برنامه­‌ی مبعث سطح یک

موضوع کلی: آشنایی با مبعث رسول اکرم (ص) – معنای نبوت، اوصاف پیامبر: رعایت نوبت – امانت داری – خودخواه نبودن – اسراف نکردن، اهمیت و جایگاه معلم

    • اهداف:
    1. با توجه به عدم حضور بچه ها در یک زمان توصیه می­ شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده ­اند کاردستی و یا نقاشی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
    2. بیان رویکرد مهربانی پیامبر (ص) نسبت به کودکان
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. کاغذ رنگی
    2. چسب اکلیلی
    3. مقوای ضخیم
    4. چسب ماتیکی
    5. لب تاپ
    6. بلندگو
    7. اینترنت
    • زمان: 25 دقیقه

    سرود برای پخش هم‌زمان با انجام کاردستی:

    http://www.hodhodfarsi.tv/play_movie.php?montajatmove_id=1397

    تصاویر مرتبط با قسمت های مختلف کلاژ را بر رو کاغذهای رنگی مختلف پرینت گرفته و قیچی کنید یا اگر بچه ها می توانند و زمان بندی اجازه می دهد برای قیچی کردن در اختیار خودشان قرار دهید.

    از تصویر اصلی بر روی کاغذ سفید پرینت بگیرید.

    قسمت های مختلف کلاژ را به ترتیب بر روی تصویر اصلی بچسبانید. این کار را از عقب به جلو انجام دهید. یعنی ابتدا قطعاتی که دورتر و زیرتر هستند بچسبانید و به ترتیب به سمت لایه های بیرونی حرکت کنید. در صورت نیاز بعضی از لباس ها را رنگ امیزی کنید. برای نشان دادن نورانیت چهره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از چسب اکلیلی استفاده نمایید. [1]

    [1]  در صورت کمبود زمان و امکانات، از شرکت کنندگان بخواهید تصویر را رنگ آمیزی کنند، سپس آن را بر روی یک مقوای ضخیم بچسبانید و دور آن را تزیین کنید.

    مقوایی ضخیم متناسب با ابعاد تصویر تهیه کنید. در صورت تمایل آن را رنگ امیزی کنید. می توانید با چسباندن کاغذ رنگی و یا پارچه و روبان آن را تزیین کنید.

    تصاویر مربوطه:

    • اهداف:
    1. توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
    2. شناختن بیشتر پیامبر اکرم (ص) و داستان برگزیده شدن ایشان برای رسالت
    3. آشنایی با شرایط دوران جاهلیت
    4. آشنایی و شناخت کتاب آسمانی قرآن به عنوان عامل هدایت انسان‌ها
    5. آشنایی با سوره‌ی حمد و معنی آن
    6. اهمیت دنباله ­روی پیامبر (س) و امامان بودن.
    • زمان : 10 دقیقه

    سلام بچه‌ها خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ خیلی خوش اومدین به جشن ما! بچه‌ها! ما خیلی خوشحالیم که امروز با شماییم و می‌خوایم خوش بگذرونیم. بذارین قبل از هر چیزی جشنمون رو با نام و یاد خدا و خوندن یه سوره‌ی زیبا شروع کنیم. نظرتون چیه سوره‌ی حمد رو با هم بخونیم؟ اگه کسی هست که این سوره رو کامل بلد نیست اصلا اشکال نداره و سعی کنه با بقیه تکرار کنه و آروم بخونه.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۱﴾                      به نام خداوند رحمتگر مهربان (۱)

    الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾                        ستايش خدايى را كه پروردگار جهانيان (۲)

    الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ﴿۳﴾                                  رحمتگر مهربان (۳)

    مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿۴﴾                                 [و] خداوند روز جزاست (۴)

    إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿۵﴾                    [بار الها] تنها تو را مى‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏ جوييم

    اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾                     ما را به راه راست هدايت فرما (۶)

    صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ﴿۷﴾

    راه آنان كه گرامى‏شان داشته ‏اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان (۷)

    بچه ها کسی می­دونه تو این سوره ما داریم چی می­ گیم و معنی این سوره چی هست؟

    ما توی این سوره خدای مهربون رو شکر می­ کنیم و می­گیم که خدایا ما فقط تو رو عبادت و اطاعت می­ کنیم و نه هیچ کس دیگه­ ای رو. و از خدا می­ خوایم که ما رو به راه بنده­ های خوبش مثل پیامبر عزیزمون و اهل بیت و خانواده­ ی عزیزش یعنی امامانمون هدایت بکنه که راه اشتباه نریم.

    ان شاءالله همه­ ی ما حالا که بهتر معنی این سوره رو می­دونیم سعی کنیم که توی زندگیمون ازش استفاده کنیم. یعنی چی؟ یعنی این که بدونیم راه درست زندگی رو پیامبر عزیزمون و جانشینانشون یعنی امامان عزیزمون به ما نشون می­دن، پس دنبال حرف­هاشون باشیم و سعی کنیم تو زندگی ازشون استفاده کنیم.

    یعنی اگه بهمون می­گن خوش­اخلاق باشیم، یا همیشه راست بگیم یا مثلا اگه کسی بهمون چیزی امانت داد یا حرفی زد امانت­دار خوبی باشیم و مواظب اون چیزی که به ما داده باشیم و حرفش رو به کسی نگیم، یا مثلا اگه به ما می­گن مهربون باشیم و به همه کمک کنیم، حتما حتما به حرفاشون گوش بدیم.

    حالا بچه­ هایی که سوره ­ی حمد رو بلد نبودن هم می­تونین تا دفعه ­ی بعدی که ما همدیگر رو می­ بینیم این سوره رو حفظ کنن و برای من بخونن و معنیش رو هممون به خاطرمون بسپاریم. بچه­ ها کی می­دونه امروز چه روزیه و اصلا چرا ما اومدیم اینجا و دور هم جمع شدیم و می­خوایم جشن بگیریم و شاد باشیم؟ بله درست گفتین امروز روز عید مبعثه بچه ­ها.

    کسی می­دونه حالا چرا ما می­گیم عید مبعث، چرا عیده؟ چرا خوشحالیم، مگه چه اتفاقی توی همچین روزی افتاده بوده که ما هر سال این روز رو جشن می­گیریم؟ بله آفرین چیزای خوبی می­ دونین و اطلاعاتتون درباره­ ی دینتون بالاس خیلی خوبه که ما علممون درباره­ ی چیزایی که مهمن بالا باشه و خیلی چیزا رو بدونیم و نگیم که نمی­دونیم!

    الانم سعی می­ کنیم علممون رو بالاتر ببریم و بیشتر بدونیم که اولا عشقمون به دینمون و خدای مهربونمون بیشتر بشه و بدونیم که چه خدای مهربونی داریم و بهمون چه لطف ­هایی کرده و هم این که بتونیم به بقیه هم بگیم که می­دونیم، و به اون­ها هم بگیم تا بدونن.

    خب حالا منم براتون یه کوچولو بگم که امروز روزیه که خدای مهربون ما برای ما آدم ­ها یه انسان خیلی خیلی مهربون و خوش اخلاق انتخاب کرده تا برای ما معلمی کنه و ما رو به عنوان شاگرداش قبول کنه.

    اگه فرض کنیم این دنیا مثل یه مدرسه یا کلاس می­مونه که ما قرار توش بزرگ بشیم و رشد کنیم و به هم توی این دنیا هم دنیای بعدش بچه زرنگ کلاس باشیم و خوب از کلاسمون استفاده کنیم، احتیاج به یه معلم خوب هم داریم که همه چیز رو خوب بدونه و با اخلاق خوبش بتونه به ما یاد بده.

    خب کی توی دنیا بهتر و خوش اخلاق­تر از پیامبر عزیز ماست؟! معلومه، هیچ کس! پس خدای مهربون هم حضرت محمد (ص) رو به عنوان معلم و پیامبر و راهنمای آدم­ها انتخاب کرد و از آدما خواست که اگه دوست دارن راه درست رو توی زندگی برن و دوست دارن که اون­ها هم جزو بهترین آدمای روی زمین باشن، باید به حرفای پیامبر گوش بدن و کارهایی که ایشون می­کنه رو انجام بدن و خلاصه سعی کنن از معلمشون خوب خوب چیز یاد بگیرن.

    چون این معلم خوب ما فقط کارهایی رو انجام می­ده و چیزهایی می­گه که خدای مهربون ازشون خواسته، خدایی که ما رو آفریده و از هر کسی بهتر می­دونه چی برای ما خوبه و چی برامون بده و چه معلمی از همه بهتره. خب حالا عیدتون مبارککککک. ما امروز رو به خاطر این که خدای مهربون برامون معلم به این خوبی فرستاده جشن می­گیریم و شادیم و شکرش می­ کنیم و چون اگه پیامبر عزیز ما نبود ما هم معلوم نبود چه اخلاقایی داشتیم و نمی­ دونستیم می­خوایم تو زندگی چی کار کنیم که از همه کار بهتر باشه.

    • اهداف:
    1. آشنایی با دوران جاهلیت و مبعث رسول اکرم (ص) و صفت امانت داری ایشان.
    2. آشنایی با معنای نبوت.
    • زمان: 10 دقیقه

    داستان مبعث پیامبر اکرم (ص)

    در روزگارهای دور، مردمانی زندگی می‌کردند که با هم دوست نبودن و همدیگر رو اذیت می‌کردن. برای اون‌ها ظلم کردن و اذیت کردن به ضعیف‌ترا ارزش بود و هر کی که قوی‌تر بود و بیشتر زور می‌گفت موفق‌تر بود.

    بچه‌ها، تازه برای اون آدما حتی تمیزی هم چیز خوبی نبود و خودشون و شهرشون هم کثیف بود. و غذاهای کثیف و بدی می‌خوردن. خلاصه که دیگه خودشونم از این وضع بدشون خسته شده بودن. مخصوصا دخترا و خانوما، چون مردها خیلی بهشون ظلم می‌کردن و حقشون رو می‌خوردن.

    تا این‌که خدای مهربون که بنده‌هاش رو همین طور به حال خودشون ول نکرده بود و حواسش بهشون بود، برای بهتر شدن وضع اون آدما و نشون دادن راه درست زندگی کردن، یه لطف بزرگی به اون­ها کرد. بین اون همه آدم بد و نادون و بداخلاق، یه پسر جوان خیلی خوب بود که خدای مهربون رو می‌پرستید و مجسمه‌هایی که آدما ساخته بودن رو خدا نمی‌دونست.

    اون جوان خیلی خوب و مهربون رو همه‌ی مردم دوست داشتن و دوست داشتن همه مثل اون بودن ولی انقد کارای بد کرده بودن که نمی‌دونستن چه‌جوری باید مثل اون بشن. اون جوان کم کم بزرگ می­شد و اعتماد مردم نسبت بهش بیشتر می­شد.

    حالا دیگه اون جوان تنها امانت دار شهر شده بود و حتی آدمای بزرگ و معروف شهر چیزای مهم و گرون قیمتشون رو به او به امانت می‌ذاشتن و مطمئن بودن هیچی ازشون کم نمی‌شه و اون جوان خوش اخلاق و امانت دار همه چیز رو سالم بهشون پس می ده. این بود که خدای مهربون اون جوان مهربون و امانت دار رو انتخاب کرد تا معلم مردم بشه و راه درست زندگی کردن رو به مردم نشون بده.

    اون شب عزیزی که خدای مهربون فرشته‌ی عزیزش یعنی جبرئیل رو فرستاد تا این پیغام مهم رو به اون جوان که دیگه مردی شده بود، بده رو ما جشن می‌گیریم و اسم این عید، عید بزرگ مبعثه. کسی چه می­دونه؟ شاید اگه در روز عید مبعث خدای مهربون اون جوان رو انتخاب نمی­ کرد تا به مردم کارهای خوب و اخلاق خوب یاد بده، مهربونی از بین مردم کاملا می­رفت و خوش اخلاقی و خوب بودن گم می­شدن!

    بچه‌های نازنین! بعد از روز مبعث و بعد از این که مردم اون زمان به حرفای اون پیامبر بزرگ گوش دادن و به اون‌ها عمل کردن، دیگه شهرشون مثل قبل نبود و آدما اونقدر همدیگه رو اذیت نمی‌کردن و کثیف و بی­ادب نبودن. دیگه برای اونا زورگویی ارزش نبود و برعکس، کمک کردن به همدیگه و عبادت خدای مهربون و مهربونی کردن رو دوست داشتند.

    حالا کی می‌دونه اسم اون جوان مهربون و امانت­دار چی بوده و ایشون پیامبر و معلم کیا هستن؟

    آفرین، حضرت محمد (ص) که در کودکی و نوجوانی به محمد امین مشهور بود. در اون شب بزرگ، خدا قرآن که کتاب آسمونی ماست رو به پیامبر داد. پس پیامبر ما شد معلم مردم و کتاب اون کلاس هم شده قرآن. پیامبر مهربون ما به وسیله‌ی قرآن، راه درست زندگی کردن رو به اون آدما و همه‌ی آدمایی که بعد از اون موقع تا الان به دنیا اومده­ اند، نشون دادن.

    حضرت محمد (ص) برای هدایت مردمِ اون زمان خیلی خیلی تلاش کردن و اذیت شدن ولی به خاطر عشقی که به خدا و مردم یعنی بنده‌های خدا داشتن هیچ وقت ناامید نشدن.

    پس خدا رو شکر کنیم به خاطر این لطف بزرگش به ما! داشتن معلم و راهنما، اونم معلمی مثل پیامبر عزیزمون که راه درست زندگی کردن و رفتار کردن رو به ما نشون می­دن، واقعا نعمت بزرگیه که باید به خاطرش از خدا تشکر کنیم و ازش خوب استفاده کنیم.

    خب بچه‌ها حالا می‌خوایم با هم یه نمایش قشنگ رو ببینیم که دوستامون زحمتش رو کشیدن. فقط خوب دقت کنین که بعدش اگه سؤالی کردیم خوب بتونین جواب بدین.

    • اهداف:
    1. آشنایی با صفت بخشش و مهربانی پیامبر (ص) در حق دیگران.
    • مواد لازم/شیوه اجرا:
    1. پروژکتور و بلندگو
    2. محل مناسب برای نمایش دادن انیمیشن
    3. اینترنت
    • زمان: 6 دقیقه

    انیمیشن سکه‌ی با برکت

    http://film.tebyan.net/film/118257

    • اهداف:
    1. افزایش جذابیت جشن
    2. انجام فعالیت تحرکی در بچه‌ها
    3. افزایش دقت و عکس العمل بچه‌ها
    • مواد لازم/شیوه اجرا:
    1. هیجان در تن صدای مربی و رسا بودن صدا از ملزومات اجرای خوب این بازی می‌باشد.
    • زمان: 10 دقیقه

    بازی انجام برعکس کارها

    مربی‌ به صورت نامنظم، تکراری، سریع و با هیجان از بچه‌ها می‌خواهد بنشینند یا بلند شوند. هم چنین می‌توان از آن­ها خواست عکس کلمه‌ای که می ­شنوند عمل کنند. مثلا با شنیدن بشین، بلند شوند، یا نگاه کن، چشمانشان را ببندند یا با شنیدن: بخند، اخم کنند و … در مواردی که بچه‌ها بالای سه سال هستند، بازی بر عکس جذاب­تر خواهد بود.

    • اهداف:
    1. آشنایی با اهمیت و جایگاه معلم
    2. آشنایی با پیامبر اکرم (ص) به عنوان مربی برگزیده از طرف خداوند و روش و وظیفه‌ی ایشان برای بیدار کردن مردم.
    3. یادآوری اهمیت احسان و نیکی کردن و مهربان بودن با دیگران و ارزش این کار.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. بازیگران بچه‌های کلاس می‌توانند بیشتر باشند و از بچه‌های سطوح بالاتر استفاده شود.
    2. بهتر است معلم کلاس از بزرگسالان و مربی باشد.
    3. برای افزایش اثرگذاری نمایش، لازم است فضای کلاس تا حدی ایجاد شود، به طور مثال میز و صندلی و تخته سر کلاس باشد.
    • زمان: 20-15 دقیقه

    نمایش کلاس بی‌معلم (این نمایش می‌تواند با بازیگران دختر نیز انجام شود و اسامی پسرها با دخترها جایگزین شود.)

     صحنه: در کلاس صدای هیاهوی بچه‌ها می‌آید و بعضا گلاویز شده‌اند یا جرّ و بحث می‌کنند. لباس و موی بچه‌ها نامرتب است و بر زمین کلاس کاغذ یا مداد ریخته است و ۲ نفر از بچه‌ها روی میز نشسته‌اند. هم زمان که دیالوگ‌ها در حال اجرا هستند بقیه‌ی بچه‌ها هم در حال حرف زدن و بحث و اذیت و آزار با همدیگر هستند ولی آرام.

    امیر: خودکارم رو بده حمید، چرا ورش داشتی؟ من که دیدم تو ورش داشتی، زود باش بده، اگه ندی دفترت رو برمی‌دارم. بدو بده.

    حمید: نمی‌خوام، اگه زورت می‌رسه بیا خودت بگیر ازم. دفترمم عمراً بتونی بگیری ازم. فکر کردی می‌تونی؟!

    از آن طرف کلاس یکی از بچه‌ها که حواسش به این ور کلاس بود داد می‌زنه ایول حمید! و می‌خونه، حمید زورش زیاده، حمید زورش زیاده.

    یکی دیگه از بچه‌ها در طول کلاس اجسام ریزی مثل ماش را به سمت بچه‌ها پرتاب می‌کند.

    دو دانش آموز دیگر در حال حرف زدن بودند که بعد از اتمام دیالوگ قبلی صدایشان بلندتر می‌شود:

    سروش: من اصلا درس خوندن دوس ندارم. دوست دارم فقط بازی کنم و تلویزیون ببینم و چیز میز بخورم. اصلا می‌دونی؟ به نظر من درس خوندن هیچ فایده‌ای نداره!

    حامد: آره راس می‌گی! منم همینطور. مامان بابای من هی می‌گن باید درس بخونی تا بعدا بتونی کار خوب داشته باشی و به بقیه‌ی مردم کمک کنی. ولی به نظر من اصلا چرا باید به کسی کمک کنیم؟ خودشون حواسشون باشه و از پس کاراشون بربیان، به من چه! اصلا چرا من باید مردم رو دوست داشته­ باشم؟ همین که خودم خوش بگذرونم بهتره. (با حالت طلب کاری و عنقی)

    سروش سرش رو به حالت تأیید تکون می‌ده و می‌گه: نظرت چیه تا آقای مدیر و آقای معلم نیومدن از مدرسه فرار کنیم و بریم بازی؟

    حامد سرش رو تکون می‌ده و اعلام آمادگی می‌کنه و بینیش رو با دستمال تمیز می‌کنه و دستمال رو می‌ندازه روی زمین.

     یک دفعه درِ کلاس باز می‌شه و آقای مدیر و معلم وارد می‌شن و بچه‌ها به سمت اون‌ها برمی‌گردن (نمی‌ایستند)

    مدیر و معلم به بچه‌ها سلام می‌کنند و شاگردان تک و توک جواب سلام می‌دهند.

    مدیر: خب، اینم از معلم جدیدتون. می‌دونم که معلم نداشتن اصلا چیز خوبی نیست و حالا این معلم خوب و جدیدتون با شما خیلیییی کار داره. آقای معلم! این شما و این بچه‌های این کلاسمون که خیلی به کمک شما احتیاج دارن و خیلی چیزا باید از شما یاد بگیرن و مدتی معلم نداشتن. معلم هم تأیید می‌کنه و می‌گه که ما حتما دوستای خوبی برای هم خواهیم­بود. آقای مدیر! شما نگران نباشین!

    مدیر کلاس را با رضایت ترک می‌کند. بچه‌ها در طول مدت این دیالوگ یواشکی با هم پچ پچ می‌کنند و لبخند می‌زنند. پس از خروج مدیر، معلم شروع به صحبت با بچه‌ها می‌کند.

    معلم: بچه‌ها سلام! حالتون خوبه؟

    بچه‌ها تک و توک جواب می‌دهند، خوبیم بله، ولی اگه کلاس نداشته باشیم بهتریم آقا!

    خب بچه‌ها، می‌دونین که من می­خوام دوست جدید شما باشم؟ بچه‌ها پوزخند می‌زنند.

    بچه‌ها اسماتون رو به من بگین که بدونم با چه اسمی صداتون کنم؟ بچه‌ها شروع به معرفی خود می‌کنند.

    من حمیدم آقا، حامد، سروشم …

    خب بچه‌ها، بذارین این جلسه به جای این‌که شما از من سؤال کنین، من از شما سؤال کنم:

    بچه‌ها تو همین چند دقیقه من متوجه شدم که شما همدیگر رو اذیت می‌کنین و به هم زور می‌گین، می‌تونم بپرسم چرا؟

    حمید: خب آقا، من زورم می‌رسه، خب از زورم استفاده می‌کنم و چیزایی که دوست دارم رو از بچه‌ها می‌گیرم. اونام می‌خواستن زور داشته باشن! (با طلب کاری)

    حامد به علامت تأیید سر تکان می‌دهد.

    معلم: خب آقا حمید و آقا حامد، یعنی اگه کسی بیشتر از شما زور داشت، دوست دارین که از شما به زور کتاب و وسایلتون رو بگیره؟

    حمید و حامد فکر می‌کنند و می‌گن: خببب نهههه. دوست نداریم.

    خب حالا اگه من به شما کمک کنم و محبت کنم و باهاتون مهربون باشم بیشتر خوشتون میاد یا این که به زور وسایلتون رو بگیرم و اذیتتون کنم؟

    حمید و حامد: خب راستش بیشتر اولی رو دوس داریم تا این که اذیتمون کنین.

    خب پس چرا خودتون این‌ کار رو با بقیه می‌کنین، حتی اگه زورتون بیشتره؟

    هر دو با هم به فکر فرو می‌روند و جواب می‌دهند: بله شما راس می‌گین، ما اشتباه می‌کردیم. سعی می‌کنیم از این به بعد با مهربونی و محبت با بقیه رفتار کنیم، همونطور که دوست داریم بقیه با ما رفتار کنن.

    حالا یه سؤال دیگه، بچه‌ها شما وقتی یه زمین ورزش تمیز می‌رین بیشتر دوست دارین بازی کنین یا یه زمین کثیف؟

    بچه‌ها: خب معلومه آقا، زمین تمیز، تو زمین کثیف که نمی‌شه بازی کرد.

    یکی دیگه: اصلا خوشمون نمیاد بریم توش خب آقا معلم.

    معلم: خب آفرین! بله همینه، حالا پس چرا کلاس شما انقدر به هم ریخته و کثیف شده؟ دوست دارین با هم دیگه تو این کلاس باشیم؟

    یکی از بچه­ها: خب نه آقا، چون ما می‌خوایم زودتر بریم (بعد قهقه می‌زند)

    معلم: خب حالا پس تا وقتی که مجبوریم این‌جا باشیم چی؟ دوست نداریم مرتب باشه و تمیز؟

    بچه‌ها فکری می‌کنند و می‌گویند: بله راس می‌گین شما، خب بهتره تمیز باشه.

    بچه­ ها شروع  به جمع کردن کاغذ‌ها می‌کنند.

    معلم: خب حالا که بیشتر با هم آشنا شدیم و دوست شدیم، می‌خواین یه چیز خوب بگم بهتون و بعد کلاس رو تعطیل کنیم و بریم توی حیاط با هم بازی کنیم؟

    همه با صدای بلند: بببببببلهههههه

    معلم: خب بچه‌ها، اسم پیامبر ما چی بود؟ کی می‌دونه؟

    بچه‌ها فکر می‌کنند و سروش با شک می‌گوید: آقا، حضرت محمد رو می‌گین؟

    معلم: بله آفرین.

    حالا من می‌خوام چند تا از حرفای پیامبر بزرگ و مهربونمون که بهترین بنده‌ی خداست رو بهتون بگم. خوب گوش بدین که اگه به نظرتون خوب بود شروع کنیم و با هم انجامشون بدیم، اگرم به نظرتون خوب نبود دربارش صحبت می­کنیم.

    (بچه‌ها گه گداری به هم با کمی تعجب نگاه می‌کنند و به دقت به حرف­های معلم گوش می‌دهند، در این صحنه‌های بازیگران، عملکرد بچه‌های کلاس برای جذب مخاطب بسیار مهم می‌باشد.)

    بچه‌ها (با فکر و تعلل): باشه آقا بگین.

    معلم: بچه‌های خوبم، دوستای گلم، پیامبر ما اومدن که به همه‌ی ما آدما بگن، ما هممون انسانیم و پدر و مادر هممون حضرت آدم و حوا هستن و هممون رو خدای یکتا آفریده، پس خوبه که همدیگر رو دوست داشته باشیم، به فکر هم باشیم، مواظب هم باشیم، به همدیگه کمک کنیم و اینطوری دنیای بهتر و مهربون‌تری داریم. اگه اینطوری باشیم و به فکر اذیت کردن هم نباشیم، خودمونم خیلی راحت‌تر زندگی می‌کنیم و از زندگی در کنار هم لذت می‌بریم. (بچه­ها با دقت و با حالت تشنگی برای شنیدن این جملات به معلم نگاه می‌کنند.)

    برای ما آدما مهم این نیست که چقدر زور داریم و می‌تونیم به هم زور بگیم، (حمید سرش رو به زیر می­اندازد) مهم اینه که ما چقدر به هم احترام می‌ذاریم و محبت می‌کنیم، حتی اگه بهمون بدی کردن. این بیشتر معنای قوی بودن می­ده!

    خب بگین ببینم، نظرتون چیه؟ تو دلتون این حرفای منو قبول کردین یا نه به نظرتون درست نیست؟

    حمید با کمی خجالت و حالت شرمندگی اجازه می‌گیرد که صحبت کند.

    حمید: آقا، راستش من تا قبل از این‌که شما بیاین و این حرفای قشنگ رو بزنین ته دلم می‌دونستم که این کارایی که انجام می‌دم خوب نیست و کارایی که مثلا شما الان گفتین خوبه، ولی راستش نمی‌تونستم انجامشون بدم. انگار یه جورایی عادت کرده­بودم کار بد بکنم و دیگه کم کم کارای خوب یادم رفته­بود تا الان شما یادآوری کردین. (بقیه‌ی بچه‌ها با حالت تأئیید سر تکان می‌دهند.)

    سروش: ااااا راس می‌گیا، منم همین رو می‌خواستم بگم. واقعا! ولی عجیبه که آدم بعضی وقتا یه چیزایی رو می‌دونه ولی نمی‌تونه انجام بده.

    معلم: بله بچه‌ها، درسته، چون کار خوبم احتیاج به تمرین داره و حتی یادآوری، خدا هم وقتی دید مردم زمان پیامبر عزیز ما خیلی از کارای خوب فاصله گرفتن و یادشون رفته و شیطون حسابی گولشون زده، پیامبر عزیز و مهربون ما رو براشون فرستاد تا کارای خوب رو یادشون بندازه و بگه که خدا هست و به همه کارها و فکرهای ما آگاهه، او این همه نعمت به هممون داده، پس یادش باشیم و ازش تشکر کنیم و با بقیه‌ی بنده‌هاش مهربون باشیم، مثل خودش و پیامبرش که انقدر مهربون هستند.

    (چهره‌ی بچه‌ها گشاده می‌شود، انگار که تشنه بودند و الان سیراب شدند.)

    بچه‌های عزیزم، دوستای خوبم، فقط یادتون باشه که مثل مردم اون زمان که معلمشون یعنی پیامبر (ص) رو خیلی اذیت کردن من رو خیلی اذیت نکنینااااااااا (با حالت خنده و مزاح، و همه می‌خندند و می‌گویند چششششم)

    معلم: خب، به نظرم شما الان آماده‌ی یه بازی خوب دورهمی هستین، نه؟؟؟

    بچه‌ها با شوق: بببببلللللله

    معلم: پس پاشین بریم تو حیاط که حیاطم دیگه منتظر ما دوستای خوبه.

    بچه‌ها: هورااااااا

    و همه صحنه رو ترک می‌کنند.

    مجری: خب بچه‌ها! دوست داشتین نمایش دوستامون رو؟ خوشتون اومد از نمایش؟ حالا هر کی می‌خواد دستش رو بالا ببره و یه چیزی که یاد گرفته از این نمایش رو بگه.

    • اهداف:
    1. آشنایی با سیره‌ی زندگانی پیامبر اکرم (ص) و اخلاقیات ایشان در موضوعات: رعایت نوبت، امانتداری، پرهیز از غرور و اسراف
    2. تطبیق سیره‌ی ایشان با زندگی روزمره‌مان و درس گرفتن از ایشان و الگو قرار دادن ایشان
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. نیاز به پروژکتور، بلندگو و محل مناسب برای پخش پرزی.
    • زمان: 15 دقیقه

    پرزی محمد مثل گل بود

    https://prezi.com/dautafrudyzz/mohammad-amin/

    بچه ها به نظر شما چرا باید نوبت رو رعایت کنیم؟

    تصویر 1: خب بچه ­ها امروز می­خوایم یه مقدار با رفتارهای پیامبر مهربانی یعنی پیامبر عزیزمون حضرت محمد (ص) بیشتر آشنا بشیم. اول براتون یه مقدار از رفتارهای درست و نادرست می­گم که مطمئنم همتون بلدین و بعد هم درباره­ی پیامبرمون با هم صحبت می­ کنیم.

    تصویر 2: ما هیچ وقت نباید نوبت دیگران رو بگیریم. توی مغازه نباید بدون نوبت برای حساب کردن خریدمون یا امتحان کردن لباس بریم. هیچ فکر کردین که با این کار بقیه درباره­ ی ما چه فکری می­کنن؟ اصلا اگه کسی نوبت شما رو رعایت نکنه چه حسی بهتون دست می­ده و چه فکری درباره­ ی اون شخص می­کنین؟ الان چند ثانیه درباره­اش فکر کنین تا من بقیه­ ی مطلبم رو بهتون بگم و ببینیم که به یه نتیجه رسیدیم یا شما چیزای دیگه هم می­خواین بهش اضافه کنین؟!

    تصویر 3: وقتی که از سرسره و تاب می­خوایم استفاده کنیم، نباید جلوی صف بریم و خارج از نوبت سوار اون­ها بشیم. اینطوری شاید فکر کنیم که ما چند بار بیشتر از بقیه سوار می­شیم و بهمون خوش می­گذره ولی دل بقیه رو شکوندیم و حقشون رو خوردیم و کار خیلی خیلی بدی کردیم که باید براش ناراحت بشیم جای اینکه خوشحال بشیم.

    تصویر 4: برای خوردن آب از آبسردکن مدرسه، باید توی صف بایستیم و نباید بدون نوبت آب بخوریم، اگه ما تشنه ­ایم و می­خوایم آب بخوریم، بقیه هم تشنه ­شونه و باید به حق هم احترام بگذاریم و بذاریم نوبتمون بشه و آب بخوریم.

    تصویر 5: گرفتن نوبت دیگران مثل اینه که غذای کسی رو به زور بگیری یا دوچرخه کسی رو به زور سوار شی. چون به زور داری اون حقی رو که داره ازش می­گیری و خودت استفاده می­کنی و این خیلی خیلی بده، نه بچه ­ها؟

    هیچ یک از ما دوست نداریم که کسی نوبت ما رو بگیره، پس ما هم نباید نوبت دیگران رو بگیریم.

    تصویر 6: اگر ما نوبت دیگران رو رعایت نکنیم، دعوا و ناراحتی ایجاد می­شه، خیلی طبیعیه که هر انسانی دوست داره حقش رعایت بشه. همه ­ی آدما وقتشون و حقشون براشون ارزشمنده و دوست ندارن کسی اون رو الکی و از روی خودخواهی ازشون بگیره و برای همین خیلی­ ها امکان داره ناراحت بشن و دعوا هم تازه پیش بیاد.

    تصویر 7 و 8: حضرت محمد(ص) خیلی به نوبت اهمیت می­دادن. یک بار در خانه حضرت فاطمه (س) بودن که امام حسن (ع) از ایشون شیر خواستن. پیامبر رفتن و شیر گوسفندی رو دوشیدن و به اتاق اوردن. امام حسین (ع) که ظرف شیر رو دیدن، ایشون هم شیر خواستن، ولی پیامبر (ص) اول به امام حسن (ع) دادن. حضرت فاطمه (س) پرسیدن (بابا جان! نکند شما حسن را بیش­تر از حسینم دوست دارین؟) پیامبر (ص) فرمودن: نه، من هر دوی اون­ها رو به یه اندازه دوست دارم، ولی اول حسن از من شیر خواست پس نوبت با حسنه و بعد به امام حسین شیر دادن.

    چرا باید امانتدار باشیم؟

    تصویر 9: اگر کسی عروسک دوستش رو از اون به امانت گرفت، اگه گفتین چطوری باید پسش بده؟ بله درست گفتین، گفتم که همه رو بلدین، باید اون رو صحیح و سالم مثل وقتی که اون رو امانت و قرض گرفته، برش گردونه.

    تصویر 10: اگر کسی توپ همکلاسی یا دوچرخه پسر همسایه یا کتاب یا مداد خواهر یا برادرش رو قرض کرد چی؟ درسته! باید حسابی مواظبشون باشه و مثل روز اول بهشون برش گردونه. اگه گفتین چرا؟ (اجازه دهید بچه­ ها نکاتشان را بیان کنند.) بله خیلی دلیل داره، یه دلیلش اینه که خب اون چیز مال اون هاس نه ما، خب حتما احتیاجش دارن و باید پسشون بدیم اونم صحیح و سالم.

    تصویر 11: یه دلیل دیگه­شم اینه که ما آدم­ها گاهی به هم نیاز پیدا می­کنیم و چیزهایی رو از هم به امانت و قرض می­گیریم. امانت گرفتن از دیگران کار بدی نیست، اما باید امانتدار باشیم. یعنی چی؟ یعنی این که نباید به امانتی دیگران آسیبی بزنیم و در نگه­داری از اون کوتاهی کنیم. چون باز هم احتمالا به قرض گرفتن نیاز پیدا می ­کنیم، اونوقت دیگه کسی به ما چیزی قرض نمی­ده. چون می­ترسه ما وسایلش رو خراب کنیم یا پس ندیم. پس خیلی بده که حواسمون به امانتیمون نباشه.

    تصویر 12: حضرت محمد (ص) خیلی امانتدار خوبی بودن. سال­ ها قبل از اینکه به پیامبری برسن، مردم به ایشون می­ گفتن: “محمد امین”. امین یعنی امانتدار.

    تصویر 13: اگر ایشون یک نخ و سوزن رو هم به امانت می­گرفتن، اون رو سالم و سر وقت به صاحبش پس می­دادن. پیامبر (ص) می­فرمودن: کسی که امانتدار نباشه، ایمان هم نداره یعنی این مهمه که کسی که ایمان داره و مسلمونه به مال مردم و امانتی که دستشه اهمیت بده و مواظبش باشه و به موقع پسش بده تا مردم نسبت به اون شخص مسلمون مطمئن باشن و خیالشون ازش راحت باشه. پس برای کسی که ادعا می­کنه مسلمونه و به خدا ایمان داره، خیلی خیلی مهمه که به حقوق مردم احترام بگذارن.

    چرا نباید خودخواه و مغرور باشیم؟

    تصویر 14:  بچه­ ها می­خواین آدمای خودخواه و مغرور رو بشناسین و سعی کنین اونطوری نباشین؟ کسانی که خودشون رو بهتر از دیگران می­دونن، و دوست دارن که همیشه دستور بدن. اونا خیلی زور می­گن و اصلا به بقیه احترام نمی­گذارن. اون­ها در سلام کردن پیشقدم نمی­شن و خیلی سرد به سلام مردم جواب می­دن.

    مردم از آدمای خودخواه و مغرور خوششون نمیاد چون باهاشون احساس آرامش و راحتی پیدا نمی­کنن و از بودن با اون­ها لذت نمی­برن.

    تصویر 15: برای همین هم اینجور آدم­ها، کم کم دوستانشون رو از دست می­دن و تنها می­شن. خدا هم از اینکه آدما خودشون رو بهتر از دیگران ببینن خوشش نمیاد و دوست داره که آدم­ها با همنوعاشون متواضع باشن و مغرور نباشن و خودشون رو بهتر از بقیه نبینن.

    تصویر 16: حضرت محمد (ص) با اینکه بالاترین مقام رو پیش خداوند داشتن و بهترین مخلوق خدا بودن، اصلا غرور و تکبر نداشتن. ایشون به کسی زور نمی­گفتن و حتی با فقیران هم دوستای خوبی بودن و صمیمانه باهاشون حرف می­زدن و هیچ وقت فکر نمی­کردن که از بقیه بهتر هستن، بلکه همه چی رو از لطف خدا می­دونستن. حضرت محمد (ص) در خانه و در مسافرت، خودشون رو  از کارها کنار نمی­ کشیدن و نمی­ گفتن که من پیامبرم و هیچ  کاری انجام نمی­دم. ایشون در سلام کردن پیشدستی می­کردن و به بچه­ ها هم زودتر از اون­ها سلام می­دادن.

    تصویر 17: ایشان می­فرمودن: کسی که یک ذره تکبر و غرور در دلش باشه، به بهشت نمی­ره چون ما باید بدونیم که هر چیزی که داریم از خدای مهربون داریم پس اصلا هیچ دلیلی وجود نداره که به خودمون مغرور بشیم و فکر کنیم که بهتر از بقیه هستیم.

    ما هم سعی می­کنیم مثل پیامبر عزیز و مهربون و متواضعمون باشیم و به همه عشق بورزیم و مغرور نباشیم.

    چرا نباید اسراف کنیم؟

    تصویر 18: آیا می­دونین اسراف چیه بچه ­ها؟ (اگر زمان اجازه می­ دهد جواب­ های بچه­ ها را بشنوید). به کارایی مثل باز گذاشتن شیر آب و روشن گذاشتن وسایل برقی بدون اینکه ازشون استفاده کنیم، و دور انداختن سیب نیم­ خورده، اسراف می­گن. اسراف یعنی هدر دادن نعمت­ هایی که خدا به ما داده.

    تصویر 19: خدا نعمت­های بسیاری برای ما آفریده و به ما داده. استفاده از نعمت­ها هیچ اشکالی نداره و خیلی هم خوبه، اما آیا هدر دادن نعمت­ ها کار درستیه؟ همون غذایی که بعضی وقتا ما اسراف می­ کنیم و دور می­ ریزیم، می­تونه یک فقیر رو سیر کنه. درسته؟ با برق همون دستگاهی که ما بی­ دلیل روشن می­ذاریم، ­می­تونه یک خونه ­ی کوچیک روشن بشه. همون مقدار آبی که ما گاهی هدر می­دیم، مثلا زیادی به باغچه آب می­دیم یا تو حمام زیاد شیر رو باز می­گذاریم می­تونه یک بچه­ ی تشنه و یا حتی درخت رو سیراب کنه.

    تصویر 20:  اگر اسراف نکنیم، هزینه و خرج زندگی خودمون هم می­تونه کم­تر بشه. ­می­تونیم با اون پولِ اضافه، کارهای مثبت دیگه ­ای انجام بدیم و اون نعمت خدا رو هم هدر نداده ­باشیم.

    تصویر 21: حضرت محمد (ص) اصلا اهل اسراف نبودن. ایشون قدر نعمت­ های خدا رو می­دونستن. ایشون حتی از اسراف ­های کوچک دوری می­ کردن. مثلا ظرف غذاشون رو خوب تمیز می ­کردن. نمی­ گذاشتن ته ظرفشون چیزی باقی بمونه که خراب بشه یا دور ریخته بشه.

    تصویر 22:

    حالا بگین ببینم:

    1. اسراف یعنی چه؟
    2. چرا مغرور بودن کار خوبی نیست؟
    3. چرا باید امانتدار باشیم؟
    • اهداف:
    1. معرفی‌ و مهم جلوه دادنِ نیاز به راهنما برای رسیدن به مقصد.
    2. بازی و شادی در حین انجام فعالیت.
    3. این بازی‌ برای زمان استراحتِ بچه‌ها در نظر گرفته شده ­است.
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. گنج که می تواند انواع خوراکی یا جایزه باشد به همراه یک هدیه­ ی فرهنگی.
    2. نقشه برای بچه­ ها برای پیدا کردن محل گنج. محتوای نقشه باید بسته به سن بچه ­ها تهیه شود. نقشه­ ی گنج از قبل با توجه به فضا تهیه و پرینت شود. می ­توان نقشه ­ها را به تعداد بچه ­ها پرینت گرفت و به آنها داد.
    • زمان: 20 دقیقه

    فعالیت گروهی پیدا کردن گنج

    خب بچه­ ها، امروز می­ خوایم یه کار هیجانی انجام بدیم.

    می­خوایم گنج پیدا کنیم. می­دونین گنج چیه؟ یه چیز ارزشمند، مثلا یه کادو برا شماها.  فقط یه مشکلی هست. من نمی­دونم دقیقا این کادو­ها کجاست؟ چه کنم حالا؟

    بذارین از خاله (یا عمو) که مسئول یادگاری گرفتن برای شما بوده بپرسم ببینم کجا گذاشتن؟ خاله! شما می­دونین یادگاری روز مبعث پیامبر عزیز ما که برای بچه­ ها گرفته بودین کجاست؟  خاله می­گن که گذاشتن یه جایی و به ما یه نقشه دادن که پیداشون کنیم. چه کار جالبی! به نظرم بازی خوبی هم بشه. مگه نه بچه­ ها؟

    بچه‌ها راستی اینو بگم بهتون که گنج همیشه کادو یا یادگاری نیست. گاهی وقتا چیزایی غیر از پول هم گنجه. مثلا کارای خوبی‌ که ما می‌کنیم هم برامون مثل گنجه و یه عالمه به دردمون می­ خوره.

    حالا بچه‌ها! به نظرم خوبم شدا، حالا ما یه کم بازی و سرگرمی داریم و دنبال این جایزه ها می­گردیم. موافقین؟

    خب، حالا من الان شماها رو گروه­ بندی می‌کنم و به هر گروه یه نقشه می­دم. شروع کنین به گشتن و پیدا کردن این یادگاری ها. خب؟ هر گروهی هم که پیدا کرد، بشینه و باز کنه و بین همه­ ی اعضاش تقسیم کنه. بچه­ ها ۵ دقیقه وقت دارین.

    نکته: نقشه باید طوری باشه که بچه‌ها به تنهائی‌ از عهده­ی فهم اون برنیایند. به طور مثال از اشکال و علامات خاصی استفاده بشود که برای بچه­ ها سخت باشد. بعد از اینکه بچه‌ها کمی‌ تلاش کردند و پیدا نکردند، دوباره با بچه‌ها صحبت می‌کنیم.

    من یه پیشنهاد دیگه دارم. بچه‌ها! اینجا چند نفر هستن که می‌تونن به شما کمک کنن (بچه‌های سطوح بالاتر حتی یک فرد دیگر). این دفعه به کمک اونا بگردیم. ۵ دقیقه دیگه وقت دارین. (این بار افراد کمکی نشان می ­دهند که به یک سری مسائل علم بیشتری دارند و می ­توانند به آن­ها کمک کنند.)

    بعد از پیدا کردن یادگاری­ ها: بچه‌ها! بزرگترا کمک کردن؟ خوب بود؟ خب آدما خیلی وقتا به بقیه و کسایی که بیشتر می­دونن احتیاج دارن تا یه چیزایی رو بفهمن.

    بچه‌ها! زندگی‌ ما هم مثل همینه. اینطور نیست که ما همیشه بتونیم خودمون راهمون رو پیدا کنیم. شاید تو کارای کوچیک ممکن باشه، اما وقتی‌ یه گنج بزرگ می­خوایم پیدا کنیم، نیاز به کمک داریم.

     اگه بخوایم راه درست رفتار کردن و آدم خیلی خوبی بودن رو پیدا کنیم و سعادتمند باشیم، که خودش بزرگترین گنجه برای ما، به نظرتون به ­تنهایی خودمون می­تونیم؟ درسته: نه، ما احتیاج به کمک داریم اونم از طرف خدایی که خودش ما رو آفریده و می­دونه ما چطوری باشیم بهتره. درسته؟

    ما نیاز به راهنما داریم. حالا آیا خدا برا ما راهنما فرستاده که به ما راه درست رو نشون بده یا نه ولمون کرده به حال خودمون؟ بله، درسته. خدای مهربونِ ما که ما رو خیلی دوست داره، ما رو به حال خودمون ول نکرده که نتونیم این گنج رو پیدا کنیم و آدم­های خیلی خیلی خوبی بشیم.

    خدای مهربون پیامبرها، و امام­ ها رو برای راهنمایی ما انتخاب کرده و بهمون معرفی کرده که بریم و ازشون کمک بگیریم. امروز هم ما اومدیم روز شروع پیامبری پیامبر مهربونمون رو جشن بگیریم و شاد باشیم. حالا بچه‌ها یادگاری ­هاتون رو باز کنین.

    • اهداف:
    1. آشنایی با عید مبعث و شروع رسالت پیامبر اکرم (ص) با کمک گرفتن از صنعت شعر
    2. آشنایی با فرهنگ شعر سرایی و ادبیات فارسی
    • مواد لازم – شیوه اجرا:
    1. مربی سعی کند قبل از مراسم، زیبا خواندن اشعار را تمرین کند و حتی المقدور اشعار را حفظ باشد.
    2. از بچه‌ها بخواهید قسمت‌های ساده‌تر اشعار را با هم بلند بخوانند و فضای شادی ایجاد بکنید.
    • زمان : 10-5 دقیقه

    گوشه غار حرا                  هست مشغول نماز

    می­ شود درهای عرش        سوی او آهسته باز

    غار را پر می­ کند            ناگهان فرمان وحی

    باطراوت می­ شود            قلبش از باران وحی

    باز می­ گردد به شهر         بر لبش پیغام دوست

    می­ رود تا پر کند            شهر را از نام دوست

    یه شب تو غار حراء                     شنیده شد یک ندا

    بخوان محمد (ص) بخوان              بهش می­ گفت اون صدا

    غار شده بود پر از نور                 دنیایی از ستاره

    بخوان محمد (ص) بخوان             صدا پیچید دوباره

    گفت تو جواب محمد (ص)          چه چیزی رو بخوانم؟

    گفت با صدایی لرزان:                خواندن نمی­ توانم!

    فرشته گفت به نام                     پروردگارت بخوان

    من جبرییل اویم                      تویی رسول زمان

    بود بیست و هفت رجب            که شد محمد (ص) نبی

    بود روز مبعث که شد                پیامبر آخری

    خدیجه (س) و علی (ع) زود       ایمان آوردن به او

    اون­ ها بودن اولین                      مسلمون خدا جو

    به جای بت پرستی                  آورد خدا پرستی

    با آیه ­های روشن                     رفتش به جنگ پستی

     شاعر: نجمه سادات هاشمی

    محمد مصطفی پیمبر خوب ما

    پیام روشن او اطاعت است از خدا

    او آخرین پیمبر، اسلام بوَد دین او

    جهان کند گلستان، خوبیست آیین او

    کتاب اوست قرآن، پر از پند و حکایت

    چراغ راه باشد، ما را کند هدایت

    • اهداف:
    1. بالا بردن سطح یادگیری و به خاطر­سپاری به وسیله­ ی ادامه ­ی کار مرتبط با برنامه در منزل.
    • مواد لازم/شیوه اجرا:
    1. پرینت از متن پرزی.

    کار در منزل پیامبر رحمت

    مطالب آمده در پرزی را پرینت گرفته و به والدین بچه ­ها دهید و از آن­ها بخواهید که بعضی شب­ ها قبل از خواب برای بچه­ ها بخوانند و در جریان مطالبی که با بچه ­ها کار شده قرار بگیرند و آن­ها هم این باور که پیامبر ما پیامبر رحمت و مهربانی بوده ­اند و در اخلاق خوش یگانه بوده ­اند را به بچه ­ها انتقال دهند و در خانه به آن بپردازند.

    • اهداف:
    1. نتیجه گیری بحث و انتقال دوباره‌ی مفهوم کلی و ارتباط با امام عصر (عج)
    • مواد لازم/شیوه اجرا:
    1. اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
    2. آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه ­ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان عج.
    3. سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی همزمان با تلاوت، نمایش داده شود.
    • زمان: 15-10 دقیقه

    پایان/ نتیجه گیری و دعای فرج:

    خوب بچهها امیدواریم که بهتون حسابی خوش گذشته باشه و از این که تو این جشن شرکت کردین خوشحال و راضی باشین و دفعههای بعدی هم باز بیاین که دور هم باشیم. حالا من یه سؤال دارم ازتون و میخوام ببینم کی حواسش جمع؟  بچهها! حالا که پیامبر عزیز ما بینمون نیستن که بهمون راه درست رو نشون بدن، مگه نه؟ ما چیکارا میتونیم بکنیم که بفهمیم راه درست زندگی کردن چیه؟ هر کی میخواد جواب بده دستش رو بالا ببره!

    بله درست گفتین. ما با خوندن قرآن و احادیث یعنی صحبتایی که از پیامبرمون تو کتابا از قدیم مونده و به ما رسیده، میتونیم راه درست زندگی کردن و مسلمون و خداپرست بودن واقعی رو یاد بگیریم.

    مثلا ما از توی کتاب­ها و داستان­ هایی که دربار­ه­ی پیامبر عزیزمون به ما رسیده فهمیدیم که امانتدار بودن یا رعایت کردن نوبت دیگران کارهای خوبیه که یه آدم خوب وظیفه داره اون کارها رو انجام بده و حواسش باشه که حق دیگران رو پایمال نکنه و بهش احترام بگذاره.

    یا این که پیامبر ما با اون مقامی که داشتن و بزرگترین انسان بودن ولی مغرور نبودن و با دیگران با فروتنی رفتار می­کردن و مردم از بودن با ایشون لذت می­بردن، پس ما هم خوبه که اینطوری باشیم و مغرور نباشیم.

    یا اینکه یاد گرفتیم که اسراف کردن نعمت­ هایی که خدا بهمون داده خیلی کار بدیه و ناشکریه خداس. ما باید همونطور که از دیگران تشکر می­ کنیم و از هدیه­ هایی که بهمون می­دن خوب استفاده کنیم از نعمت­های خدای مهربون هم خوب خوب استفاده کنیم و اون­ها رو هدر ندیم و بیشتر از نیازمون از اون­ها استفاده نکنیم و به یاد کسانی که اون نعمت­ها رو ندارن و بهشون احتیاج دارن هم باشیم.

    یه چیز جالب دیگه هم هست. بچه ­ها! می­دونین جشن بعدی که داریم چه جشنیه؟ یه جشن خیلی مهم و بزرگ! جشن نیمه شعبانه! فهمیدین؟ خیلی خوبه ­ها! جشن تولد امام زمانمون حضرت مهدی. بچه ­ها! ما می­تونیم تا اون موقع، سعی کنیم بچه ­های خوبی باشیم و کارهای خوبی بکنیم و این کارهای خوبمون رو به عنوان کادو به امام زمانمون هدیه بدیم. هر کی موافقه و دوست داره امام زمان رو خوشحال کنه، یه صلوات بلند بفرسته!

    خب! حالا با هم دعای فرج رو بخونیم و از خدا بخوایم که به امام زمان سلامتی بده و به ایشون کمک کنه که زودتر بیان و دنیا رو پر از خوبی بکنن!

    خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان