیتشون کردن که همین الان هم همچین آدمایی هستن.

    مادر (انگار که چیزی یادش افتاده، به سمت علی می­آید): ببینم علی، یادت میاد اون روز که داشتیم با هم زیارت عاشورا می­خوندیم؟

    علی: بله، بله یادمه.

    مادر: ما در زیارت عاشورا که مخصوص امام حسین (ع) هست می­خونیم: إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم وَ وَلیٌّ لِمَن والاکُم وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداکُم. یعنی ما با هرکس که با ائمه­ی ما رفتار خوبی داره، باهاش در صلح و دوستی هستیم، و با هرکس که با اونها در جنگ و دشمنی است، در جنگیم و دشمن هستیم. دلیلش هم اینه که اونها هم فقط با دوستان خدا دوست هستند و با دشمنان خدا دشمن. اصلا واقعه­ی روز عاشورا برای همین رخ داد چون یزید که نمونه­ی یکی از دشمنان خدا بود و مردم رو به راه غلط می­کشید از امام حسین (ع) خواسته­بود که باهاش بیعت کنن و قبولش کنن. ولی امام حسین (ع) با این که به نفع خودشون و خانوادشون نبود که جلوی یزید و سپاهش بایستند، اما چون اونها دشمن خدا بودن، امام حسین (ع) به خاطر خدا جلوی اونها ایستادن و شهید شدن.

    علی (در حال فکر کردن دور اطاق راه می­رود و بعد می­گوید): مامان، مممممم، مامان، حالا که دارم فکر می­کنم، قبول دارم که شیطون گولم زده که اینطوری رفتار کردم. به هر صورت خوبه من با رضا دوست باشیم و خطاهای همدیگه رو ببخشیم.

    مادر (با خنده): به، به، من مطمئنم که رضا هم خیلی زود از کارش پشیمون می شه و میاد ازت معذرت می­خواد. خوب دیگه، شله زرد هم آماده شده، حاضری بریم بکشیم توی ظرف­ها و شما تزئینشون کنی آقای هنرمند؟!!

    علی (با خوشحالی): بللللللله، بریم.

    • اهداف:
    1. آشنایی بیشتر با اربعین حسینی.
    2. اهمیت زیارت امامان مخصوصا امام حسین (ع).
    3. آشنایی با آداب زیارت ائمه اطهار و مکان­ های مقدس.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پروژکتور یا وسیله ­ی پخش.
    • زمان : 20 دقیقه

    پرزی زیارت اربعین حسینی و زیارت سایر امامان و آداب آن

    https://prezi.com/qvgtfiunejvk/40/

    تصویر2:

    (مناسبت اربعین) همون طور که می­دونین، ما به مناسبت چهلمین روز شهادت امام حسین علیه السلام اینجا دور هم جمع شده ­ایم و یاد ایشون و خونواده ­شون هستیم. ما کلا در بعضی روزهای سال، یاد و خاطره بزرگان دینمون رو زنده نگه می­داریم. برای شادی ­هاشون شادی می­ کنیم و برای ناراحتی ­ هاشون هم ناراحت هستیم.

    تصویر3:

    اربعین هم که همون سالروز چهلمین روز شهادت امام حسین (ع) هست، یکی از این مناسبت­ هاست که شیعه ­ها دور هم جمع می­شن و همدیگه رو ملاقات می­کنن و یاد مظلومیت امامشون و اذیت و آزارهای خانواده ­شون میوفتن و این طوری خودشون رو به خدا نزدیک می­کنن.

    تصویر4 و 5:

    (زیارت اربعین) بچه­ ها، یه چیز خیلی جالب! هیچ می­ دونستین که بزرگترین جمعیت مردم در کل دنیا کجا و کی دورهم جمع شده ­اند؟ مثلا توی زمان حج، که مردم برای اعمال حج واجب به زیارت خانه خدا می­رن، جمعیت خیلی زیادی یک ­جا و در یک زمان جمع می­شن، جمعیتی که هیچ جای دنیا این­قدر مردم درست در یک زمان و یک مکان جمع نشده ­اند.

    تصویر6:

    اما از این جمعیت بیشتر، هر سال در اربعین جمع می­شن. هرسال نزدیک اربعین که می­شه، مردم خیلی زیادی، یعنی چند برابر جمعیت حج، از جاهای مختلف دنیا خصوصا از شهرهای مختلف کشور عراق، به سمت کربلا حرکت می­کنن تا اینکه روز اربعین به کربلا برسن و امام حسین رو زیارت کنن. خیلی از اونها، از راه­ های خیلی دور اما پیاده به این زیارت میان، تا به خدا نشون بدن که امام حسین رو دوست دارن و دوست دارن یار ایشون و دنباله­روی راه ایشون باشن.

    تصویر7:

    (معنی زیارت) بچه­ ها! هیچ می ­دونید زیارت یعنی چی؟ زیارت یعنی اینکه ما به دیدن کسی بریم و با این کارمون به او نشون بدیم که دوستش داریم. پیامبر و امامان ما از دنیا رفته ­اند، اما کسانی که در راه خدا از دنیا می­رن یا شهید می­شن، پیش خدا زنده هستن و متوجه کارهای ما می­شن.

    تصویر8 و 9 و 10 و 11:

    مثلا کسانی که به زیارت قبر پیامبر در مدینه می­رن، و اونجا به پیامبر سلام می­کنن و برای ایشون دعا می­کنن، خدا سلام و دعاشون رو به پیامبر می­رسونه. همین طور کسانی که در شهر نجف برای زیارت حضرت علی می­رن، یا در کربلا یا مشهد.

    زیارت کردن امام ­ها، این معنی رو هم داره که ما بهشون داریم می­گیم: ما شما رو دوست داریم و قبول داریم که شما نزد خدا جایگاه مهمی دارید و اگر شما چیزی از خدا بخواهید، خدا به احترام شما اون دعا رو قبول می­کنه، و به همین خاطر ما درخواست­ هامون رو میایم به شما می­گیم که شما از جانب ما از خدا بخواین.

    تصویر12:

    (ارزش زیارت) بچه ­ها! وقتی ما به زیارت امامانمون می­ریم، مثلا در سامرا قبر امام دهم حضرت هادی و امام یازدهم حضرت عسکری پدر امام زمانمون رو زیارت می­ کنیم، اونجا یه مسجدی هست که باوضو واردش می­شیم و با احترام، با یاد اون امامان خوبمون و مقام بالاشون پیش خدا، شروع می­ کنیم به اونها سلام کردن و با اونها حرف زدن، چون می ­دونیم که اونها به خواست خدا متوجه حرف ­های ما می­شن. این کار مثل این می­مونه که ما رفته ­باشیم خونه اماممون و پیششون نشسته ­ باشیم و با ایشون حرف بزنیم.

    چه سعادت بزرگی! و ایشون که از بهترین بندگان خدا هستند، به ما جواب بدن و ما رو دعا کنن. به همین دلیل، زیارت رفتن باعث پاکی ما می­شه و احساس خیلی خوبی پیدا می­ کنیم، درست مثل اینکه یه آرامش بزرگی پیدا کرده ­ایم. پیامبر خدا که درود خدا بر ایشان و خانواده­شون باشه تا همیشه، و همین طور امامانمون، خیلی به ما سفارش کرده­اند که به زیارتشون بریم و گفته ­اند که این کار ثواب زیادی داره.

    تصویر13:

    امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که فردی از خانه­ اش، به قصد زیارت امام حسین علیه السلام خارج می­ شود، از همانجا تا رسیدن به هدف، هفتصد فرشته او را همراهی می­ کنند. پس از اینکه او زیارت را انجام می­دهد، خدا کارهای بدی که تا آن موقع انجام داده و ازشون پشیمون شده را می­ بخشد.

    او باید از این فرصت طلایی استفاده کند و مراقب باشدکه دیگر کار بدی انجام ندهد تا پاک و پاکیزه بماند. آنگاه همان فرشتگان او را تا رسیدن به خانه ­اش همراهی می­ کنند و پس از خداحافظی از او، تا آخرین روز زندگی­ اش مدام امام حسین را زیارت می­ کنند و پاداش کار این فرشتگان برای آن شخص خواهد بود.

    تصویر14 و 15:

    (آداب زیارت) زیارت رفتن، مثل هر کار دیگری، راه و روشی داره. امامان ما به ما یاد داده ­اند که وقتی می­خواین به زیارت ما بیاین، تمیز باشید و لباس تمیز هم بپوشید. ما هر وقت به دیدن یه آدم مهم می­ریم، ادب و احترام خاصی در اون دیدار رعایت می­ کنیم.

    خب، چه کسی از پیامبر خدا و امامان خوب ما مهم­تر؟! به همین خاطر، خوبه با وضو وارد حرمشون بشیم، قبل از اینکه وارد بشیم، کفش­هامون رو دربیاریم، حواسمون به این باشه که مهمان اماممون هستیم و حواسمون پرت چیزهای دیگه نباشه.

    توی حرم به­ آرامی و با احترام راه بریم و ندویم، یا بازی نکنیم. وقتی جلوی ضریح یا قبر اماممون می­رسیم، رو به قبرشون بایستیم و باادب سلام کنیم، انگار که خودشون مقابل ما ایستاده ­اند و داریم بهشون سلام می­کنیم. بعد هم خوبه که اگر می­تونیم، عباراتی که مربوط به زیارت اون امام هست رو با ترجمه اش بخونیم و خیلی صحبت­ های غیرضروری نکنیم و حواسمون به خدای مهربون و به اماممون باشه و با امام زمانمون صحبت کنیم که ما آمده ­ایم خونه پدر یا پدربزرگ شما و از شما می­ خوایم که ما رو دعا کنید.

    تصویر16:

    (گرامی داشت زائر) بچه ­ها، یه چیز جالب! وقتی کسی از زیارت میاد، مثلا کسی که به زیارت مدینه رفته و هم پیامبر و هم 4 امام دیگر ما که در قبرستان بقیع، نزدیک حرم پیامبر دفن هستند و زیارت کرده، ما به دیدن او می­ریم، چون او آدم مهمی شده و پیامبر و امامانمون به او توجه کرده ­اند و دعاش کرده­ اند، به همین خاطر ما هم به دیدن او می­ریم تا هم از خاطرات قشنگش بشنویم و هم ما با این کارمون در ثواب زیارت او شریک بشیم.

    هیچ دیده ­اید که کسانی که مکه می­رن و خانه خدا رو زیارت می­کنن، وقتی برمی­گردن، دوستان و فامیلشون به دیدنشون می­رن؟ همین کار رو می­شه برای کسی که زیارت امامان رو انجام داده کرد. تازه خوبه آدم سوغاتی هم از اون آدم­ها بگیره!  شوخی کردم، ولی خب، خوبه آدم اگر موفق شد به زیارت بره، به عنوان یادگاری، یه سوغاتی­ های کوچیکی برای دوستان و فامیلش بگیره که بگه: من یادتون بودم. مثلا وقتی می­ره کربلا، براشون مهر یا تسبیح هدیه ببره.

    تصویر 17 و 18:

    (زیارت امام زمان) بچه ­ها! آیا به نظر شما، ما می­تونیم به زیارت امام زمانمون هم بریم؟ آخه ایشون که قبر و حرم ندارن! (منتظر پاسخ بچه­ ها باشید.) بله، می­ تونیم امام زمانمون رو زیارت کنیم. حرم امام زمان ما، توی قلب­های ماست.

    ما می­تونیم توی قلبمون، پنجره دلمون رو به سمت امام مهربونمون باز کنیم و با ایشون حرف بزنیم.

    خود ایشون به ما دعاها و زیارت­ هایی رو یاد داده ­اند و گفته ­اند که می­ تونید با خوندن اونها، با من حرف بزنید و خدا حرف­ های شما رو به من می­رسونه و جواب من رو هم به شما برمی­گردونه. برای این کار، خوبه مثل زیارت حرم­ ها، وضو بگیریم، دو رکعت نماز برای امام زمانمون بخونیم و رو به قبله بنشینیم و با اماممون توی دلمون حرف بزنیم و ازشون چیزهایی که می­خوایم رو درخواست کنیم که از خدا برامون دعا کنن. این کار خیلی شیرینه و هر کسی انجامش بده، شیرینیش رو درک می­کنه.

    تصویر 19:

    حالا با هم، همه رو به قبله بشیم و قلبمون رو به سمت کربلا و حرم امام حسین کنیم، و همراه کسانی که الآن برای زیارت ایشون به کربلا رفته ­اند، به ایشون سلام بدیم: السلامُ عَلَی الحسسَین، وَ عَلی عَلیِّ بنِ الحُسَین، وَ عَلی أولادِ الحُسَین، وَ عَلی أصحابِ الحُسَین. زیارت همه­ تون قبول باشه ان شاء الله!

    • اهداف:
    1. اهمیت دوست داشتن امام حسین (ع).
    2. آشنایی با ویژگی کرامت و آقایی امام حسین علیه السلام.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پروژکتور و بلندگو و لب تاپ و پرده نمایش و اتصال به اینترنت.
    • زمان : 15 دقیقه

    • اهداف:
    1. آشنایی با فرهنگ شعرسرایی و ادبیات فارسی در فضای دینی.
    2. آشنایی با حضرت رقیه (س).
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. هیجان در تن صدای مربی و رسا بودن صدا از ملزومات اجرای خوب می‌باشد.
    • زمان : 10-5 دقیقه

    یک لحظه ببند چشم خود را

    تا قصه­ای آشنا ببینی

    پایان قشنگ کربلا را

    از دختر کربلا ببینی

    پس خوب ببین که دختر آنجاست

    بالای سر پدر نشسته

    از لرزش شانه­هاش پیداست

    بُغضی که به حَنجَرش شکسته

    گفتی که چقدر کوچک است او

    افتاده به خاک از غم و درد

    ای کاش کسی می­آمد، او را

    از روی زمین، بلند می­کرد

    حالا تو ببین ادامه­اش را

    پایان قشنگ قصه اینجاست

    او نیز ادامه­ی حسین است

    دیدی که خودش چگونه برخاست؟

    برخاست به جنگ دشمنان رفت

    این بار خودش بدون بابا

    برخاست به دیگران بگوید

    فریاد بلند کربلا را

    زینب که بوده؟

    دختر زهرا

    بوده پرستار

    در دشت و صحرا

    زینب که بوده؟

    یار یتیمان

    اُسوه­ی صبر و

    مظهر ایمان

    زینب که بوده؟

    معنای یک زن

    آتش زده او

    بر قلب دشمن

    زینب که بوده؟

    برای جهان

    نوری خدائی

    نوری ز یزدان

    • اهداف:
    1. آموزش زیارت و پیوند با امام حسین علیه السلام از دور و آسان جلوه دادن آن.
    2. تمرین زیارت توسط فراگیران در منزل.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. پرینت عبارت السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ و دادن آن به فراگیران.

    کار در منزل زیارت از راه دور

    بچه‌ها دوست داشتین مام الان توی راه کربلا برای زیارت امام حسین (ع) بودیم؟ من که خیلی خیلی دوست داشتم! واقعا خوش به حال کسانی که تونستن به این زیارت برن. می­گم حالا اشکال نداره ما دوریم. به نظرم ما بتونیم با دلمون به این سفر بریم. کی حرف منو قبول داره که ما با دل هم می­تونیم به زیارت امام حسین (ع) بریم و زیارت ما هم قبول خواهدبود؟

    بچه‌ها! امام ششم ما: امام جعفر صادق (ع) به یکی‌ از شیعیان یاد دادن که چه جوری امام حسین رو از راه دور زیارت کنه. حالا ما هم می­تونیم به همون شکلی که امام صادق یاد دادند، از همین شهر خودمون، امام حسین رو زیارت کنیم و یاد مظلومیت ایشون باشیم و خدا هم ثواب زیادی بهمون بده. برای این کار باید به یه جای بلند، مثلا پشت بامِ خونتون، یا اگر نمی­شه، توی بالکن یا حتی حیاط بریم و رو به قبله بایستیم. بعد اول به سمت راست و بعد به سمت چپمون نگاه کنیم و بعدش سرمون رو به سمت آسمان کنیم و رو به کربلا بایستیم (که از این جا تقریبا رو به قبله می­شه) و بعد بگوییم: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یعنی: سلام بر شما ای امام حسین، سلام و رحمت و برکت­های خداوند بر شما باد! این کار به این سادگی مثل اینه که امام حسین (ع) رو در حرمشون زیارت کردیم. خب، حالا هم الآن این کار رو با هم یک بار انجام می­دیم و هم اینکه هر کدوممون سعی کنیم همین کار رو توی خونمون هر هفته یک بار و بهتره که شب جمعه باشه، انجام بدیم.

    • اهداف:
    1. نتیجه­ گیری مباحث و تکرار مطالب مهم برنامه.
    2. پیوند قلبی با حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام و دعا برای ایشان.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
    2. آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه­ ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان (عج).
    3. سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی هم زمان با تلاوت، نمایش داده شود.
    • زمان: 10 دقیقه

    خب دوستای عزیزم، این هم از برنامه اربعین امام حسین علیه السلام. امیدواریم مطالبی در این ارتباط یاد گرفته­باشین و بتونین به دیگران هم یاد بدین.

    ما با روز اربعین آشنا شدیم که اصلا چه روزی هست: 40 روز که از شهادت امام حسین (ع) گذشت و حضرت زینب و بقیه­ی کاروان، به کربلا برگشتند، اونها اونجا برای شهدا عزاداری کردند. و این که در اربعین هر سال شیعیان پای پیاده به زیارت امام حسین (ع) می­رن.

    ما به عظمت حضرت زینب (س) و ایمان قوی ایشون پی بردیم و فهمیدیم که وقتی ایشون در خطبه­هاشون فرمودن که در کربلا جز زیبایی ندیدن یعنی چی؟ یعنی این که تا وقتی که ما در راه رضای خداوند حرکت می­کنیم و آنچه که خدا دوست داره رو ما هم دوست داریم، این عین زیباییه و ما راضی به رضای خدا هستیم و همه چیز برای ما در این شرایط زیباست.

    ما توی این برنامه متوجه شدیم که خدای مهربون ما بعضی از آدم­ها رو اصلا دوست نداره و اونها رو لعنت کرده و حتی به ما هم گفته اونها رو لعنت کنیم و با اونها ارتباط نداشته­باشیم. اونها افرادی هستند که مردم رو از راه راست گمراه می­کنند و راه درست رو می پوشونن. اونها افرادی هستن که پیامبر و اهل بیت ایشون رو آزار و اذیت می­کنن. خداوند این افراد رو اصلا دوست نداره و عذاب همیشگی خدا شامل حال این افراد می­شه.

    بچه­ها، شاید برای همه ما جالب و هیجانی باشه که بدونیم مثلا الآن امام زمان ما کجا هستند؟ یکی از مواقعی که ما احتمال زیاد می­دیم امام زمان کجا هستند، روز اربعین هست. ایشون هم در این روز به زیارت جدشون امام حسین می­روند و درواقع صاحب عزا هستند و شیعیان که می­رن کربلا، مهمان امام زمان هستند. خوش به حال اونهایی که روز اربعین کربلا هستند و از این فضای نورانی استفاده می­کنن. خب حالا ما هم از راه دور سعی می­کنیم به اون فضا خودمون رو مرتبط کنیم و استفاده کنیم. چه جوری؟ با یاد اماممون و دعا براشون. پاشین که با هم دعای فرج رو بخونیم!

    • خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان

    بچه ها یادتون باشه که توی خونه روی این آیه­ی 57 سوره احزاب که درباره­ی کسانی بود که خدا اونها رو لعنت کرده، کار کنین و اگه خواستین حفظشون کنین و دفعه­ی بعد برام بخونین و چند تا چیزی که امروز یاد گرفتیم رو به من یادآوری کنین.