برنامه ی محرم سطح دو
موضوع کلی: تحلیل حرکت امام حسین از مدینه تا کربلا، ماجرای حضرت قاسم (ع)، اهمیت حرکت در زندگی بر مبنای رضای خداوند.
- اهداف:
- با توجه به عدم حضور همزمان بچه ها توصیه می شود قبل از شروع رسمی برنامه برای فراگیرانی که زودتر آمده اند کاردستی و یا رنگ آمیزی مرتبط با این مناسبت انجام شود.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- کاغذ کاهی با ابعاد تقریبی 15*25 سانتی متر
- دو چوب باریک
- نوار باریک از جنس گونی و یا نخ کاموا
- چسب حرارتی
- زمان : 25 دقیقه
پیش برنامه/کاردستی:
طرز تهیه کاردستی نامه در انتهای جدول آمده است. چگونگی استفادهی این نامه در قسمت آغاز آمده است.
پخش مداحی برای ایجاد فضای حزن و روحانی در برنامه.
http://sound.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150301&MusicID=151790 ای نسیم آشنایی
http://sound.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150301&MusicID=151789 باز این چه شورش است
طرز تهیه ی کاردستی نامه:
وسایل و ابزار مورد نیاز:
- کاغذ کاهی [1] با ابعاد تقریبی 15*25 سانتی متر
- دو چوب باریک
- نوار باریک از جنس گونی و یا نخ کاموا
- چسب حرارتی
[1] می توانید از کاغذ برش، کاغذ پوستی یا هر نوع کاغذ دیگری که حس قدیمی بودن را القاء کند استفاده نمایید.
چوب باریک:
می توانید از شاخه ی درخت، مداد، سیخ چوبی و … استفاده نمایید. چوب بستنی شکل استوانه ای لازم برای این کاردستی را دارا نمی باشد آن را به عنوان گزینه آخر قرار دهید.
انتهای کاغذ را چسب بزنید و چوب را روی چسب قرار دهید تا کاملا به کاغذ بچسبد. ممکن است استفاده از چسب حرارتی برای کودکان مشکل باشد لذا در صورت نیاز چسب را خودتان روی کاغذ بزنید و از آن ها بخواهید چوب را روی چسب قرار دهند.
کاغذ را چند بار دور چوب پیچانده و مجدد چسب بزنید.
همین کار را در طرف دیگر کاغذ تکرار کنید. می توانید جملات ابتدایی نامه را خودتان با دست روی کاغذ بنویسید.
به نام خدا
امام مهربانم سلام …
بابای خوب و مهربانم سلام …
از شرکت کنندگان بخواهید نامه ای خطاب به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بنویسند. می توانید قبل از شروع نوشتن درباره ی این موضوع که چه مطالبی را می توان در این نامه نوشت به صورت گروهی صحبت کنید و سپس از آنها بخواهید مشغول نوشتن شوند. از بچه ها بخواهید سطح کاغذ را به دو قسمت تقسیم کنند و نصف آن را در هنگام کاردستی بنویسند و نیم دیگر آن را در خانه و با توجه بیشتری بنویسند و از آن نگهداری کنند و بدانند که امام زمانشان از مطلب نامه ی آنها با اطلاع هستند.
در پایان کاغذ را لوله کنید و با نخ گونی آن را ببندید.
- اهداف:
- توسل به قرآن برای نورانی شدن دل که عامل هدایت است.
- آشنایی با سورهی فجر و مفهوم کلی آن.
- ذکر ارتباط این سوره مخصوصا آیات انتهایی آن با امام حسین (ع).
- اهمیت آگاهی داشتن از معانی آیات قرآنی.
- پرداختن به این نکته که درد و دل کردن با امام و حتی نامه نوشتن به امام کار خوبی است و ایشان در جریان احوال ما هستند.
- تقبیح وفادار نماندن به عهد با اشاره به نامه نوشتن کوفیان و …
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- بهتر است آیات برای شرکت کنندگان به نمایش درآید تا بتوانند هم خوانی داشته باشند.
- زمان: 20 دقیقه
آغاز
سلام بچه ها خوبین ان شاءالله؟
خوش اومدین به جمع ما و ما امیدواریم که این لحظاتی که دور هم هستیم لحظات خوبی برامون باشه و چیزهای جدید هم یاد بگیریم و خلاصه راضی از اینجا بیرون بریم.
امیدوارم شما هم به ما کمک کنین که این طوری بشه و ما هم از شما چیزای خوب یاد بگیریم.
خب کاردستیتون چطور بود؟ به نظرتون نامه هاتون جالب شده؟ دوسش داشتین؟ حالا من بهتون میگم که توی این نامه چی میخوایم بنویسیم ولی بگین ببینم، هر کاری رو با چی شروع می کنیم؟
بله با نام و یاد خدا و توکل به خودش که کمکمون بکنه اون کار رو با موفقیت انجام بدیم. همونطور که نامه هامون رو با نام خدا که بالاش می نویسیم شروع می کنیم الان هم با هم چند آیه ی زیبا از قرآن کریم رو می خونیم و معنیش رو یه دوره ی کوتاه می کنیم و میریم سراغ نامه نوشتن.
کسی این جا سوره ی فجر رو بلد هست بچه ها؟ یا کسی هست که بدونه این سوره کجای قرآنه؟
سوره ی فجر در جزء 30 قرآن و سوره ی خیلی قشنگیه که الان چند آیه اش رو با هم می خونیم و با این سوره بیشتر آشنا می شیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾ اى نفس مطمئنه (۲۷)
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾ خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾ و در ميان بندگان من درآى (۲۹)
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾ و در بهشت من داخل شو (۳۰)
(معنای آیات برای مربیان آمده است)
بچه ها، این آیه ها، آیه های آخر سوره ی فجر بودند. بچه ها در این سوره خداوند درباره ی غلبه کردن نور به تاریکی و ظلمت صحبت کرده. معنی ظلمت رو میدونستین دیگه نه؟
اگر نمیدونین بگم که به معنای تاریکی هست، یعنی نبودن نور. خداوند برای ما یه مثال قشنگ توی این سوره زده و گفته که وقتی که نور میاد انگار که داره پیروز میشه بر تاریکی چون تاریکی میره، درسته بچه ها؟
حالا وقتی که مؤمنان بر دنیا پرستان پیروز میشن هم انگار که نور بر تاریکی و ظلمت پیروز شده. این یکی از مثالهای قشنگیه که خداوند در قرآن برای اینکه ما راحتتر منظورش رو متوجه بشیم زده. حتی اسم این سوره هم که “فجر” هست همین معنا رو میده، اگه گفتین معنی فجر چیه؟
شاید تا حالا کلمه ی فجر رو وقتی که داره سحر میشه و کم کم نور خورشید در آسمون پدیدار می شه، شنیده باشین.
اگه گفتین در اون لحظه ها چه چیزی داره بر چه چیزی غلبه می کنه و پیروز می شه؟ بله درسته، نور خورشید به تاریکی غلبه می کنه و هوا داره کمکم روشن میشه و تاریکی تموم می شه.
در آیه های آخر این سوره، خداوند ماجرای یک قوم سرکش رو برای ما بیان میکنه و میگه که عاقبت سرکشی و طغیان و گمراهی این قوم، مجازات و عذاب اونها در قیامت و در جهنم هست.
ولی در ادامه، در همین آیه هایی که ما خوندیم، خداوند می فرماید: ای نفس و کسی که آرامش یافته و مطمئن هستی! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او راضی هستی و هم او از تو راضی است! پس در میان بندگان خوب من بیا و به بهشت من وارد شو! یعنی چی؟
یعنی خداوند داره کسی رو که به خداوند اطمینان داره و آرامش داره و خدا ازش راضیه و او هم از خدا راضیه رو به در بین بندگان خوبش در بهشت دعوت میکنه.
بچه ها، روایات مختلفی از امامانمون در مورد این سوره و این آیات پایانی داریم که به ما می فرمایند این سوره متعلق به امام حسین (ع) هست و این آیات انتهایی منظور امام حسین (ع) هستند.
در حقیقت، نفسی که به خدا اطمینان داره و آرامش یافته هست، امام حسین (ع) هستند که بر اساس رضای خداوند در زندگیشون عمل کردن و هم خدا از ایشون راضی هست و هم ایشون با رضایت و آرامش و توکل کامل به خداوند در روز عاشورا به همراه خانوادشون در کربلا مقابل دشمنان اسلام ایستادن.
حالا ایستادن ایشون در مقابل دشمنان اسلام مثل این میمونه که نور در مقابل ظلمت و تاریکی بایسته و بر تاریکی پیروز بشه، مثل وقتی که نور فجر یا سحر به تاریکی شب غلبه میکنه، و همه فهمیدند که حق با امام حسین (ع) هست و اسلام واقعی اسلامیه که امامان اون رو انجام میدن و تبلیغ میکنن.
بچه ها ولی ما هم اگه بخوایم می تونیم شامل این آیه ها بشیم. اینطوری نیست که فقط امام حسین (ع) می تونستن به خدا اطمینان داشته باشن و آرامش پیدا کرده باشن.
ولی ایشون از همه درجهشون بالاتر بوده و آرامش بیشتری پیدا کرده بودن چون توکلشون از همه قویتر بوده و فقط رضایت خداوند رو میخواستن، ولی، ولی، ولی ما هم با دوست داشتنشون و شناختن راهشون و هدفشون میتونیم در همون راه قدم برداریم و به خداوند توکل کنیم و آرامش داشته باشیم و به خداوند و چیزایی که برای ما در این دنیا خواسته و اتفاق میافته مطمئن باشیم، مطمئن باشیم که خدای مهربون حواسش به ما هست و خیر ما رو میخواد و اگر بهش توکل کنیم و ازش راضی باشیم و برای رضای خدا آدمهای خوبی باشیم، همونطوری که خداوند گفته به بهشت خداوند وارد میشیم.
خب فکر کنم دوست داشتین که با هم معنای چند آیه ی قرآن رو دوره کردیم و یاد گرفتیم که چطوری میتونیم دنبال امام حسین (ع) به بهشت بریم. باید به خدا توکل کنیم و در راه خوشحالیش قدم برداریم و عمل کنیم.
بچه ها، اینم حواستون باشه که در زمان ما هم کسی هست که مثل امام حسین (ع) مقام اطمینان و رضایت از خداوند ر. دارن، کسی میدونه چه کسی؟ بله درسته، امام زمان (عج) هستند.
ایشون هم الآن بهترین بنده خدا در روی زمین هستند. همون طور که امام حسین مصیبت های زیادی در عاشورا کشیدند، حضرت مهدی هم در این ۱۰۰۰ و خوردهای سال که در غیبت هستند، این همه ناراحتی هایی که شیعیانشون و مردم دنیا از دست آدمهای ظالم و بد می کشند خیلی آزارشون می ده، اما ایشون هم صبر می کنند تا وقتی که خدا بخواد که ایشون بیان و به آدمها کمک کنن.
یعنی ایشون هم از خدا راضی هستند و خدا هم از ایشون راضیه. پس الان یه کار دیگه که می تونیم برای رسیدن به این مقام و دنبال امام حسین (ع) رفتن میتونیم انجام بدیم اینه که از امام زمانمون پیروی کنیم و ایشون رو دوست داشته باشیم و باهاشون دوست باشیم و صحبت کنیم و کارهایی کنیم که ایشون رو خوشحال میکنه و …
فعالیت نامه: (در صورت خسته شدن شرکت کنندگان این قسمت را می توان در ادامه ی آغاز اجرا نکرد و در قسمت های بعد انجام داد)
خب بچه ها بریم سراغ نامه: میدونین امام حسین (ع) برای چی از خونه و شهرشون به سمت کوفه رفتند؟
بله، چون مردم کوفه که از دست یزید و کسانی که بهشون حکومت میکردن خسته شده بودن. چون اونا خیلی مردم رو اذیت میکردن و دستورات خداوند رو هم انجام نمیدادن و تغییرشون هم می دادن.
اونا دیگه حتی ظاهرشون هم شبیه مسلمونا نبود انقدر که گناهان بزرگی انجام میدادن. برای همین هم مردم چی کار کردن؟ بله، یاد امام حسین (ع) و مهربونیهاشون و پدر و پدربزرگ خوبشون افتادن و بهشون نامه نوشتند و درد و دل کردن و از ایشون خواستن که به کمکشون بیان؛ گرچه به قولشون و خواستشون وفادار نموندن و باز هم گول شیطان و یزید رو خوردن.
حالا ما میخوایم تو این نامه ها برای اماممون درد و دل کنیم و باهاشون حرف بزنیم. میخوایم اگه منتظرشون هستیم یا دوست داریم جزو اونایی باشیم که به خدای مهربون مطمئنن و برای رضای خدا زندگی میکنن بهشون بگیم و خلاصه هر چی تو دلمون دوست داریم بهشون بگیم.
هممون میدونیم که امام زمانمون از این نامه ای که می نویسیم و همه ی صحبتهامون خبر دارن و میدونن که ما بهشون چی گفتیم.
ما این نامه رو یه جای امن نگه میداریم و هر سال یه سری به این نامه میزنیم و قولی که بهشون توی این نامه میدیم رو تجدید میکنیم. میتونین هر سال حرفای جدیدی برای امام بنویسین.
البته که کلا یادتون باشه هر روز چند بار با امام زمانمون صحبت کنین همونطور که دوست دارین با دوستانتون صحبت کنین.
امیدواریم که یه روز این نامه رو بدیم به دست مبارک خودشون. اگرم کسی دوست داشت میتونه نامه ش رو بده به من تا بلند بخونمش. (می توانید تصحیح کنید و یا نکات را انتقال دهید).
- زمان : هر کدام حدود 4 دقیقه
- اهداف:
- آشنایی با حضرت قاسم ابن الحسن (ع).
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- آشنایی با مهارت داستان گویی و جلب توجه بچهها به داستان.
- زمان: 10 دقیقه
داستان فریاد زد عمو جان!
هوا تاریک شده بود. از لشکرگاه دشمن صدای خنده و شادی می آمد. اما خیمه های مرد آزاد ساکت بود. همه به فکر جنگی بودند که فردا شروع می شد.
مرد آزاد یارانش را جمع کرد و به آنها گفت: «دشمن فقط دنبال من است و با شما کاری ندارد. حالا که هوا تاریک است فرار کنید بروید و جانتان را نجات بدهید.»
اولین کسی که حرف زد پسری نوجوان بود. نوجوانی که پسر برادر مرد آزاد بود. او از مرد آزاد پرسید: «عمو جان اگر من پیش شما بمانم فردا کشته می شوم؟»
مرد آزاد از او پرسید: «مرگ در نظر تو چگونه است؟»
نوجوان گفت : «اگر در راه شما باشد از عسل هم برای من شیرین تر است.» مرد آزاد گفت: «فردا تو کشته میشوی.»
بعد از این حرف مرد آزاد ساکت ماند. دوباره به یارانش گفت: «هر کس می خواهد برود چون اگر بمانید کشته میشوید.»
آن شب تعدادی از همراهان مرد آزاد در تاریکی فرار کردند و رفتند. مرد آزاد ماند و خانوادهاش و هفتاد و دو یار که آماده بودند با دشمن بجنگند.
آن شب نوجوان خیلی به سوال عمویش فکر کرد. عمویش درباره ی مرگ از او پرسیده بود. نوجوان فکر کرد آیا جواب مناسبی به سؤال او دادهاست یا نه؟ در همان حال چشمهایش را روی هم گذاشت تا بخوابد و لبخند زیبایی بر روی لبش نشست.
شاید در خواب پدر مهربانش را می دید که به استقبالش آمده است تا او را به زودی در بهشت زیبای خداوند به آغوش بگیرد.
صبح شد. روز مبارزه ی بزرگ بود. مبارزه در سرزمینی که بلا و مصیبت با خود داشت. سپاه دشمن مثل دیواری دور و دراز در مقابل سپاه کوچک مرد آزاد ایستاده بودند.
ناگهان سربازهای دشمن تیرها را در کمان گذاشتند و به طرف یاران مرد آزاد پرتاب کردند. تعداد زیادی از یاران مرد آزاد کشته و یا زخمی شدند.
پسر بزرگ مرد آزاد به میدان رفت و شهید شد. نوجوان آماده شد تا به میدان برود و با دشمن بجنگد. مرد آزاد او را دید و گریهاش گرفت. او به سر تا پای نوجوان نگاه کرد. چطور پسری با قد و قوارهای کوچک میتوانست با سربازهای دشمن بجنگد و پیروز شود؟!
مرد آزاد با خودش فکر کرد او هنوز برای جنگیدن کوچک است. مرد آزاد دوست نداشت نوجوان به میدان برود و با کسانی بجنگد که خیلی بیرحم بودند.
مرد آزاد دستش را روی شانه نوجوان گذاشت، با مهربانی در چشمهایش نگاه کرد و گفت: “نمیخواهم کشته بشوی.”
نوجوان به سربازهای دشمن نگاه کرد. به هزاران سربازی که تا دوردستها ایستاده بودند و بیشترشان سوار اسبهایی بودند که آرام و قرار نداشتند. نوجوان به عمویش گفت: “من زنده بمانم شما کشته شوید؟ دوست ندارم چنین روزی را ببینم.”
مرد آزاد باز هم به او اجازه نداد تا به میدان برود و بجنگد. نوجوان گریه کرد و دست و پای مرد آزاد را بوسید. مرد آزاد او را بغل کرد و موهایش را بوسید.
نوجوان با التماس در چشمهای مرد آزاد خیره شد. با نگاه با عمویش حرف زود. مرد آزاد نمیدانست چطور میتواند او را از رفتن به میدان و جنگیدن با سربازهای بیرحم منصرف کند.
نوجوان در چشمهای مرد آزاد نگرانی را دید. اما دوباره خواستهاش را به زبان آورد. مرد آزاد دیگر حرفی نزد و نوجوان راهی میدان جنگ شد.
کمی بعد نوجوان در میدان جنگ ایستاد. اولین سرباز دشمن به او حمله کرد، اما با ترس و لرز از مقابلش فرار کرد. دومین سرباز به دست او کشته شد. نوجوان مثل مردی نیرومند و قوی میجنگید اما در اوج ضربه شمشیرها و نعره اسبهای زخمی، بند یکی از کفشهایش باز شد.
خم شد تا بند کفشش را ببندد. یکی از سربازهای دشمن از فرصت استفاده کرد و با شمشیر به سرش زد. نوجوان با صورت روی زمین افتاد و فریاد زد: عموجان!
مرد آزاد در میان گرد و غبار و هیاهوی سپاه دشمن، صدای نوجوان را شنید. به طرف او دوید و سرباز دشمن را دید که بالای سر نوجوان ایستادهاست و از چانهاش عرق میچکد.
مرد آزاد به او حمله کرد و او زخمی شد و فرار کرد و تمام نیرویش را جمع کرد و به طرف یارانش فریاد زد: چرا حمله نمیکنید؟ منتظر چی هستید؟!
یکدفعه بیشتر از ده نفر به مرد آزاد حمله کردند. مرد آزاد با همه آنها جنگید و مجبورشان کرد عقبنشینی کنند. در میان گرد و غبار چند تا از سربازهای دشمن آمدند و قاتل پسر نوجوان را از زیر شمشیر مرد آزاد نجات دادند.
نوجوان از درد به خود میپیچید و ناله میکرد. برای لحظهای چشمهایش را بست. وقتی دوباره چشمهایش را باز کرد، عمویش را دید که روی صورتش خم شده بود و گریه میکرد.
نوجوان با لبخند کوچکی دوباره چشمهایش را بست. نگاه مرد آزاد که به موهای خونی نوجوان افتاد، فهمید که او دیگر چشمهایش را باز نمیکند. او را بغل کرد و به خمیه برد.
نوجوان برای همیشه خوابید و صدای ناله ی فرشتنگان بلند شد.
- اهداف:
- آشنایی با دلایل حرکت اباعبدالله به سمت کوفه و وقایع روز عاشورا.
- درس هایی از امام حسین (ع) و یارانشان.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پروژکتور یا وسیله ی پخش.
- زمان: 25 دقیقه
اسلاید 2:
بچه ها، مردم کوفه در زمان امام علی (ع) مزه ی ولایت و حکومت امام علی (ع) رو چشیده بودن و دیده بودن. فهمیده بودن که چقدر عادل و مهربانن. فهمیده بودند که ایشون با تمام آدمای عادی متفاوتن. بعد از امیرالمومنین حضرت علی (ع) فرزند بزرگشون یعنی امام حسن مجتبی (ع) جانشین ایشون و امام شیعیان شدن که همزمان با ایشون معاویه هم خودش رو خلیفه ی مسلمون ها معرفی کرده بود.
اسلاید 3:
وقتی معاویه حیله گر ستمکار مرد، جانشینش یعنی پسرش یزید روی کار اومد. یزید یک آدم شرابخوار بود و در ملا عام یعنی جلوی مردم به اسم اسلام کارهای گناه انجام میداد و اخلاق خیلی بدی هم داشت.
او خواست از امام حسین (ع) به زور بیعت بگیره تا با این کار مردم بر روی بیعتشون با او باقی بمونن. امام حسین هم معلوم بود که هیچ وقت با اون انسان فاسد بیعت نمیکنن.
یزید هم از ترس این که حکومتش به خطر بیوفته میخواست به زور و هر طور شده از امام بیعت بگیره. ولی امام حسین حاضر نشدن با او بیعت کنن یعنی قبول کنن که او حاکم و فرمانروای مسلمانها باشه. چون او داشت آبروی اسلام رو می برد و اگر امام قبول می کردن مردم فکر می کردن که یزید آدم خوبیه و مردم همه گمراه میشدن.
اسلاید 4:
در اون زمان امام حسین توی مدینه زندگی می کردند. یزید به حاکم شهر مدینه دستور داد که به زور از امام حسین (ع) بیعت بگیره و ایشون رو تحت فشار بذاره. امام حسین (ع) هم احساس خطر کردند و به صلاح دونستن که از مدینه شبانه همراه خانواده و دوستانشون خارج بشن و به مکه که خانه امن خدا بود پناه بردن.
اسلاید 5:
بچه ها! مردم کوفه می دیدند که یزید در ملا عام گناه میکنه، به اونا ظلم میکنه تازه خودش رو جانشین پیامبر هم میدونه!!!
تصمیم گرفتن به امام یعنی خلیفه ی به حقی که خداوند اون رو انتخاب کرده بود روی بیارن و برای همین تصمیم گرفتن به ایشون نامه بدن و ایشون رو دعوت کنن تا به کوفه بیان و به داد اونها برسن.
در کتاب های تاریخی اومده که 12000 نامه با 220000 امضا بار شترها کردن و به چند نامه رسان دادن تا اونها رو به دست امام حسین (ع) در مکه برسونند.
اونا نوشته بودند که یزید بدکار، تمام انسانهای خوب را کنار گذاشته و فقط بدی و شرارت می کنه اونم به اسم اسلام. امام حسین به سوی ما بیایید. و پیشوای ما شوید و برایمان حکومت حق را بر پا کنید.
اسلاید 6:
امام حسین برای اینکه حرمت خانه خدا حفظ بشه و به بهانه دستگیر کردن امام جنگ و خونریزی در خانه خدا اتفاق نیوفته، نیتی که برای حج واجب داشتند رو تبدیل به حج عمره کردن و مکه رو ترک کردند و راهی کوفه شدن.
بچه ها حج واجب که هر مسلمونی 1 بار بر او واجبه اون رو انجام بده در ماه ذیالحجه باید انجام بشه که قبل از ماه محرمه. حج عمره مستحبیه و هر موقعی توی سال می تونه انجام بشه.
اسلاید 7:
امام با خانواده و بچه هاشون و تعدادی از یارانشون به سمت کوفه حرکت کردن. ایشون 24 روز در هوای بسیار گرم در راه بودند.
اسلاید 8:
بچه ها، تازه برای اینکه از درستی نامه ها مطمئن بشن همزمان با حرکت به سمت کوفه پسر عموی خودشون یعنی جناب مسلم ابن عقیل رو که خیلی به ایشون اطمینان داشتن رو به کوفه فرستادن. تا ببینین مردم تا چه اندازه در این هدفشون محکمن و آماده ی آمدن حضرت و حکومت عادلانه ایشون هستند.
مسلم ابن عقیل وقتی وارد کوفه میشن با استقبال بی نظیر کوفیان مواجه میشن که برای بیعت با ایشون که فرستاده ی امام بودن آمده بودن. برای همین هم مسلم برای امام پیکی رو میفرستن و اطلاع میدن که کوفیان در خواسته هاشون محکم هستن و ایشون میتونن به کوفه بیان.
اما در همین روزها عبیدلله ابن زیاد ملعون از طرف یزید مامور شده بود تا با تعدادی سرباز از بصره به سمت کوفه بیاد تا برای یزید حکومت رو نگه داره و نذاره به دست امام حسین (ع) و یارانشون بیافته. بعد هم میخواست تا پیک امام حسین رو دستگیر کنه.
اسلاید 9:
بله بچه ها، متأسفانه ابن زیاد شروع به فریب دادن و گول زدن مردم کرد و همه اونهایی که از امام حسین دعوت کرده بودند که به کوفه بیان رو با قول های الکی به پول و مقام گول زد یا بعضی ها رو تهدید کرد که اونها رو خواهد کشت.
بچه ها، تقریبا همه ی کوفیان عهدشون رو شکستن و ترسیدن و یا گول پول و مقام رو خوردن و همشون جناب مسلم رو تنها گذاشتن، به طوری که در ابتدای نماز مغرب تعداد خیلی زیادی از مردم پشت سر مسلم ابن عقیل نماز خواندند ولی بعد از نماز عشا همه ی اونها از ترس دار و دسته ی یزید و مامورانش مسلم ابن عقیل رو تنها گذشتن و فرار کردن…..
اسلاید 10:
مردم کوفه از ترس اینکه سربازای ابن زیاد بیان خونه هاشون رو بگردن و بکشنشون حتی به جناب مسلم آب و غذا هم ندادن و در خونه هاشون رو به روی ایشون باز نمی کردن.
و حضرت مسلم بدون جایی که بتونن در اونجا استراحت کنن و یا چیزی بخورن در کنار کوچه ایستاده بودن و به دیوار یک خونه تکیه داده بودن و داشتن به همه ی این اتفاقات فکر می کردن و ناراحت امام حسین (ع) و خونواده و یارانشون بودن که یک دفعه صاحب خونه ای که بهش تکیه داده بودن در رو باز کرد.
پیرزن به جناب مسلم گفت: ای مرد چه می خواهی؟ حضرت مسلم از او کمی آب خواستند و بعد که ایشون آب خوردند، پیرزن پرسید پس چرا نمی روی!
جناب مسلم گفتند جایی ندارم. پیرزن گفت: تو که هستی؟ مسلم جواب داد من مسلم بن عقیلم. پیرزن ایشون رو شناخت به خونه اش راهشون داد چون اون زن شیعه و دوست دار حضرت علی بود و خیلی شجاعتر از بیشتر مردای کوفه بود.
ولی وقتی که پسرش به خونه برگشت و فهمید جناب مسلم اون جا هستن جای ایشون رو به سربازها لو داد تا از ابن زیاد پول بگیره…
اسلاید 11:
خلاصه ایشون رو با نامردی دستگیر کردن و به ابن زیاد تحویل دادند. اون ظالم هم حضرت مسلم رو در حالی که برای تنهایی و غربت امام حسین (ع) اشک می ریخت به شهادت رسوندن.
اسلاید 12:
بچه ها این ماجرا برای حضرت علی هم اتفاق افتاد کی یادشه؟ یادتونه پیامبر توی غدیر خم به همه مسلمون ها گفتند که حضرت علی جانشینشون هستند و همه مردم با ایشون بیعت کردند که بعد از پیامبر، حضرت علی رهبرشون باشه؟ اما مردم فراموش کردند و بعد از پیامبر، حضرت علی رو تنها گذاشتند!!
اسلاید 13:
آخ آخ آخ بچه ها الان که امام ما امام زمان هستند نکنه ما هم بدی کنیم به جای اینکه یارشون باشیم و ایشون رو خوشحال کنیم کار زشت کنیم که قلب ایشون از دستمون ناراحت باشه.
اگر ما دین داریم اگر امام زمانمون رو دوست داریم باید یار عاقل امام زمان باشیم نه مثل کوفیان گول بخوریم یا از ترس این که نکنه یه چیزایی رو یا یه خوشی هایی رو توی دنیا از دست بدیم، بر خلاف میل ایشون عمل کنیم.
ما شیعه امام زمان هستیم و باید کارهامون و حرف هامون طوری باشه که مردم بگن: به به! آفرین به این کسانی که شیعه و مسلمان هستند. چقدر راستگو هستند! چقدر مهربون هستند! چقدر به دیگران کمک می کنند! چه بچه های خوبی هستند! اگر این طوری نباشیم، آبروی اماممون رو برده ایم! باید خیلی مواظب باشیم. خلاصه …
اسلاید 14:
امام در حرکت به سمت کوفه بودند تا اینکه در نزدیکی کوفه سپاه ابن زیاد، جلوی حرکت امام و خانواده و یارانشون رو گرفت و اجازه وارد شدن به کوفه رو بهشون نداد.
پس راه امام به سمت بیابانی در اطراف کوفه کشیده شد. کاروان حرکت می کرد تا اینکه اسب امام حسین ایستاد و دیگه حرکت نکرد.
امام حسین پرسیدند اینجا کجاست گفتند کرب و بلا. امام فرمودند که معنیش میشه جای رنج و بلا، و اینجا همون جایی هست که پدربزرگم رسول خدا به من وعده ی اون رو داده بودن.
امام حسین در روز دوم محرم به اینجا رسیدن و همونجا خیمه زدن. روز هفتم محرم ابن زیاد ملعون دستور داد آب رود فرات رو که همه از اون می آشامیدن بر روی امام، خانواده و یارانشان ببندن و از آن روز تا عصر عاشورا تمام همراهان امام حسین و خود ایشان آب خیلی کمی در خیمه ها داشتند و تشنه بودند.
خب، تا اینجای ماجرا، امام حسین رسیده بودند کربلا. اتفاقات مهمی هم در کربلا افتاد تا اینکه شب دهم محرم و روز دهم محرم یا همون عاشورا شد. من از اون اتفاقات میگذرم و میخوام چندتا درس مهم که از ماجراهای روز عاشورا می تونیم بگیریم رو براتون تعریف کنم:
بچه ها! عاشورا همه لحظاتش و همه افرادی که در روز عاشورا با امام بودن برای ما درس هستن، شاید صد تا درس اما ما چندتاشون رو با هم مرور می کنیم، میخواین اصلا خودتون بگین ببینم، شما از دید خودتون چه درسی میتونین از عاشورا بگیرین که بتونین ازش توی زندگیتون استفاده بکنین. اصلا اگه میتونین برام مثال بزنین که بدونیم چطوری میشه ما هم مثل یارای امام باشیم (پاسخ بچه ها)
- با اینکه ظالمان ملعون همه خانواده ایشون رو یا کشتند یا آزار دادند باز ایشون چون همه این کارها رو برای رضای خدا و هدایت مردم انجام میدادن، به تمام این سختی ها صبر می کردن و راضی بودن. توکل و صبر ایشون به حدی بالا بود که خداوند از صبر و ایمان ایشون توی قرآن یاد کرده (یا ایتها النفس المطمئنة – إرجعی إلی ربک راضیة مرضیة).
- بعضی از شیعیان حاضر شدند برای یاری امام زمانشون از همه چیزشون بگذرند. اصحاب و یاران امام حسین همه میدونستن که شهید میشن اما با وجود این حاضر بودند در کنار امامشون بمونن و از ایشون و خانوادهشون دفاع کنند. اونها از همسر و فرزندانشون خداحافظی کرده بودند و همسرهاشون هم با ایمان قوی که داشتن اونها رو تشویق کرده بودند که برن و امام زمانشون رو یاری کنند.
- اهداف:
- آشنایی با حضرت قاسم ابن الحسن و دفاع ایشان از امامشان و شهادتشان.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- پروژکتور یا وسیله ی پخش و بلندگو.
- زمان : 12 دقیقه
- اهداف:
- درگیر کردن بچه ها با مطالب آموزش داده شده.
- انجام کار گروهی و درگیر کردن بچه ها در کنار هم برای یافتن پاسخ گروهی.
- درس های عملی از عاشورا.
- زمان: 15-20 دقیقه
فعالیت گروهی پرسش و پاسخ پیرامون واقعه ی عاشورا
بچه ها را به گروه های 2 یا 3 نفره تقسیم کنید (متناسب با تعداد شرکت کنندگان) و برای هر گروه یک سؤال مطرح کنید و به آنها 2-3 دقیقه زمان دهید برای جواب سؤالشان فکر کنند و بعد از آنها بخواهید گروهی بایستند و یافته هایشان را با بقیه در میان بگذارند.
مهم است که پاسخ ها از حالت حفظی و شعارگونه به دور باشد. سعی کنید بچه ها را درگیر ماجرا کنید و به زندگی اکنون آنها وصل کنید تا حتی المقدور مباحث برای آنها قابل عمل و استفاده باشد.
(پاسخ سؤال ها در پرزی آمده است)
۱- امام حسین چرا با یزید بیعت نکردند؟ تا اسلام حفظ شود … (چرا اسلام باید حفظ شود، مگر چه شده بود؟ )
۲- امام حسین به چه دلیل از محل زندگیشان مدینه با خانواده خارج شدند و چه شد که به کربلا رسیدند؟ برای در امان ماندن از والی مدینه که می خواست از ایشان به زور برای یزید بیعت بگیرد و رفتن به حج و خروج از مکه برای حفظ حرمت و احترام خانه خدا و … (اهمیت کنار نیامدن با ظالم و حتی کسی که انسان را از خداوند دور می کند)
۳- امام حسین (ع) برای اینکه از مردم کوفه و خواسته شون مطمئن شوند چه کردند؟ جناب مسلم بن عقیل پسرعموشون را به عنوان یک پیک امین به کوفه فرستادند….
۴- به چه دلائلی کوفیان مسلم ابن عقیل و بعد امام حسین (ع) را تنها گذاشتند؟ ضعف ایمان و اهمیت پول و مقام دنیا و ترس از آزار یزید…. (آنها را وادار به عملی فکر و صحبت کردن بکنید، برایشان ملموس کنید که همین الان هم انسان ها می توانند فقط بر اساس لذت های دنیوی شان عمل میکنن و هم می توانند خداوند را در نظر بگیرند و برای رضای او زندگی کنند و اگر لازم بود از خوشی ها و لذتهای این دنیا کم کنند ولی مطمئن خواهند بود در دنیای بعدی به بهشت خداوند خواهند رفت)
۵- ما چگونه باید باشیم؟ (با امام زمانمان)
- اهداف:
- آشنایی با دلیل سفر امام حسین (ع) از مکه به کوفه.
- آشنایی بیشتر با اهمیت تفکر و داشتن ایمان قوی.
- اهمیت توسل به امام برای یاریمان در دنیا در مقابل وسوسه های دنیایی.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- دو بازیگر مادر و دختر (یا پسر).
- صندلی و وسایل بافتنی یا وسیله ی هر کاری که مادر در حال انجام آن است.
- ظرف میوه یا انگور.
- زمان: 15 دقیقه
نمایش دلائل واقعه عاشورا
داخلي – مادر روي صندلي نشسته و مشغول بافتن است (لباس مادر هم مي تواند به نشانه عزا سياه رنگ باشد) كه نگار (دخترش از مدرسه مي رسد) نگار لباس مدرسه و كوله پشتي به همراه دارد.
نگار (با صداي بلند): سلام مامان
مادر (سرش را از روي بافتني برمي دارد و به نگار لبخند مي زند): سلام دخترم، مدرسه خوب بود؟
نگار: بله، امروز بيشتر وقت توي سالن اجتماعات (جيم/ نمازخانه) بوديم، برنامه مخصوص در مورد ماه محرم داشتيم.
مادر – در حاليكه از جايش بلند مي شود: چه برنامه اي داشتين؟ سخنراني؟ سينه زني؟
نگار: در مورد واقعه عاشورا و سفر امام حسين از مكه به كربلا برامون صحبت كردن.
مادر – با حالت مشتاق ادامه مي دهد: چيا گفتن؟ براي من هم تعريف كن.
نگار – كوله پشتي را مي گذارد زمين و از روي ظرف ميوه دانه اي انگور مي گذارد در دهانش- مادر هم دوباره روي صندلي مي نشيند.
نگار: گفتن كه امام حسين از چند ماه قبل رفته بودن به مكه و نزديك مراسم حج كه ميشه و مردم كمكم از اطراف براي انجام اعمال حج ميان يزيد هم سپاهي رو با عمربن سعيد بن عاص به بهانه انجام مراسم مي فرسته حج!
مادر: درسته، روز ٨ ماه ذي الحجه سپاه مي رسه به مكه،نگار: اما مثل این که براي دستگيري امام بوده! نه؟!؟
مادر (آه مي كشد و ناراحت سرش را پايين مي اندازد و مي گويد): بله، در واقع يزيد مي خواست به زور از امام حسين بيعت بگيره اما چون امام راضي نميشن سپاه مي فرسته و دستور ميده كه امام رو به زور هم كه شده وادار كنن به بيعت!
نگار: امروز بهمون گفتن كه امام مجبور شدن حج واجب رو تبديل به عمره بكنن که زودتر تموم بشه و بتونن برگردن.
مادر: درسته، امام وقتي ديدن داره لشكر كشي ميشه براي اينكه حرمت خونه ی خدا حفظ بشه و سپاه يزيد نتونن بي احترامي كنن برنامه حج خودشون رو تغيير ميدن و شبونه از مكه خارج ميشن!
نگار: چرا با اون عجله؟ حالا يكي دو روز ديرتر كه مثلا به عيد قربان هم برسن نمي شد!
مادر: نه دیگه، اصلا همون شب هشتم دي الحجه امام خواب جدشون حضرت رسول (ص) رو مي بينن كه بهشون گفتن: از شهر خارج شو.
نگار: خب؟
مادر: امام به یزید و سپاهش پیغام داده بودن که قصد جنگ با كسي رو ندارن و فقط نمیخوان بیعت کنن، از طرفي هم مردم كوفه نامه نوشته بودن و از امام دعوت كرده بودن که برن پيش اونها، به امام گفتن كه ما از شما حمايت مي كنيم، امام هم با خانوادهشون به طرف كوفه حركت كردن که ثابت کنن برای جنگ نمیرن.نگار: مامان تو مدرسه ولی گفتن که امام حسین (ع) یه پسر عموی شجاع و باوفا داشتن که فک کنم اسمشون مسلم بود و او رو زودتر به کوفه فرستاده بودن تا ببینه مردم کوفه منتظر ورود امام هستن یا نه؟
بعدم چون وقتی وارد کوفه شدن مردم خیلی زیادی با ایشون بیعت کردن و گفتندکه منتظر امام حسین هستن حضرت مسلم هم به امام نامه نوشتن که بله مردم کوفه بی صبرانه منتظر شما هستن و خلاصه اینکه به امام گفت بیان به سمت کوفه. اه خیلی بد شد.
کاش نامه نمی نوشتن، کاش مردم کوفه زودتر نشون داده بودن که انقدر ضعیفن. (سرش را پایین می اندازد و می گوید): کاش اینطوری نمی شد. اصلا من نفهمیدم چطوری شد که با اینکه نامه نوشته بودن ولی زدن زیرش؟ چطوری میشه آدم یه چیزی بخواد ولی بعد در عرض چند ساعت حرفش عوض بشه؟
مامان: میشه دیگه عزیزم. پس فکر کردی یه اتفاق خاص باید بیافته که آدمها گول بخورن؟ نه دیگه، اگر ایمان آدمها ضعیف باشه و هدفشون رو درست ندونن، به هر سمتی که به نظر بیاد به نفعشونه میرن، بدون فکر کردن و تصمیم درست گرفتن. اون زمان هم ابن زیاد که ادم خیلی بدی بود به کوفه رفت و به مردم گفت که اگر حرف امام حسین (ع) رو گوش نکنند بهشون پول میدن مقام میدن و خیلی ها رو هم زندان کردند و ترسوندند.
نگار: یعنی پول و مقام براشون مهمتر از امامشون بود؟
مامان: بله دخترم مردمی هم که ایمانشون ضعیف بود به قولشون عمل نکردند و حتی حضرت مسلم رو که در شهرشون مهمون بود، تنها گذاشتند، امام حسین (ع) رو هم کمک که نکردن هیچ، بعضیهاشون در کربلا ایشون رو محاصره کردن و باهاشون جنگیدن و شهیدشون کردن.
نگار: مامان، من دلم میخواد اینقدر ایمانم رو قوی کنم که همیشه از حق دفاع کنم و هیچ چیز نتونه من رو بترسونه که حق رو پایمال کنم.
مامان: به به، خیلی خوبه آفرین دخترم، من به تو افتخار میکنم که این تصمیم عاقلانه رو با فکر کردن گرفتی. حتما امام زمانمون هم الان کلی خوشحالن ازت. خوش به حالت. راستش رو بخوای این کار هم خیلی ساده هست هم خیلی سخت.نگار: وا یعنی چی مامان؟!
مامان: خیلی سخت بخاطر اینه که خب خیلی ها سعی میکردن که احکام اسلام رو خوب انجام بدن و خیلی هم نماز و قرآن می خوندن ولی به این مقام نرسیدن و امامشون رو ناراحت کردن. پس خیلی هم آسون نیست که فقط با این کارها بتونیم شیعه های واقعی باشیم.
ما باید همه ی احکام خدا رو به به ما گفته انجام بدیم یا ندیم رو خوب رعایت کنیم ولی همه ی اینها باید از روی فکر باشه. باید اونقدر فکر کرده باشی و خدا رو خوب شناخته باشی و ایمانت بهش قوی باشی که دیگه هیچ چیزی نتونه تو رو از روی عقیده ای که داری برگردونه.
نگار: خب حالا چرا گفتین آسون؟
مامان: برای این گفتم که در همین راه اگه به امام زمانمون متوسل بشیم و باهاشون ارتباطمون رو قوی کنیم و ازشون کمک بخوایم خیلی راحت ما رو کمک میکنن که بتونیم در این راه سخت موفق باشیم و مسلمونای محکمی بشیم، مثل یاران باوفای امام حسین (ع) که خواستن با امام باشن و ایشون هم براشون دعا کرد و تونستن قوی باشن. (نگار در این مدت به دقت گوش می دهد و سر را به نشانهی فهمیدن تکان می دهد)
دیگه به نظر من کلاسمون رو تعطیل کنیم و بریم به عصرونهی خوب بخوریم که هم گردنم درد گرفته بسکه بافتم برای شما و هم اینکه به نظر شمام یه کم خسته شدی دیگه نه؟
نگار با لبخند دستانش را دور گردن مادر حلقه میزند و میگوید: قربون مامان گلم برم که انقد برام زحمت میکشه. بریم آشپزخونه. (هر دو دست در دست هم و شاداب صحنه را ترک می کنند)
- اهداف:
- آشنایی با فرهنگ شعر سرایی و ادبیات فارسی در فضای دینی.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- هیجان در تن صدای مربی و رسا بودن صدا از ملزومات اجرای خوب میباشد.
- زمان: 10 دقیقه
شعر یا مداحی
کودکان تشنه لب
رفتم به صحرا روزی
دیدم مرغی نشسته
گفتم چرا غمینی
گفتا دلم شکسته
امروز عاشورا شده
در کربلا غوغا شده
در چهره یاران دین
آثار غم پیدا شده
گفتم ای مرغِ زیبا
پرواز کن به بالا
منزل نما در کربلا
سلام ما را هدیه کن
بر آن امامِ سر جدا
بخوان ز غم ترانهای
از کودکان تشنه لب
از دشمنانِ سنگدل
از اصغر رنگین گلو
از روز عاشورا بگو
از اکبری که شد شهید
در کربلا کن گفتگو
صدای طبل و زنجیر
می آید از خیابان
غمی نشسته امشب
به قلب پیر و جوان
صدای واحسینا
پیچیده در هر کجا
زنده شده دوباره
خاطره ی کربلا
گردیده یک عالم
در سوگ او سیه پوش
مردم همه عزادار
با اشک و غم هم آغوش
آمد محرمُ باز
صدای اشک و ناله
روئیده در کربلا
گل های سرخ لاله
شاعر : اکرم خیبری
- اهداف:
- بالا بردن سطح یادگیری و به خاطرسپاری بوسیله ی ادامه ی کار مرتبط با برنامه در منزل.
کار در منزل
از شرکت کنندگان در هنگام تهیه ی کاردستی خواستید که نامه ای خطاب به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بنویسند و قبل از شروع نوشتن درباره ی این موضوع و اینکه چه مطالبی را می توانند در این نامه بنویسند صحبت کردید. از آن ها خواستید که نیمی از نامه را در برنامه بنویسند.
از آنها بخواهید نیم دیگر را در خانه و با توجه بیشتری بنویسند و از آن نگهداری کنند و بدانند که امام زمانشان از مطلب نامه ی آنها با اطلاع هستند.
بچه ها، وقتی پدر و مادرتون رو دیدین براشون از چیزایی که امروز با هم یاد گرفتیم و موضوع این نامهای که دستتونه حرف بزنین تا اونها هم براشون این مطالب یادآوری بشه، چون یادآوری برای همه ی ما همیشه خوبه.
میتونین برای پدر و مادرتون از نوشتن همچین نامه ای بگین و از اونها هم بخواین تا یه نامه برای امام زمان بنویسن و مثل شما سعی کنن بهش همل کنن و بهشون بگین که امام زمانمون از نامه های ما خبر دارن همونطوری که از دل های ما و از کارهامون خبر دارن.
- اهداف:
- نتیجه گیری بحث و انتقال دوبارهی بحث.
- تذکر به وجود مقدس صاحب الزمان (عج) به عنوان معلم و امام زمان ما.
- پیوند قلبی با حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام و دعا برای ایشان.
- مواد لازم – شیوه اجرا:
- اجرای این قسمت در فضای سکوت و توجه و توسل.
- آغاز دعا، پس از توجه دادن بچه ها به اهمیت دعا برای فرج صاحب الزمان عج.
- سعی شود که متن عربی و ترجمه آن به زبان محلّی هم زمان با تلاوت، نمایش داده شود.
- زمان: 10دقیقه
پایان/ نتیجه گیری و دعا:
خب بچه ها قبول باشه. من فکر میکنم که امروز خیلی چیزای جدید یاد گرفته باشین و مام با شما دوره کردیم و از حرف های شما هم چیزای جدید یاد گرفتیم.
امروز ما سعی کردیم برای شما دقیق تر دلایل این اتفاق بسیار عظیم و ناراحت کننده ی عاشورا رو توضیح بدیم و با هم بحث کنیم.
این حرف ها، سوالها و فکر کردن و کتاب خوندن بهتر به ما کمک می کنه امامانمون رو بهتر بشناسیم و بدونیم که هدفشون چی بوده که ما هم همون هدف رو انتخاب کنیم و به سمتش حرکت کنیم و عمل کنیم. چرا؟
چون ما نمی خوایم مثل مردم کوفه باشیم. نمیخوایم بگیم امام زمانمون رو دوست داریم و منتظریم بیاد که دنیا رو پر از خوبی و عدالت و زیبایی بکنه و حتی دعا هم براشون بخونیم و بگیم بیاد ولی وقتی که اومدن بشیم مثل مردم کوفه خدای نکرده. درسته؟
ما این رو نمیخوایم که زیر قولمون بزنیم و خواسته های الکی داشته باشیم. می خوایم قوی و با علم، امام زمانمون رو بشناسیم و محکم بگیم که میخوایم ایشون زودتر بیان و ما بهشون احتیاج داریم. بگیم که دلمونم تنگه براشون و زیر قولمون هم نمی زنیم.
این نامه هایی رو هم که نوشتیم امام ما ازش خبر داره، پس خیلی بده که محکم نباشیم. این نامه ها رو نگه می داریم و وقتی انشاءالله با دعاهای ما و کارهای خوبمون ایشون اومدن، نامه هامون رو بهشون میدیم و میگیم این همون نامه هست و ما به قولمون پایبند بودیم.
حالا بیاین همه با هم از ته دل دعای فرج رو بخونیم و با دل های غمگینمون با ایشون هم دردی کنیم و مرهمی باشیم بر قلب نازنینشون.
خواندن دعای فرج رو به قبله و ایستاده به احترام ایشان.