برنامهی اربعین سطح دو
موضوع کلی: اهمیت و ثواب زیارت امام حسین (ع) و امامان، آشنایی با برخی مفاهیم زیارت عاشورا، مفهوم لعن و برائت از دشمنان از دید قرآن
- اهداف:
- با توجه به عدم حضور همزمان بچه ها توصیه می شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده اند کاردستی و یا رنگ آمیزی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پرینت طرح پاپ آپ حرم
- مقوای نازک یا کاغذ ضخیم برای سطح بیرونی کارت
- چسب ماتیکی
- مداد رنگی
- زمان: 25 دقیقه
طرز تهیه ی کاردستی پاپ آپ حرم امام حسین (ع):
- پرینت طرح حرم (روی کاغذ زرد یا سفید)
- کاتر
- چسب ماتیکی
- مداد رنگی
- کاغذ کلفت یا مقوای نازک برای چسباندن طرح پاپ آپ بر روی آن.
– جمله ی زیر را نیز پرینت کرده در اختیار بچه ها قرار دهید تا در زیر حرم بچسبانند.
السلام علیک یا اباعبدالله
- اهداف:
- توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
- اهمیت آگاهی داشتن از معانی آیات قرآنی.
- آشنایی با مفهوم لعن بر مبنای آیات قرآن، و این که چرا ما دشمنان خدا و پیامبر و اهل بیتشون رو لعنت می کنیم.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- استفاده از عکس های مربوط به پیاده روی اربعین
- زمان: 20 دقیقه
سلام بچه ها! خوبین؟ خیلی خوش آمدین به جمع ما و ما امیدواریم که لحظات خوبی رو با هم داشته باشیم. لحظات خوب، یعنی وقتی که در کنار هم، طوری باشیم که میدونیم خدا دوست داره! چنین لحظاتی هم به ما احساس آرامش میده، و هم باعث نزدیک شدن ما به خدا و به پیامبر و امامانمون میشه که خیلی خوب و باارزشه!
اول برنامه مثل همیشه چند آیه از قرآن کریم رو می خونیم تا به یاد خدای مهربون باشیم و قلبهامون رو با کلام خدا روشن کنیم و از قرآن درسهای خوبی بگیریم.
در سوره احزاب آیه ۵۷ خداوند میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً
(ترجمه صرفا برای اطلاع مربی: آنها که خدا و پیامبرش را آزار مىدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکنندهاى آماده کرده است.)
خدای مهربون در این آیه می فرماید: از میون انسانها، بعضی آدمها بد هستند و با خدا و پیامبر خدا دشمن هستند و میخوان اونها را اذیت کنن. خدا چنین آدمهای بدی رو به سزای اعمالشون میرسونه و در جهان بعد از این دنیا، اونها رو در عذاب آتش دردناکش وارد میکنه.
این مطلب نشون میده که خدایی که اینقدر مهربونه که به همه بنده هاش این همه نعمت داده، اینقدر اون آدمها بد هستند و دشمن خوبی ها هستند، که خدا اونها را لعنت کرده، یعنی اونها را دوست نداره و از اونها بیزاره!
در سوره بقره آیه های 159 تا 161 هم درباره ی کسانی که لعنت خداوند و حتی مردم به اونها میرسه صحبت شده. در اونجا خداوند میفرماید: کسانی که با من و با پیامبرهای من به دشمنی میپردازن و راه درستی که ما به مردم نشون میدیم رو میپوشونن تا کسی از مردم نتونه نجات پیدا کنه و به بهشت بره، خدا و مردم این افراد بدکار رو لعنت میکنن و اونها از رحمت و مهربانی خدا دور میشن!
بچه ها! هیچ میدونین که پیامبرهای خدا و امامان ما چقدر در کاری که به عهده شون بوده، دچار زحمت و اذیت بعضی از آدمهای بد شدن؟! مثلا پیامبر ما که مهربونترین مرد دنیا بودند، با وجود اینکه به همه مهربونی میکردند، باز بعضی ها ایشون رو اذیت میکردن. مثلا وقتی داشتند توی کوچه راه میرفتن، روی سرشون سطل آشغال خالی میکردن! یا حتی بدتر از این، بعضی ها بودند که چند بار خواستند پیامبر رو بکشند، مثلا روی سرشون یه سنگ بزرگ بندازن که پیامبر کشته بشن، اما خدا به پیامبر خبر داد که از اونها دور بشن!
همین شرایط سخت، هم برای حضرت زهرا بود که ایشون رو شهید کردن، و هم برای حضرت علی که توی مسجد و هنگام نماز خوندن با شمشیر به ایشون حمله کردن! امام حسن مجتبی، امام دوم ما، اینقدر مظلوم بودند که اصلا یار و یاوری نداشتند، جز چند نفر خیلی کم! تازه وقتی معاویه نقشهای کشید و ایشون رو به شهادت رسوند، باز اینقدر مظلوم بودن که بعضی از مردم به دستور یکی از دشمنان خدا، جنازه امام مهربان ما رو تیربارون کردن، یعنی از هر طرف، با تیر و کمان به بدن امام حسن تیر پرتاب کردن!
یکی از دردناکترین حادثههای تاریخ، اتفاقات خیلی ناراحتکنندهای هست که برای امام حسین، خانواده و یارانشون افتاده. یزید که باباش یعنی معاویه دشمن امام حسن و حضرت علی بود و حتی پدر پدرش یعنی ابوسفیان، دشمن پیامبر بود و چند بار خواستهبود پیامبر رو شهید کنه اما خدا ایشون رو حفظ کردهبود، بله، این یزیدی که خدا لعنتش کنه، دستور داد که لشکرش آب رو روی امام حسین و زنها و بچههای کاروان امام حسین بستن تا همه از تشنگی بمیرن! بعد هم به بدترین شکل ممکن، امام حسین و خانواده و یارانشون رو شهید کردن! و زن و بچههاشون رو اسیر کردن و توی شهرها چرخوندن!
می بینید بچه ها: تاریخ شاهد بوده که گاهی اوقات یه آدمهای خیلی بدی به دنیا آمده اند و دوست داشتن که بقیه رو از بین ببرن! مثلا بعضی از پادشاه های بد که خونریز هستند و تعداد زیادی مردم بیگناه رو میکشن! توی خیلی از جنگها، حتی جنگهایی که متأسفانه همین الآن توی دنیا برقرار هست، بچه ها، پدرهاشون رو از دست میدن و این بچه های یتیم و پردرد، ناچار هستند با مادرشون و خواهر برادرهاشون، بدون اینکه پدر داشته باشند، زندگی کنن و به همین خاطر، پول کافی برای زندگیشون ندارن، از اون مهمتر، خود پدر عزیزشون، از این نعمت بزرگ محروم هستند! چه کسی این پدرها رو میکشه؟ بله، همون آدم های خیلی بد که خدا لعنتشون کرده!
خب، پس متوجه شدیم که ما نه تنها از دشمنان خدا و پیامبر خدا بیزار هستیم، بلکه اونها رو لعنت میکنیم، یعنی از خدا میخوایم که اونها در اجرای نقشه هاشون و کارهای خیلی بدی که برای نابودی انسان های خوب میکنند، ناتوان و ناموفق بشن. یکی از کسانی که خدا او رو لعنت کرده و ما هم او رو لعنت میکنیم، خود شیطون هست که باعث گمراهی مردم میشه و دوست داره همه رو از راه خدا دور کنه و فریب بده. خدایا شیطان رو لعنت کن و ما رو از شرش در امان نگه دار!
بچه ها، حواسمون باشه فقط که اینجا یه اشتباهی نکنیم! لعنت کردن، مخصوص دشمن های خداست، نه هر کسی که ما مثلا از دستش ناراحت میشیم. ما دوستان خوبی داریم، یا مردمی که دور و برمون زندگی میکنن، ممکنه کارهای بدی انجام بدن، یا کاری بکنن که ما دوست نداشته باشیم، در این صورت ما اجازه نداریم که اونها رو لعنت کنیم. ما میتونیم به اونها تذکر بدیم که کارتون خوب نیست، میتونیم دعاشون کنیم که خدا کمکشون کنه که گول شیطون رو نخورن، میتونیم حتی اگر خیلی از دست کسی ناراحت هستیم، ازش فاصله بگیریم، اما اجازه نداریم که کسی و خصوصا اگر مسلمون شیعهای باشه، لعنت کنیم!
خب، حالا که این مطالب رو درباره لعنت کردن یاد گرفتیم، خوبه بدونیم که ما از دشمنان خدا و پیامبر خدا (صلوات!)، حضرت فاطمه زهرا دختر پیامبر، و دشمنان امامانمون و حتی دشمنان شیعیان، بیزاریم و اونها رو لعنت می کنیم. مثلا در زیارت عاشورا که امروز باهاش بیشتر آشنا میشیم، ما یزید و پدرش معاویه و بقیه دشمنان امام حسین علیه السلام رو لعنت میکنیم و از خدا میخوایم که اونها رو در جهنم عذاب کنه و بهسزای اعمال بدشون برسونه تا حق مظلوم ها گرفته بشه.
- اهداف:
- آشنایی با ماجرای کاروان اهل بیت بعد از عاشورا تا بازگشت به مدینه.
- ایجاد حس بیزاری نسبت به یزید و یزیدیان.
- بیان ارزش زیارت امام حسین (ع).
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- بیان با هیجان داستان همراه با حرکت اندام ها
- زمان : 15-10 دقیقه
داستان کاروان اسیران کربلا
احمد از مدرسه برگشت خونه. به مامان و بابا سلام کرد و مستقیم رفت توی اتاقش. مامان و بابا نگاهی بهم کردن. این پسر، پسر همیشگی نبود. شاید اتفاقی براش افتاده؟
پدر احمد رفت دم اتاقش و در زد. صدای احمد از پشت در اومد: بفرمایید. پدر وارد اتاق شد و دید پسر ۱۰ سالهاش روی تخت زانوی غم بغل گرفته.
پدر رفت پهلوی او و روی تخت نشست و گفت: چی شده باباجان، مشکلی برات پیش آمده؟
احمد گفت: نه، ممنون بابا.
بابا گفت: ولی مثل همیشه سرحال نیستی؟
احمد گفت: چند روز دیگر تا اربعین مونده و امروز معلممون درباره اتفاقاتی که بعد از شهادت امام حسین علیه اسلام برای خانوادشون افتاد برامون حرف زدن. من خیلی ناراحت شدم.
پدر لبخندی زد و گفت: آره عزیزم! اتفاقاتی که برای خانواده امام حسین افتاد، خیلی تلخ و ناراحتکننده بود و البته خیلی هم در تاریخ مسلمونها تأثیر گذاشت.
احمد گفت: بابا میشه شما هم برام این ماجرا رو توضیح بدید تا بیشتر و بهتر بدونم؟
پدر روی تخت جابجا شد و گفت: روز یازدهم محرم، یعنی فردای عاشورا که جنگ تموم شده بود و امام حسین و یارانشون شهید شدهبودند، لشکر یزید، خانواده امام حسین رو به عنوان اسیر گرفتند. میدونی که: اسیر توی جنگ، یعنی کسانی که از طرف شکست خورده، زنده مونده اند رو دستگیر میکنن و با دستبند و زنجیر، اونها رو به هم می بندند و بعد، سپاهی که پیروز شده، اونها رو میبرن به شهر خودشون و ازشون به عنوان خدمتکار استفاده می کنن. یزید به لشکرش سفارش کرده بود که با این اسیرها به شکل خیلی بدی رفتار کنن، اونها رو بزنن، بهشون توهین کنن، اذیتشون کنن، و حتی جلوی چشم مردم، اونها رو نگه دارن تا اونها آبروشون بره!
خلاصه، خانواده پیامبر رو، یعنی بهترین آدمهای اون روز که باید بیشترین احترام رو پیش مردم میداشتن، سوار شتر کردن و با آزار و اذیت فراوان، اونها رو به شهر کوفه بردن. شهر کوفه، همون شهری بود که تا چند سال قبلترش، محل حکومت حضرت علی علیه السلام بود. خب، حضرت زینب هم که سرپرست این کاروان اسیرها بودن، دختر حضرت علی بودن و این خیلی براشون سخت بود که پیش مردم این شهر، این طوری باهاشون برخورد میشد!
احمد با ناراحتی گفت: آخه یعنی چی؟ اینها فرزندان پیامبر بودن! چرا باهاشون اینطوری برخورد کردن؟! آنوقت حضرت زینب هیچی بهشون نگفتن؟
پدر گفت: چرا پسرم! وقتی اسیران به بازار شهر کوفه رسیدن، حضرت زینب با دست اشاره کردن و همه ساکت شدند، بعد شروع کردن به صحبت کردن. اینقدر محکم و باصلابت، که مردم فکر کردن انگار حضرت علی علیه السلام دارند حرف میزنن. ایشون فرمودن:
ای مردم کوفه! ای اهل نیرنگ و فریب! هرگز نمیتوانید این لکه ننگ را از دامان خود پاک نمایید، چون شما نوه پیامبرتان را کشتید، کسی که سالار و سرور جوانان اهل بهشت بود…….
سخنرانی حضرت زینب سلام الله علیها باعث شد که مردم همه ساکت بشن و شروع به گریه بکنن. ابن زیاد یعنی حاکم کوفه که شاهد این صحبتها بود، برای اینکه وضع رو تغییر بده و حضرت زینب رو در نظر مردم کوچیک کنه گفت: خدای را شکر که شما رو رسوا نمود و مردان شما را کشت!
حضرت زینب با صدایی محکم و با نگاهی تحقیرآمیز به او پاسخ دادن: خدا را سپاس که ما را به وسیله پیامبرش گرامی داشت. این شخص دروغگو و بدکار است که رسوا میشود. و ما هر چه از جانب خدا دیدیم خیر بودهاست.
احمد گفت: بابا جان، تنها مرد باقیمانده از خاندان امام حسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام پسرشون بودن. چطور شد که ایشون رو نکشتند؟
پدر گفت: چرا عزیزم، چند بار خواستن اون حضرت رو بکشن ولی خداوند اجازه این کار رو بهشون نداد. میدونی چرا؟ برای اینکه امام سجاد، امام بعد از امام حسین بودند و خدا خواسته که همیشه یک امام برای مردم روی کره زمین باشه. مثلا در قصر، ابن زیاد یکدفعه نگاهش به امام سجاد افتاد و گفت: تو کیستی؟ حضرت فرمودند: من علی فرزند حسینم. ابن زیاد گفت: علی بن الحسین را که خدا کشت؟ امام فرمودند: او برادر دیگر من بود که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه خدا او را کشت. امام آیهای از قرآن تلاوت کردن. ابن زیاد عصبانی شد و گفت: چطور روی حرف من حرف میزنی؟! و دستور داد آن حضرت را نیز بکشند. حضرت زینب سلام الله علیها پسر برادرشون رو بغل کردند و فرمودند: این همه که از ما خاندان خون ریختی برای تو کافی نبود؟! به خدا قسم اگر بخواهی یادگار برادرم را بکشی، اول باید من را بکشی! و بدین ترتیب ابن زیاد از کشتن امام سجاد علیه السلام منصرف شد.
احمد از روی تخت بلند شد و آمد روبروی بابا و گفت: بابا جان! معلممون گفتن: بدترین جا برای خاندان رسول خدا و قافله اسیران، سوریه بوده. مگه اونجا چه اتفاقی افتاد؟
پدر آهی کشید و گفت: ابن زیاد دستور داد غل و زنجیر به پای اسیران بستند و اونها رو به شام که اسم الآنش همون کشور سوریه هست، فرستادن. توی شهرهای میان راه، هرکسی که میفهمید اینها خاندان پیامبر هستند، بهشدت ناراحت میشد و با سربازهایی که همراه این کاروان بودن خیلی بد برخورد میکرد که چرا دارین با خانواده رسول خدا این چنین رفتار می کنین؟! و بر یزید و ابن زیاد لعنت میفرستادن.
وقتی به شام رسیدن پشت دروازه شهر شام اونها رو نگه داشتن تا شهر رو چراغونی کنن و آذین ببندند. در محلههای مختلف شهر دستههای آوازهخوان و نوازنده راه انداختن انگار که دارن یه روز بزرگ رو جشن میگیرن! مردم شهر شام از شهر پیامبر اکرم مدینه خیلی دور بودن، برای همین هم خیلی از جریان این جنگ خبر نداشتن و فکر میکردن یه عده آدم بیدین بر ضد یزید قیام کردن و یزید اونها رو کشته؛ برای همین حسابی پایکوبی و شادی میکردن.
احمد گفت: بابا! خیلی ناراحتکننده است: فرزندان پیامبر خدا، خاندان وحی، کسانی که به گردن همه عالم حق دارند و بزرگتر و بلندمقامتر از اونها در عالم وجود نداره، به جای آدمهای بیدین معرفی شدنند. چقدر یزید آدم بد و ظالمی بود!
پدر گفت: بله عزیزم، خیلی سخت و دردناک بود. وقتی کاروان اسیران وارد شهر شام شدن، همه شروع کردن به هلهله و شادی. پیرمردی اومد نزدیک یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام و تکه نانی به اون داد. حضرت سجاد علیه السلام نان را گرفتن و به او پس دادن و فرمودند: صدقه بر ما خاندان حرام است. اون مرد تعجب کرد و گفت: مگه شما از کدون خانواده هستین؟! امام فرمودند: من نوه پیامبر اسلام حضرت محمد صلوات الله علیه هستم و اینها هم خاندان و ذریه آن حضرت! پیرمرد فریادی کشید و به مردم گفت: اینها خاندان پیامبرمون هستن!
احمد گفت: پس مردم شهر شام هم کمکم فهمیدن که یزید سرشون کلاه گذاشته و بهشون دروغ گفته!
پدر ادامه داد: بله عزیزم! در مجلس یزید حضرت زینب سلام الله علیها بهش فرمودن: ای یزید! اگر جد ما محمد مصطفی ما رو به این حالت ببینه و از تو بپرسه که عترت من رو چرا به این حال به این مجلس وارد کردی، چی جواب میدی؟
یزید وقتی این سخن رو شنید، دستور داد که غل و زنجیر رو از پای اون حضرت و بقیه باز کردن. در مجلس یزید امام سجاد و حضرت زینب سخنرانی کردن و ظلم و ستم اون رو برای مردم افشا کردن.
احمد پرسید: بابا! قافله اسرا چند روز تو شام موندن؟
پدر جواب داد: یه خرابهای بود نزدیک کاخ یزید که یزید، اهل بیت رو فرستاد اونجا و میخواست حسابی اونها رو خوار و حقیر کنه. ولی با رفتوآمدهای مردم و سخنرانیهای افشاگرانه امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها، نتونست اون طوری که میخواست از این فرصت استفاده کنه. یه شبی همسر یزید گفت: من برم این اسرا رو ببینم.
همسر یزید در سالهای اولیه زندگیش در شهر مدینه و زیر دست حضرت زینب سلام الله علیها تربیت شدهبود و خاندان وحی رو دوست داشت. یزید به اون اجازه داد. روی تخت روان قرارش دادن و بردنش به خرابهای که اسرا اونجا بودن. تا رسید به حضرت زینب، از حال و اوضاع اونها خیلی ناراحت شد و گفت: شما از کدوم شهر هستید؟
حضرت زینب فرمودند: از مدینه رسول خدا.
زن از تخت پایین اومد و روی زمین نشست. حضرت به او فرمودند: چرا از تخت پایین اومدی؟
گفت: به احترام شهر رسول الله. بعد رو به حضرت کرد و گفت: آیا در محله بنی هاشم گذر داشتهای؟
حضرت فرمودن: من در محله بنی هاشم بزرگ شدم.
زن مضطربانه گفت: تو را قسم میدهم تا به حال به خانه مولایم علی رفتهای و خانوم زینب را ملاقات کردهای؟
حضرت زینب سلام الله علیها با گریه فرمودند: حق داری زینب را نشناسی! من زینبم.
زن تا این سخن را شنید فریادی زد و گفت: اگر تو زینب هستی، پس حسین کجاست؟ شما هیچوقت از هم جدا نمیشدید!
حضرت زینب فرمودند: آن سری که سر در خانه یزید است، سر حسین علیه السلام است.
زن گریه کنان و شیون کنان پیش یزید برگشت و به او گفت: سر پسر پیامبر خدا را بر در خانه گذاشتی؟! و فریاد وا حسینا وا مظلوما وا غریبا سر داد، طوری که همه فرزندان و غلامان یزید بر علیه او شوریدند.
یزید هم حسابی دست و پای خودش رو گم کرد و به زنش گفت: برو اونها رو از خرابه ببر به یه جای بهتر.
زن اومد و زیر بغل حضرت زینب رو گرفت و گفت: ای کاش من کور میشدم و شما رو به این حال نمیدیدم. اهل بیت رو به خانهای برد و بعد فریاد زد: ای زنان مبادا دیگر خنده کنید، مبادا دیگر شادی کنید، اینها نامسلمان نیستند. اینها ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و علی مرتضی هستند و مجلس عزا برای امام حسین علیه السلام ترتیب داد.
احمد گفت: بعد یزید اجازه داد که اونها به شهر خودشون مدینه برگردند؟
بابا پاسخ داد: بله پسرم! بعد از این جریان یزید خیلی دست و پاش رو گم کرد، هی وانمود میکرد: من این کار رو نکردم و ابن زیاد کرد و از این حرفها. ولی دیگه همه فهمیدهبودن که یزید این کار رو کرده. اونم دید: اوضاع داره خیلی خراب میشه، دستور داد: با احترام خاندان نبوت رو به شهر مدینه برگردونن.
در وسط راه، کاروان به یه دوراهی رسید که یکی میرفت به سمت مدینه و یکی به سمت کربلا. اهل کاروان تصمیم گرفتند که برای زیارت قبر امام حسین و یارانشون به کربلا برن و خلاصه در روز اربعین، یعنی 40 روز بعد از شهادت امام حسین به کربلا رسیدند. باز مجلس عزا برپا شد و هر کسی بر سر قبر عزیزی که از دست دادهبود رفت و یاد خاطرات دردناک روز عاشورا کردن. این اولین زیارت روز اربعین بود که انجام شد و سالهای سال هست که شیعیان در این روز به زیارت امام حسین و شهیدان کربلا میرن. بعد کاروان دوباره راهش رو به سمت مدینه ادامه داد.
وقتی حضرت زینب سلام الله علیها و امام سجاد علیه السلام به شهر مدینه رسیدن، بیرون شهر چادر زدند و یکی از یارانشون رفت داخل شهر و خبر داد که قافله امام برگشتند. وقتی خبر رسیدن کاروان اهل بیت اون هم بدون امام حسین و بقیه مردان کاروان به گوش مردم مدینه رسید، همگی گریهکنان و شیونکنان به استقبال خاندان وحی رفتن و اونها رو با احترام وارد شهر مدینه کردن و همه مردم شهر شروع به عزاداری برای اون حضرت و یاران باوفاشون کردن.
احمد پیش پدرش نشست و گفت: خیلی داستان غمانگیزی بود بابا جون! من یه نتیجهای از وقایع بعد از شهادت امام حسین علیه السلام گرفتم. به نظر من اگر حضرت زینب سلام الله علیها نبودن مردم متوجه ظلم و ستم یزید نمیشدن. مردم نمیفهمیدن چه اتفاقی افتاده و حضرت زینب با سخنرانیهاشون تونستن راه امام حسین رو زنده نگهدارن و اجازه ندن خون اون حضرت پایمال بشه.
پدر دستش رو گذاشت پشت احمد و گفت: بله عزیزم! اگر امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب کبری نبودن، اگر سخنرانیها و افشاگریهای آنها نبود، اگر مبارزات و صبرهای اونها نبود، هیچوقت نهضت خونین کربلا این طور جاودانه باقی نمیموند و به نسلهای بعدی نمیرسید و شاید ما هم از این ماجرا باخبر نمیشدیم.
احمد آهی کشید و گفت: فردا قراره بمونیم مدرسه و نمازخونه مدرسه رو برای اربعین پارچه سیاه بزنیم، اجازه میدین؟
پدر با خوشرویی گفت: بله پسرم حتما. ما هم وظیفه داریم داستان شهادت امام حسین علیه السلام رو به بقیه بگیم و مجلس عزاشون رو برپا کنیم. حالا پاشو با هم بریم یه چایی بخوریم.
- اهداف:
- آشنایی با اربعین حسینی و آنچه به حضرت زینب (س) گذشت.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- بلندگو و پروژکتور یا صفحه ی نمایش.
- زمان : 4 دقیقه
- اهداف:
- آشنایی با مفهوم دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و برائت از آنها.
- آشنایی با مفهوم عبارت إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم وَ وَلیٌّ لِمَن والاکُم وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداکُم.
- آشنایی با صفت بخشش از گناه یا کار نادرست افراد پیرامونمان.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- دو بازیگر مادر و فرزند.
- یک قابلمه و یک ملاقه و قاشق.
- زمان: 20 دقیقه
نمایش دوستی با دوستان خدا
راوی: آن روز یک بعدازظهر سرد ولی آفتابی زمستان بود. علی تازه از مدرسه به خانه برگشته بود. وقتی علی به خانه رسید، مادرش در آشپزخانه مشغول هم زدن قابلمه ای بزرگ بود.
صحنه: آشپزخانه، که میتواند یک اتاق کوچک باشد.
علی (کمی اخم آلود، رو به مادر): سلام مامان، چی دارین می پزین؟
مادر: سلام پسرم، دارم شله زرد نذری برای امام حسین می پزم.
علی (کمی اخم هایش باز میشود): آخ جون! پس وقتی آماده شد، منم برای تزئين کردنشون کمکتون میکنم تا تو ثوابش شریک بشم، دیگه هنرمندم دیگه، چه میشه کرد!
مادر (با لبخند): ممنون پسرم، عالیه، خب، شما تعریف کن، چرا اخمات تو هم بود اومدی؟ اتفاقی افتاده؟
علی (دوباره اخم هایش توی هم میرود): راستش امروز تو مدرسه با رضا دعوام شد.
مادر (با تعجب): با رضا؟! ولی شما دوتا که با هم دوست بودین!
علی (با کمی عصبانیت): از امروز دیگه نیستیم!
مادر (با ناراحتی): آخه چرا؟! اصلا چی شد که دعواتون شد؟
علی: میدونی مامان، رضا همش خودش میخواد کاپیتان تیم فوتبالمون باشه. امروز دیگه نوبت من بود، ولی اون میخواست نوبت من رو هم بگیره، برای همین با هم دعوامون شد. اصلا رضا دیگه دوست من نیست!
مادر (دست از کار کشید و به علی نگاه کرد): علی جان، پسرم، من تا جایی که یادم میاد، تو همهاش از رضا تعریف میکردی، که بهترین بچه مدرسه است و با همه مهربونه و درسش خوبه و به دیگران کمک میکنه و خلاصه همهاش ازش خوبی میگفتی! چی شد یوهو این طوری شد؟ شاید این کار رضا دلیلی داشته؟
علی (با عصبانیت): نخیر مامان، شما چرا اصلا طرف رضا رو میگیرین؟ این کار رضا خیلی بد بوده و من هم دیگه باهاش دوست نیستم.
مامان (با مهربانی لبخند میزند): علی عزیزم، من که نمیخوام طرف رضا رو بگیرم، من فقط خواستم بگم شاید منظوری داشته. اصلا فکر کن منظوری هم نداشته و او اشتباه کرده، بازم با همچین پسر خوبی که مایه افتخاره و یه بچه مسلمون و شیعه درست و حسابیه، که هم متدینه و هم کارهاش خیلی خوبه، و هم توی کارهای دینی خیلی فعاله، درسته که تو قهر کنی؟! خب، آدمیزاده و جایز الخطا، همه ما خطا میکنیم، اینکه نباید باعث قهر کردن بینمون بشه! دوستی و دشمنی واقعی ما باید برای خدا باشه نه برای مسائل شخصی!
علی: من منظورتون رو نفهمیدم مامان، این دوستی و دشمنی برای خدا که گفتین یعنی چی؟
مادر (دوباره قابلمه را هم میزند): ببین پسرم، دوستی و دشمنی برای خدا یعنی اینکه ما کسانی رو دوست داشتهباشیم که دوست خدا باشند و کارهای خوب انجام بدن، و همین طور برعکس، یعنی کسانی که دشمن خدا هستن رو دوست نداشتهباشیم. خب؟
علی: خب، پس باید با دوستهای خدا دوست باشیم و با دشمنهای خدا هم دشمن.
مادر (با هیجان): آفرین! حالا یه سؤالی پیش میاد: چه کسایی دوست خدا هستن که ما بدونیم که خوبه باهاشون دوستی کنیم؟ و چه کسانی دشمن خدا هستند؟
علی (در حالت فکر کردن): فک کنم کسی که کارهای واجب رو انجام میده و کارهای حرام و گناه رو انجام نمیده دوست خداست و اگر اینطوری نباشه نه، درسته؟
مادر: راستش دوست خدا همین طوریه که گفتی، ولی دشمن خدا نه. هر کسی که کار بدی میکنه که نمیشه: دشمن خدا! خیلی از بندههای خدا، با وجود اینکه خدا رو دوست دارن، ولی گاهی پیش میاد که اشتباه میکنن، ولی این طوری که نمیشه گفت: دوست خدا نیستن یا دشمن خدا شدن!
علی: پس چه کسایی دشمن خدا هستن؟ این طوری که شما میگین: ما نمیتونیم به این راحتی کسی رو دشمن خدا بدونیم و باهاش دشمن بشیم.
مادر: بله پسر گلم، خدا به ما اجازه نداده که با دیدن کارهای آدمها بگیم: این بنده خدا، چه آدم خوبیه و خدا دوستش داره و اون بنده خدا، چه آدم بدیه و خدا دوستش نداره. چون فقط خداست که از دل آدمها و همهی کارهاشون خبر داره، نه ما. ما فقط میتونیم در مورد اون کارش نظر بدیم و مثلا بگیم: خب این کاری که ایشون کرد رو خدا دوست داشته یا نه!
علی: خب شما گفتین که ما خوبه که با کسانی که دوستان خدا هستن دوست باشیم. وقتی فقط دربارهی خوب و بد بودن کارهاشون میتونیم نظر بدیم چطوری باید دوست و دشمن خدا رو بشناسیم؟
مادر: بله درسته. ولی یه نشونههایی هم وجود داره. کسانی هستند که براشون خدا و پیامبر و اهل بیتشون خیلی مهمه و سعی میکنن به خاطر خدا و پیامبر خدا آدمهای خوبی باشن. سعی میکنن با کارهای خوبشون، آبروی شیعهها رو حفظ کنن و هر کی که میفهمه اینها دوستدار امام زمان هستن، چون خیلی اهل کار خوب هستن، این باعث میشه که به دین و ائمه علاقمندتر بشه. انگار یه جورایی میخوان یار امام زمان باشن.
علی: خب، کیا میشن دشمن خدا؟
مادر (یک همی در قابلمه میزند و میآید کنار علی مینشیند): ببین پسرم: خدای مهربون که ما رو آفریده، مهمترین چیزی که براش هست اینه که ما آدمها بدونیم چطوری باید خوب زندگی کنیم و آدمهای خوبی باشیم. برای همینم، دشمنهای خدا کسانی هستن که نمیخوان ما راه درستِ زندگی رو بشناسیم یا دوست ندارن که ما درست زندگیکنیم، همونطوری که خدا راضیه. بعضی وقتها هم کسانی بدون اینکه حواسشون خیلی جمع باشه، میشن کمککار شیطون و به گمراه شدن مردم کمک میکنن. به همین خاطر، خدا به ما گفته: مواظب باشیم که گول کسانی که ما رو گمراه میکنن و از راه خدا دور میکنن رو نخوریم.
علی (با علاقه گوش میدهد و با کنجکاوی میپرسد): مامان میشه یه مثال بزنین بگین مثلا کیا دوست خدا و دشمن خدا حساب میشن؟
مادر (با هیجان): چه سؤال خوبی پرسیدی علی جون! به نظر خودت کی؟
علی: مثلا به نظر من امامامون یا دوستاشون، دوستهای خدان چون هم آدمای خیلی خوبی بودن هم به ما یاد میدادن که چطوری باید خوب باشیم. درسته؟
مادر (به سمت قابلمه میرود و دوباره شروع به همزدن آن میکند و با رضایت میگوید): آفرین آره درسته. دقیقا همینطوره. حالا پس ما از چه کسایی باید دوری کنیم و چه کسایی دشمن خدا حساب میشن؟
علی: کسانی که دشمن امامهای ما بودن و اذیتشون کردن که همین الان هم همچین آدمایی هستن.
مادر (انگار که چیزی یادش افتاده، به سمت علی میآید): ببینم علی، یادت میاد اون روز که داشتیم با هم زیارت عاشورا میخوندیم؟
علی: بله، بله یادمه.
مادر: ما در زیارت عاشورا که مخصوص امام حسین (ع) هست میخونیم: إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم وَ وَلیٌّ لِمَن والاکُم وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداکُم. یعنی ما با هرکس که با ائمهی ما رفتار خوبی داره، باهاش در صلح و دوستی هستیم، و با هرکس که با اونها در جنگ و دشمنی است، در جنگیم و دشمن هستیم. دلیلش هم اینه که اونها هم فقط با دوستان خدا دوست هستند و با دشمنان خدا دشمن. اصلا واقعهی روز عاشورا برای همین رخ داد چون یزید که نمونهی یکی از دشمنان خدا بود و مردم رو به راه غلط میکشید از امام حسین (ع) خواستهبود که باهاش بیعت کنن و قبولش کنن. ولی امام حسین (ع) با این که به نفع خودشون و خانوادشون نبود که جلوی یزید و سپاهش بایستند، اما چون اونها دشمن خدا بودن، امام حسین (ع) به خاطر خدا جلوی اونها ایستادن و شهید شدن.
علی (در حال فکر کردن دور اطاق راه میرود و بعد میگوید): مامان، مممممم، مامان، حالا که دارم فکر میکنم، قبول دارم که شیطون گولم زده که اینطوری رفتار کردم. به هر صورت خوبه من با رضا دوست باشیم و خطاهای همدیگه رو ببخشیم.
مادر (با خنده): به، به، من مطمئنم که رضا هم خیلی زود از کارش پشیمون می شه و میاد ازت معذرت میخواد. خوب دیگه، شله زرد هم آماده شده، حاضری بریم بکشیم توی ظرفها و شما تزئینشون کنی آقای هنرمند؟!!
علی (با خوشحالی): بللللللله، بریم.
- اهداف:
- آشنایی بیشتر با اربعین حسینی.
- اهمیت زیارت امامان مخصوصا امام حسین (ع).
- آشنایی با آداب زیارت ائمه اطهار و مکان های مقدس.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پروژکتور یا وسیله ی پخش.
- زمان : 20 دقیقه
تصویر2:
(مناسبت اربعین) همون طور که میدونین، ما به مناسبت چهلمین روز شهادت امام حسین علیه السلام اینجا دور هم جمع شده ایم و یاد ایشون و خونواده شون هستیم. ما کلا در بعضی روزهای سال، یاد و خاطره بزرگان دینمون رو زنده نگه میداریم. برای شادی هاشون شادی می کنیم و برای ناراحتی هاشون هم ناراحت هستیم.
تصویر3:
اربعین هم که همون سالروز چهلمین روز شهادت امام حسین (ع) هست، یکی از این مناسبت هاست که شیعه ها دور هم جمع میشن و همدیگه رو ملاقات میکنن و یاد مظلومیت امامشون و اذیت و آزارهای خانواده شون میوفتن و این طوری خودشون رو به خدا نزدیک میکنن.
تصویر4 و 5:
(زیارت اربعین) بچه ها، یه چیز خیلی جالب! هیچ می دونستین که بزرگترین جمعیت مردم در کل دنیا کجا و کی دورهم جمع شده اند؟ مثلا توی زمان حج، که مردم برای اعمال حج واجب به زیارت خانه خدا میرن، جمعیت خیلی زیادی یک جا و در یک زمان جمع میشن، جمعیتی که هیچ جای دنیا اینقدر مردم درست در یک زمان و یک مکان جمع نشده اند.
تصویر6:
اما از این جمعیت بیشتر، هر سال در اربعین جمع میشن. هرسال نزدیک اربعین که میشه، مردم خیلی زیادی، یعنی چند برابر جمعیت حج، از جاهای مختلف دنیا خصوصا از شهرهای مختلف کشور عراق، به سمت کربلا حرکت میکنن تا اینکه روز اربعین به کربلا برسن و امام حسین رو زیارت کنن. خیلی از اونها، از راه های خیلی دور اما پیاده به این زیارت میان، تا به خدا نشون بدن که امام حسین رو دوست دارن و دوست دارن یار ایشون و دنبالهروی راه ایشون باشن.
تصویر7:
(معنی زیارت) بچه ها! هیچ می دونید زیارت یعنی چی؟ زیارت یعنی اینکه ما به دیدن کسی بریم و با این کارمون به او نشون بدیم که دوستش داریم. پیامبر و امامان ما از دنیا رفته اند، اما کسانی که در راه خدا از دنیا میرن یا شهید میشن، پیش خدا زنده هستن و متوجه کارهای ما میشن.
تصویر8 و 9 و 10 و 11:
مثلا کسانی که به زیارت قبر پیامبر در مدینه میرن، و اونجا به پیامبر سلام میکنن و برای ایشون دعا میکنن، خدا سلام و دعاشون رو به پیامبر میرسونه. همین طور کسانی که در شهر نجف برای زیارت حضرت علی میرن، یا در کربلا یا مشهد.
زیارت کردن امام ها، این معنی رو هم داره که ما بهشون داریم میگیم: ما شما رو دوست داریم و قبول داریم که شما نزد خدا جایگاه مهمی دارید و اگر شما چیزی از خدا بخواهید، خدا به احترام شما اون دعا رو قبول میکنه، و به همین خاطر ما درخواست هامون رو میایم به شما میگیم که شما از جانب ما از خدا بخواین.
تصویر12:
(ارزش زیارت) بچه ها! وقتی ما به زیارت امامانمون میریم، مثلا در سامرا قبر امام دهم حضرت هادی و امام یازدهم حضرت عسکری پدر امام زمانمون رو زیارت می کنیم، اونجا یه مسجدی هست که باوضو واردش میشیم و با احترام، با یاد اون امامان خوبمون و مقام بالاشون پیش خدا، شروع می کنیم به اونها سلام کردن و با اونها حرف زدن، چون می دونیم که اونها به خواست خدا متوجه حرف های ما میشن. این کار مثل این میمونه که ما رفته باشیم خونه اماممون و پیششون نشسته باشیم و با ایشون حرف بزنیم.
چه سعادت بزرگی! و ایشون که از بهترین بندگان خدا هستند، به ما جواب بدن و ما رو دعا کنن. به همین دلیل، زیارت رفتن باعث پاکی ما میشه و احساس خیلی خوبی پیدا می کنیم، درست مثل اینکه یه آرامش بزرگی پیدا کرده ایم. پیامبر خدا که درود خدا بر ایشان و خانوادهشون باشه تا همیشه، و همین طور امامانمون، خیلی به ما سفارش کردهاند که به زیارتشون بریم و گفته اند که این کار ثواب زیادی داره.
تصویر13:
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که فردی از خانه اش، به قصد زیارت امام حسین علیه السلام خارج می شود، از همانجا تا رسیدن به هدف، هفتصد فرشته او را همراهی می کنند. پس از اینکه او زیارت را انجام میدهد، خدا کارهای بدی که تا آن موقع انجام داده و ازشون پشیمون شده را می بخشد.
او باید از این فرصت طلایی استفاده کند و مراقب باشدکه دیگر کار بدی انجام ندهد تا پاک و پاکیزه بماند. آنگاه همان فرشتگان او را تا رسیدن به خانه اش همراهی می کنند و پس از خداحافظی از او، تا آخرین روز زندگی اش مدام امام حسین را زیارت می کنند و پاداش کار این فرشتگان برای آن شخص خواهد بود.
تصویر14 و 15:
(آداب زیارت) زیارت رفتن، مثل هر کار دیگری، راه و روشی داره. امامان ما به ما یاد داده اند که وقتی میخواین به زیارت ما بیاین، تمیز باشید و لباس تمیز هم بپوشید. ما هر وقت به دیدن یه آدم مهم میریم، ادب و احترام خاصی در اون دیدار رعایت می کنیم.
خب، چه کسی از پیامبر خدا و امامان خوب ما مهمتر؟! به همین خاطر، خوبه با وضو وارد حرمشون بشیم، قبل از اینکه وارد بشیم، کفشهامون رو دربیاریم، حواسمون به این باشه که مهمان اماممون هستیم و حواسمون پرت چیزهای دیگه نباشه.
توی حرم به آرامی و با احترام راه بریم و ندویم، یا بازی نکنیم. وقتی جلوی ضریح یا قبر اماممون میرسیم، رو به قبرشون بایستیم و باادب سلام کنیم، انگار که خودشون مقابل ما ایستاده اند و داریم بهشون سلام میکنیم. بعد هم خوبه که اگر میتونیم، عباراتی که مربوط به زیارت اون امام هست رو با ترجمه اش بخونیم و خیلی صحبت های غیرضروری نکنیم و حواسمون به خدای مهربون و به اماممون باشه و با امام زمانمون صحبت کنیم که ما آمده ایم خونه پدر یا پدربزرگ شما و از شما می خوایم که ما رو دعا کنید.
تصویر16:
(گرامی داشت زائر) بچه ها، یه چیز جالب! وقتی کسی از زیارت میاد، مثلا کسی که به زیارت مدینه رفته و هم پیامبر و هم 4 امام دیگر ما که در قبرستان بقیع، نزدیک حرم پیامبر دفن هستند و زیارت کرده، ما به دیدن او میریم، چون او آدم مهمی شده و پیامبر و امامانمون به او توجه کرده اند و دعاش کرده اند، به همین خاطر ما هم به دیدن او میریم تا هم از خاطرات قشنگش بشنویم و هم ما با این کارمون در ثواب زیارت او شریک بشیم.
هیچ دیده اید که کسانی که مکه میرن و خانه خدا رو زیارت میکنن، وقتی برمیگردن، دوستان و فامیلشون به دیدنشون میرن؟ همین کار رو میشه برای کسی که زیارت امامان رو انجام داده کرد. تازه خوبه آدم سوغاتی هم از اون آدمها بگیره! شوخی کردم، ولی خب، خوبه آدم اگر موفق شد به زیارت بره، به عنوان یادگاری، یه سوغاتی های کوچیکی برای دوستان و فامیلش بگیره که بگه: من یادتون بودم. مثلا وقتی میره کربلا، براشون مهر یا تسبیح هدیه ببره.
تصویر 17 و 18:
(زیارت امام زمان) بچه ها! آیا به نظر شما، ما میتونیم به زیارت امام زمانمون هم بریم؟ آخه ایشون که قبر و حرم ندارن! (منتظر پاسخ بچه ها باشید.) بله، می تونیم امام زمانمون رو زیارت کنیم. حرم امام زمان ما، توی قلبهای ماست.
ما میتونیم توی قلبمون، پنجره دلمون رو به سمت امام مهربونمون باز کنیم و با ایشون حرف بزنیم.
خود ایشون به ما دعاها و زیارت هایی رو یاد داده اند و گفته اند که می تونید با خوندن اونها، با من حرف بزنید و خدا حرف های شما رو به من میرسونه و جواب من رو هم به شما برمیگردونه. برای این کار، خوبه مثل زیارت حرم ها، وضو بگیریم، دو رکعت نماز برای امام زمانمون بخونیم و رو به قبله بنشینیم و با اماممون توی دلمون حرف بزنیم و ازشون چیزهایی که میخوایم رو درخواست کنیم که از خدا برامون دعا کنن. این کار خیلی شیرینه و هر کسی انجامش بده، شیرینیش رو درک میکنه.
تصویر 19:
حالا با هم، همه رو به قبله بشیم و قلبمون رو به سمت کربلا و حرم امام حسین کنیم، و همراه کسانی که الآن برای زیارت ایشون به کربلا رفته اند، به ایشون سلام بدیم: السلامُ عَلَی الحسسَین، وَ عَلی عَلیِّ بنِ الحُسَین، وَ عَلی أولادِ الحُسَین، وَ عَلی أصحابِ الحُسَین. زیارت همه تون قبول باشه ان شاء الله!
- اهداف:
- اهمیت دوست داشتن امام حسین (ع).
- آشنایی با ویژگی کرامت و آقایی امام حسین علیه السلام.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پروژکتور و بلندگو و لب تاپ و پرده نمایش و اتصال به اینترنت.
- زمان : 15 دقیقه
انیمیشن دوستدار امام حسین (ع)
انیمیشن محبت امام حسین (ع) به غلام خود به دلیل کار نیک و دل پاک او
- اهداف:
- آشنایی با فرهنگ شعرسرایی و ادبیات فارسی در فضای دینی.
- آشنایی با حضرت رقیه (س).
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- هیجان در تن صدای مربی و رسا بودن صدا از ملزومات اجرای خوب میباشد.
- زمان : 10-5 دقیقه
یک لحظه ببند چشم خود را
تا قصهای آشنا ببینی
پایان قشنگ کربلا را
از دختر کربلا ببینی
پس خوب ببین که دختر آنجاست
بالای سر پدر نشسته
از لرزش شانههاش پیداست
بُغضی که به حَنجَرش شکسته
گفتی که چقدر کوچک است او
افتاده به خاک از غم و درد
ای کاش کسی میآمد، او را
از روی زمین، بلند میکرد
حالا تو ببین ادامهاش را
پایان قشنگ قصه اینجاست
او نیز ادامهی حسین است
دیدی که خودش چگونه برخاست؟
برخاست به جنگ دشمنان رفت
این بار خودش بدون بابا
برخاست به دیگران بگوید
فریاد بلند کربلا را
زینب که بوده؟
دختر زهرا
بوده پرستار
در دشت و صحرا
زینب که بوده؟
یار یتیمان
اُسوهی صبر و
مظهر ایمان
زینب که بوده؟
معنای یک زن
آتش زده او
بر قلب دشمن
زینب که بوده؟
برای جهان
نوری خدائی
نوری ز یزدان
- اهداف:
- آموزش زیارت و پیوند با امام حسین علیه السلام از دور و آسان جلوه دادن آن.
- تمرین زیارت توسط فراگیران در منزل.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پرینت عبارت السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ و دادن آن به فراگیران.
کار در منزل زیارت از راه دور
بچهها دوست داشتین مام الان توی راه کربلا برای زیارت امام حسین (ع) بودیم؟ من که خیلی خیلی دوست داشتم! واقعا خوش به حال کسانی که تونستن به این زیارت برن. میگم حالا اشکال نداره ما دوریم. به نظرم ما بتونیم با دلمون به این سفر بریم. کی حرف منو قبول داره که ما با دل هم میتونیم به زیارت امام حسین (ع) بریم و زیارت ما هم قبول خواهدبود؟
بچهها! امام ششم ما: امام جعفر صادق (ع) به یکی از شیعیان یاد دادن که چه جوری امام حسین رو از راه دور زیارت کنه. حالا ما هم میتونیم به همون شکلی که امام صادق یاد دادند، از همین شهر خودمون، امام حسین رو زیارت کنیم و یاد مظلومیت ایشون باشیم و خدا هم ثواب زیادی بهمون بده. برای این کار باید به یه جای بلند، مثلا پشت بامِ خونتون، یا اگر نمیشه، توی بالکن یا حتی حیاط بریم و رو به قبله بایستیم. بعد اول به سمت راست و بعد به سمت چپمون نگاه کنیم و بعدش سرمون رو به سمت آسمان کنیم و رو به کربلا بایستیم (که از این جا تقریبا رو به قبله میشه) و بعد بگوییم: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یعنی: سلام بر شما ای امام حسین، سلام و رحمت و برکتهای خداوند بر شما باد! این کار به این سادگی مثل اینه که امام حسین (ع) رو در حرمشون زیارت کردیم. خب، حالا هم الآن این کار رو با هم یک بار انجام میدیم و هم اینکه هر کدوممون سعی کنیم همین کار رو توی خونمون هر هفته یک بار و بهتره که شب جمعه باشه، انجام بدیم.
- اهداف:
- نتیجه گیری مباحث و تکرار مطالب مهم برنامه.
- پیوند قلبی با حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام و دعا برای ایشان.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
- آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان (عج).
- سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی هم زمان با تلاوت، نمایش داده شود.
- زمان: 10 دقیقه
خب دوستای عزیزم، این هم از برنامه اربعین امام حسین علیه السلام. امیدواریم مطالبی در این ارتباط یاد گرفتهباشین و بتونین به دیگران هم یاد بدین.
ما با روز اربعین آشنا شدیم که اصلا چه روزی هست: 40 روز که از شهادت امام حسین (ع) گذشت و حضرت زینب و بقیهی کاروان، به کربلا برگشتند، اونها اونجا برای شهدا عزاداری کردند. و این که در اربعین هر سال شیعیان پای پیاده به زیارت امام حسین (ع) میرن.
ما به عظمت حضرت زینب (س) و ایمان قوی ایشون پی بردیم و فهمیدیم که وقتی ایشون در خطبههاشون فرمودن که در کربلا جز زیبایی ندیدن یعنی چی؟ یعنی این که تا وقتی که ما در راه رضای خداوند حرکت میکنیم و آنچه که خدا دوست داره رو ما هم دوست داریم، این عین زیباییه و ما راضی به رضای خدا هستیم و همه چیز برای ما در این شرایط زیباست.
ما توی این برنامه متوجه شدیم که خدای مهربون ما بعضی از آدمها رو اصلا دوست نداره و اونها رو لعنت کرده و حتی به ما هم گفته اونها رو لعنت کنیم و با اونها ارتباط نداشتهباشیم. اونها افرادی هستند که مردم رو از راه راست گمراه میکنند و راه درست رو می پوشونن. اونها افرادی هستن که پیامبر و اهل بیت ایشون رو آزار و اذیت میکنن. خداوند این افراد رو اصلا دوست نداره و عذاب همیشگی خدا شامل حال این افراد میشه.
بچهها، شاید برای همه ما جالب و هیجانی باشه که بدونیم مثلا الآن امام زمان ما کجا هستند؟ یکی از مواقعی که ما احتمال زیاد میدیم امام زمان کجا هستند، روز اربعین هست. ایشون هم در این روز به زیارت جدشون امام حسین میروند و درواقع صاحب عزا هستند و شیعیان که میرن کربلا، مهمان امام زمان هستند. خوش به حال اونهایی که روز اربعین کربلا هستند و از این فضای نورانی استفاده میکنن. خب حالا ما هم از راه دور سعی میکنیم به اون فضا خودمون رو مرتبط کنیم و استفاده کنیم. چه جوری؟ با یاد اماممون و دعا براشون. پاشین که با هم دعای فرج رو بخونیم!
- خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان
بچه ها یادتون باشه که توی خونه روی این آیهی 57 سوره احزاب که دربارهی کسانی بود که خدا اونها رو لعنت کرده، کار کنین و اگه خواستین حفظشون کنین و دفعهی بعد برام بخونین و چند تا چیزی که امروز یاد گرفتیم رو به من یادآوری کنین.